🖥اشکهایت را پاک کن عزیز من!
❤️روایتهای زنانه از غزه
📝من در تمام طول زندگیام اشکهای زیادی ریختهام؛ یکروزهایی شاید احساسات زنانهام به زخم نِشست، گاهی برای دلتنگیها و نشدنها و گاهی برای غمها گریستهام، اما هیچکدامشان شبیه اشکهای تو بهاین اندازه آمیخته با اضطرار نبودهاست؛ اصلاً چند نفر از ما میتوانیم بفهمیم مفهوم این اشکها از شادیِ بهدست آوردنِ چندلقمه پس از ساعتها و روزها مجادله است یا از غمِ چسبیدنِ پوستها به استخوان؟!
به تو فکر میکنم که در ازدحام جمعیت محبوس شدهای و مجال حرکت نداری! ترسِ ازدستدادن، فرصت آنکه از سیل جماعتِ گرسنه بیرون بیایی را از تو گرفته است.
انگشتهایت را قفل کردهای روی آن ظرفی که حالا پس از چندهفته تحمل گرسنگی و قحطی بیرحمانه، به غایتِ سیرکردنِ تمام اهل خانه هم نیست؛ از این فاصله، غذای لذیذی هم بهنظر نمیآید اما برای تو انگار شبیه برآورده شدن یک آرزویِ دیرینه است، شبیه نجاتیافتن از پنجههای مرگ، شبیه ثمردادنِ یک مجاهدت و شبیه یافتن غنیمتی باارزش در میانهی میدان جنگ!
این ظرفغذایی که حتّی نمیتوان به محتویاتش نگاهکرد تمام سهمِ تو از مایملک و دارایی جهان است؛ معلوم است که باید هرآنچه را که داری دودستی بچسبی، تا از دستهای کوچکت رها نشود و حرامِ زمین نگردد.
میدانی عزیزم! بهچشمهایت خوب نگاه کردم، فریاد استیصال برای نجات چندلقمه نان از چنگِ شیطان صفتانی که راه را از آسمان و زمین و دریا بستهاند بلند بود، فریاد روی سر آن دنیاپرستانی که به چنان بیغیرتی مبتلا شدهاند که دیدههایشان را با چشمبندهای سیاه بیقاموسی پوشاندهاند تا مبادا مجبور به تماشای جاندادنتان باشند و زبانم لال! صدایی از گلوی حُناقگرفتهی شان بیرون بیاید؛ اما آن هقهقهای آخر، گویی بقایای تَوانی بود که برایت مانده بود، برای تو که اینروزها اگر ازسلاخیِ بمبها و موشکها و گلولهها و شلیکهای مستقیم جان سالم به در ببری، شاید گرسنگی و بیحالی و بیرمقی آخرین صفحهی زندگی دنیاییات باشد.
اشکهایت را پاک کن عزیزمن!
من یقین دارم که دستوپازدنهای تو برای رسیدن به طبیعیترین حق یک انسان، ریسمانی بر گلوی ظالمان شده و در نهایت از دارِ این دنیا آویزانشان میکند...
📝فاطمه محمودی، رسانه «ریحانه»؛
💬
مجموعه روایت «مینویسم تا صدای غزه باشم»
🖥
ایتا |
بله |
روبیکا |
سروش پلاس
رسانه «
ریحانه» را دنبال کنید.
🖥
@khamenei_reyhaneh