دشت جنون
🕊🕊🌺💐🌺🕊🕊 #خاطرات_رمضانی #قسمت_سوم یکی دو ماه بعد از اسارت من ماه مبارک رمضان بود عراقی ها برای نما
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 بچه ها روزه داشتند و با شدت گرمای هوا ضعف بر آنان غلبه می کرد با اینکه طبق راهنمایی چند تا طلبه که با ما بودند روزه بر آنان واجب نبود اما با همه این دشواری ها روزه دار بودند. از زیبایی های دوران اسارت شبهای قدر و مراسم احیای اسرا بود بعد از خاموشی کسی حق نداشت بیدار بماند بنابراین احیای بچه ها تنهایی زیر پتو با وجود گرمای بسیاز زیاد برگزار می شد یادآوری آن روزها برایم بسیار تاثر آور است الان در ماه مبارک رمضان هستیم و بهتر می توانید در ک کنید وقتی بچه ها کنار هم دراز کشیده اند و می بینند بچه 17 – 16 ساله ای که اسیر شده زیر پتو چطور با خدا راز و نیاز و مناجات می کند و با بدترین شرایط پای اعتقاداتش ایستاده و البته ایمان قوی و ایستادگی وصف ناشدنی آنان از همین جا شکل می گرفت. ایام ماه مبارک رمضان به بچه ها خیلی خوش می گذشت وب رایشان شادی آور بود با اینکه روزه بر آنان واجب نبود در شرایط سخت و تدابیری که عراقی ها داشتند با اینکه دم از مسلمانی میزدند با کم دادن غذا می خواستند بچه را از اعتقاداتشان دور کنند. مناجات و راز و نیاز هم ممنوع بود اما وقتی مشاهده میکردیم فردی با وجود گرمای هوا زیر پتو در حالی که نمی شود نفس کشید دارد با خدای خود راز ونیاز می کند و تمام بدنش خیس از عرق شده مقاوم تر می شدند. براستی که تا کنون این واقعیات در هیچ فیلم و سریالی آنچنان که باید به تصویر كشيده نشده است راوی: 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹