.
💔
۴سالی از ازدواج من با همسرم میگذشت و ما بااینکه هر دو دلمون می خواست صاحب اولاد بشیم اما تقدیر نبود.
تا اینکه من نیمه های شب، خواب پدر شهیدم را دیدم
خواب دیدم که پدر شهیدم مشغول هم زدن غذای نذری است
پرسیدم این چیه که داری هم می زنی؟گفت این برای شماست
گفتم من چرا؟
گفت مگه دوست ندارین بچه دار بشین؟ برای اینکه این اتفاق بیفته شما باید محتوای ظرف را میل کنید
گفتم خب حالا این چیه؟
گفت داخل ظرف غذا، مژه حضرت فاطمه سلام علیها هست... شما با خوردن این طعام، صاحب اولاد میشین
در ادامه پدر لیوانی که در کنارش بود را داخل دیگ زد و محتوای اونو که شبیه آب بود را به من داد و من محتوای لیوان را خوردم.
نماز صبح که از خواب پا شدم، دیدم چیزی در دهانم حس می کنم، با دستم شی موردنظر را از دهانم خارج کردم
متحیرانه دیدم که از در دهانم یک مژه زیبا و بلندی بود، ناگهان خواب شب گذشته در ذهنم آمد، تا اومدم به خودم بجنبم و مژه را در نایلونی قرار دهم، دیدم مژه ناپدید شد
موضوع را با همسرم در میون گذاشتم و هر دو از خوشحالی اشک میریختیم که مورد توجه پدرم و حضرت فاطمه (س) قرار داریم
بعد از دو ماه از خوابی که دیدم، عنایت حضرت فاطمه سلام الله علیها نصیبم شد و با رفتن به آزمایشگاه جواب مثبت بارداری رو گرفتیم
گفتیم حضرت فاطمه (س) ان شاالله دختری به ما عنایت می کنه که مثل خود حضرت پاکدامن و مومن باشه
بعد از چند ماه جنسیت فرزند مشخص شد... بله ... دختر بود
راوی: فرزند
#شهید_احمد_نوروزی
🌱قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [
https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]