✅ امیرکبیر، در سفارت روسیه نیز،جاسوس و خبر دهنده ای داشت که مدتها سبب وحشت و سرگردانی اولیای سفارت و حتی شخص سفیر روس شده بود، سفیر روسیه بارها پس از تفحص و بازدید اتاق های سفارت ، اعضای خود را در گوشهای که اطمینان داشت، صدای او به جایی نمیرسد جمع می کرد و با آن ها در باره اوضاع مملکت ایران، گفت وگو می نمود ، ولی روز بعد امیرکبیر که از ماجرا مطلع شده بود، نسبت به صحبت های که از داخل درهای بسته سفارت شده بود به سفیر روسیه اعتراض می کرد و به تدریج سفیر روس و اعضای سفارت معتقد شده بودند که
اجنه با امیرکبیر ارتباط دارند.
اما اصل ماجرا اینگونه است:
پیرمردی ایرانی، از غلامان مورد اعتماد سفارت روسیه، نامه ای از طرف سفارت روسیه برای امیرکبیر می آورد.
امیر ، خطاب به او می گوید:
از لباس و لسان تو می فهم که مسلمان و ایرانی هستی، با این سن بالا و مسلمانی که باید به فکر تهیه آذوقه آخرت خود باشی ، چرا سنگ کفار را به سینه می زنی؟
پیرمرد تحت تأثیر سخنان امیر ، اظهار ندامت و توبه می کند.
امیرکبیر خطاب به او می گوید:
هروقت مطلبی در سفارت که راجع به ایران و ایرانیان است بشنوی ، شبانه و محرمانه که احدی از آن بوئی نبرد، آن را به شکلی که به تو خواهم گفت اطلاع می دهی.
و آن پیرمرد همان گونه کرد که امیر گفت.
منبع: 📗 داستان هایی از زندگانی امیرکبیر، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۲, ص ۱۵۰. و
برگرفته از📙 امیرکبیر، عباس اقبال آشتیانی، ص ۱۳۷
#امیرکبیر
#عماد؛ تکههایی ناب از تاریخ سیاسی ایران و جهان 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2700804115Cb7c0563901