دشت جنون
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #آزاده_سرافراز #منصور_قشقائی #قسمت_هشتم هوا تقریبا روشن شده بود. از دوس
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 همان شب که بعثی‌ها حمله کرده بودند، قصدشان این بود که این تپه گچی‌ها را بگیرند و به چغالوند برسند. گردان رزمی 192 شیراز همان شب در شیاکوه سقوط کرده بود و اصلا باورکردنی نبود که تپه گچی‌ها باقی بماند. فرمانده تیپ گفت: جریان چه بود. جریان را تعریف کردم. گفت: واقعا فکرت خوب بود که از تفنگ استفاده نکردی. گفتم: مسلم بود که اگر نور شعله را می‌دیدند، صد درصد کشته می‌شدیم. همان شب فرمانده سرهنگ علی‌پور به من ارتقا درجه داد و استوار دوم شدم. گفت: سربازها کدام بودند. گفتم: اتابک که آرپی‌جی‌زن بود و دیگری مولایی بودند. به آنها هم تشویقی، درجه گروهبان سه داد. یک روز استراحت کردیم. شب قرار شد به تپه سه برویم. دم صبح دیدیم که ارتش بعث شروع کرد به آتش سنگین ریختن روی تپه چهار که رو‌به‌روی ما بود. من حدود 30 سرباز داشتم که همه شان آن روز زخمی شده بودند. دو طرف من دو سرباز بود و در حال حرکت به سمت سنگرهای پدافندی بودیم که هر دو سرباز هم ترکش خوردند و افتادند. 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹