🍞 نان خشک بی‌بی نان‌های تازه را از دست آقاجان می‌گیرد و می‌گذارد لای سفره. بعد سر می‌چرخاند سمت قاسم و می‌گوید: بی‌بی‌جون کولرو خاموش کن. نونا خشک نشه... قاسم تازه کلاس پنجم است. هروقت می‌آید خانه بی‌بی گوشی را برمی‌دارد و برای خودش می چرخد. ابرو بالا می‌دهد و می‌پرسد: بی‌بی این نونا چقدر بمونه زیر کولر، دیگه نمی‌شه خوردش؟! بی‌بی نچ‌نچی می‌کند و می‌پرسد: برای چی میخوای مادر؟ نباید خشک بشه دیگه، نعمت خداست. قاسم یواش می‌گوید: آخه اینجا نوشته بچه غزه‌ای یه نون دستشه ولی انقدر سفته و خشکه نمی‌تونه بخوره. بی‌بی مگه می‌شه؟! بی‌بی دست‌های حنازده‌اش را بهم قفل می‌کند و چشم می‌دوزد به پنجره چوبی. یک قطره اشک درشت روی چارقدش می‌افتد. 📝 ❤️‍🩹 | ✊🏻 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabejamkaran