دشت جنون
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 #خاطرات_آزادگان مفقود‌الاثری که آزاده شد #غلامرضا_قائدی #قسمت_بیست_و_دو جنگ ایران و عراق
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 مفقود‌الاثری که آزاده شد سه خانم از طرف صلیب سرخ آمده بودند که فرم‌هایی برایمان پر می‌کردند اسم و فامیل‌مان را می‌پرسیدند می‌گفتند که «می‌خواهید این‌جا بمانید یا عضو گروه مجاهدین خلق شوید یا به ایران برگردید؟» من فقط ایران را انتخاب کردم و بی‌درنگ به آنها گفتم «ایران ایران ایران» خانم‌ها هم فرم مخصوص را پُرکردند پس از آن ما تک تک به سمت اتوبوس‌های عراقی که جلوی در بود رفتیم. اتوبوس‌های آنها مانند خط واحد قدیمی بود و ما سوار شدیم، از زمانی که سوار اتوبوس شدیم دو نگهبان عراقی مسلح بودند اسلحه‌شان را روی سر ما می‌گذاشتند به محض اینکه تکان می‌خوردیم با قنداق اسلحه یا با پاهایشان ما را می‌زدند. زمانی که سوار شدیم تا زمانی که به مرز خسروی رسیدیم از نگهبانان کتک می‌خوردیم. از طرف مرز خسروی کرمانشاه آزاد شدیم وقتی به مرز رسیدیم از اتوبوس پیاده شدیم در واقع یک اتوبوس از سمت عراق بود که ما اسرای ایرانی در آن بودیم یک اتوبوس دیگر هم بود که از سمت ایران بود و اسرای عراقی در آن نشسته بودند در واقع قرار بود این دو اتوبوس اسرا را با هم مبادله کنند. 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹