.
✨مادر گرامی شهید حسن مختارزاده میگفتند :
اون اواخر شیفت شب بودم از بیمارستان آوردم خونه، کلاس داشت رفت.
من خوابیدم اومده بود از کلاسش و یه دفعه احساس کردم یکی پام رو میبوسه از خواب بیدار شدم گفتم: چی شده ؟
گفت: هیچ دارم پات رو ماساژ میدم.
رد گم کنی کرد به خیال خودش، و من به روم نیاوردم که فهمیدم ولی دلم لرزید با خودم گفتم: بچه ای که بخواد دست از این دنیا بکشه آخرین کس مادرش هستش...
• نقل از مادر گرامی شهید.
#خاطره |
#شهید_حسن_مختارزاده
#مادر_شهيد
🌱قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [
https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]