اول مسیر که نیم ساعت گشتیم دنبال سوپری که کبریت داشته باشه برای ذغال روشن کردن. بالاخره رسیدم به محل مورد نظرمون. خلوت! پرنده پر نمیزد! هنوز داشتیم ذغالها رو درست میکردیم که ۴ تا مرد میانسال آلمانی پیاده روی کنان رسیدن به ما و پشت سرشونم دوستاشون با ماشین رسیدن😆 یه ذره دل و جیگر کباب کرده بودیم که بهشون تعارف کردیم، تا حالا نخورده بودن و حسابی تعریف کردن بعدش هم یه صندلی داغ مفصل برای ما برگزار کردن😱 ما مثلا خودمون میخوایم تو این محیط ناشناخته بمونیم کسی نفهمه کی هستیم و دکتر ارنست چی کاره هستن ولی اینا فقط دیگه شماره ملی مون رو نپرسیدن 😂😱 البته اولش با هزار روش سامورایی طفره رفتیم ولی بعدش به دکتر ارنست گفتم اینا که اخرش میرن از بقیه اینقدر پرس و جو میکنن تا بفهمن، پس خودمون بگیم سنگین تریم🤦‍♀ کانال در ایتا دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱 مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef استفاده از مطالب کانال به هر نحوی فقط با ذکر منبع