.
🔸پدرم به سختی مجروح شده بود و توی بیمارستان شیراز بستری شد. یه روز که پزشک معـالج ایشون برا معـاینه اومد بالای سرش؛ دید پدرم در حال نماز خوندنه. برا همین از معاینه منصرف شد و رفت... بعد از مدتی دوباره اومد؛ اما باز هم پدرم در حال نماز بود. پزشک با دیدن این صحنه ناراحت شد و گفت: من وقت ندارم که منتظر ایشون بمونم؛ چرا نمازش رو زودتر تموم نمیکنه؟ بعد از مدتی نماز پدرم تموم شد و با آرامشی که در کلامش موج میزد؛ گفت: من بخاطر نماز مجروح شدم؛ بعد شما به من میگین که نمازم رو سریعتر بخونم؟!
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید مرتضی خانجانی
قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده
- [
https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ]