🖥
اَمَل ققنوسی برخاسته از خاکستر
❤️
روایتهای زنانه از غزه
📝 ابومعاذ، خبرنگار فلسطینی، روبهروی دختری نشسته که هنوز از شوکِ شهادت پدر و مادرش بیرون نیامده. با او حرف میزند، برایش خوراکی و اسباببازی میبرد اما هیچکدام افاقه نمیکند. دست آخر رو به دوربین میگوید: «نام این دخترک که بعید میدانم چهار سال داشته باشد؛ اَمَل است.» اَمَل یعنی آرزو... چه تضاد تلخی! مرگ و آرزو کنار هم؛ خلاصهی تمام قصهی مقاومت.
اینجا لحظات اول واقعه است و نگاه اَمَل خالی از هر آرزوی دور و درازی شده. اصلا مگر دختربچههای به این سنوسال چه آرزویی دارند!؟ بیشتر وقتها؛ همین که پدرشان را با شیرینزبانی به غش و ضعف بکشانند و وقت و بیوقت در آغوش نوازشگر مادرشان بپرند و خودشان را بچسبانند به قلب او، سقف آرزوهایشان را لمس کردهاند و یقین دارند خوشبختترینند!
منتقدان مقاومت اما معتقدند؛ همین سادهترین چیزها را، اَمَل کوچولوی ما ندارد و از الان تا آخر دنیا پدری نیست که او را قلمدوش خود بگیرد و نگذارد ابر و باد و مه و خورشید و فلک به او چپ نگاه کنند و مادری نیست که با ساعت بیولوژیک بدن او آشنا باشد و بداند چه غذایی را دوست دارد یا کدام عروسک و انیمیشن را میپسندد! از بیرون، این تصویر را داغی میبینند بیثمر.
ولی حقیقت، درون همین تضاد پنهان است. این نقطه و این لحظه؛ اوج داستان خواهد بود برای دخترکی که قطعاً پدر و مادرش با ذوق و فلسفهای پنهان برای او نام اَمَل را برگزیده بودند. اَمَل همان دانهی کوچک آرزویی است که در صبحی نزدیک مثل شاخههای سبز زیتون جوانه میزند و معنی آزادی در وطن را با تمام شاخ و برگهایش درک میکند؛ و آن وقت، پدر و مادرش به آرزوی سبز خود، به این ققنوس متولد شده از دل آتش و جنگ، میبالند.
✍🏻
مریم حاجیعلی، رسانه «ریحانه»؛
💬
مجموعه روایت «مینویسم تا صدای غزه باشم»
🖥
ایتا |
بله |
روبیکا |
سروش پلاس
رسانه «
ریحانه» را دنبال کنید.
📲
@khamenei_reyhaneh