🔘 یک خاطره، یک درس... دوستی داشتیم که در مهمانی، پلوی غذایش را خالی می خورد، و گوشت و مرغ و کباب و یا گاهی ته‌چین و ته‌دیگ آن را می گذاشت آخر کار. می گفت: می خواهم خوشمزگی‌اش بماند زیر زبانم... بسیاری اوقات هم پلو را که می‌خورد سیر می‌شد، گوشت و مرغ و همان خوشمزگی‌های غذا می‌ماند گوشه‌ی بشقابش، و گاهی هم بدون اشتها و با بی‌میلی آنها را صرف می‌کرد. نه از خوردن آن پلو لذت می برد، نه دیگر اشتها و ولعی برای خوردن قسمت خوشمزه داشت. 🔸 زندگی هم همین‌جوری ست. گاهی شرایط ناملایم زندگی را تحمل می کنیم، و توجه به لحظه های خوبش را می‌گذاریم برای بعد! برای روزی که مشکلات تمام شود! 🔹 ما معمولا زندگی در لحظه را بلد نیستیم... از این رو خوشی ها را حواله می‌کنیم برای فرداها، برای روزی که قرار است دیگر ناملایمات و مشکلات نباشد؛ غافل از اینکه زندگی، دست و پنجه نرم کردن با همین مشکلات است. 🔸 یک روزی به خودمان می‌آییم، می‌بینیم یک عمر در حال خوردن پلوی خالی زندگی‌مان بوده‌ایم و گوشت و مرغ لحظه‌ها، دست نخورده مانده گوشه‌ی بشقاب باقی مانده‌است. دیگر نه حالی هست، نه میل و حوصله‌ایی… @ertebatmoaserdini .