┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄
🌕
جای پای خورشید
🔰 قسمت ششم
🔹️ مولا رو منم حساب کن ... همین طور که سایت آزمایشگاه را باز میکنم، این اشعار را با خودم میخوانم... کد پیگیری را وارد میکنم و منتظر دیدن نتیجه آزمایش میمانم... صفحه جواب، باز میشود... اشک در چشمانم حلقه میزند...
🤲 خدایا شکرت... جواب آزمایش مثبت است... با ذوقی وصف ناپذیر این اشعار را با هیجانی بیش از پیش تکرار میکنم... خدای من... ممنونتم... باز هم به من لیاقت مادر شدن دادی... چگونه شکر این نعمت را به جا آورم؟! ....
❤️ با خوشحالی به محسن زنگ میزنم و خبر مثبت بودن جواب آزمایش بارداریم را میدهم... تلفن را بر میدارد و از شوق صدای من همه چیز را میفهمد... وااااای! فاطمه جان! خدا رو شکر! دوباره بابا شدم... دوباره مامان شدی....
🥺 یک لحظه سکوت میکند... با صدای بغض آلود میگوید...خدایا شکرت... خدایا خودت کمکمون کن لیاقت این نعمت بزرگ رو داشته باشیم.... به امید خدا اومدم خونه باید کلی برنامه ریزی با هم بکنیم.... این را میگوید و خداحافظی میکنیم ... از صحبتهایش فهمیدم منظورش چیست!
📗 محسن خیلی به درس خواندن من حساس است... در دوره کارشناسیم دو بار مرخصی زایمان گرفتم...برای همین بیشتر از حالت عادی طول کشید، اما به لطف خدا و کمکهای محسن، بالاخره این ترم تمام شد.... الانم حتما میخواهد برای برنامه ریزی برای شرکت در کنکور ارشد صحبت کنیم... خیلی سخت است! اما واقعا شیرینی خودش را دارد...
🔸️ در همین افکار هستم و کم کم بلند میشوم تا زهرا و علی رضا را بیدار کنم... یک ساعتی هست خوابیدهاند... این ایام یک جوری برنامه ریزی میکنم که عصرها کمی استراحت کنند تا شبها در هیئت سرحال باشند...محسن میرسد و با هم به هیئت میرویم... زهرا با من به قسمت خوهران میآید و محسن، علیرضا را با خود به مردانه میبرد...
💔 امشب شب ششم محرم است... شب قاسم ابن الحسن ... قرار است بچههای هیئت امشب با هم شعری را اجرا کنند...
ممنونتم مادر، ممنونتم بابا
چون آشنام کردین، با روضه مولا
ممنونتونم، واسه این سربند یا زهرا
مدیونتونم واسه این ذکرا و این اشکا
نون حلال سفره تون آورد منو اینجا
دستاتونو میبوسم، ممنون که توو این راهم
از کودکی تا آخر، سرباز ثاراللهم
لبیک یا ثارالله....
👩👦 زهرا هم من را نگاه میکند... لبخند میزند و با صدای بلند همراه با بچهها این اشعار را میخواند... اشک در چشمانم حلقه میزند...😭
درونم یکسره فریاد میزند یا اباعبدالله... یا صاحب الزمان.... امید که من مادرِ یاران تو باشم...
🌱 ادامه دارد....
┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄
#داستان
#قسمت_ششم
✅
@keraamat_ir