. 🔸شاه به دادستان دستور داده بود تا برای امام خمینی کیفرخواست صادر کند. تصمیم هیئت‌های دینی مؤتلفه و روحانیت این شد که پیامی را خدمت امام برسانند و بنده مأمور انتقال آن پیام شدم. وقتی به جانب قم حرکت کردم، در مسیر و حتی در قم تحت تعقیب قرار گرفتم و برای اینکه رد گم کنم، از گذر خان و زیر تکیهٔ ارگ و کوچه‌های دور و دراز گذشتم تا به خانهٔ امام رسیدم. مأموران از دو طرف کوچه، من را می‌پاییدند و در محاصرهٔ این‌ها، در خانهٔ امام را زدم... 🔹وارد اتاق که شدم، سلام عرض کردم، اجازه گرفتم و خدمت‌شان نشستم. امام پس از عنایتی، فرمودند: «چه خبر؟» من زبانم بند آمده بود و نمی‌توانستم چیزی بگویم. بار دوم پرسیدند؛ زبانم باز نشد. بار سوم که نتوانستم جوابی عرض کنم، فرمودند: «شما را چه شده است؟ خیلی شرافت می‌خواهد که خون انسان در راه خدا بریزد!» فرمایش امام مثل دم مسیحا به من خورد و زنده شدم. و ضعف‌هایم را عرض کردم: «من تا اینجا که آمدم، تعقیب شدم و الآن هم در دو طرف کوچه ایستاده‌اند. اگر من را بازداشت کنند، چند ضعف دارم! اسامی ۳۰، ۴۰ نفر از برادران در کشوی میز کار من است؛ بعد از من، آن‌ها را هم دستگیر می‌کنند. همسرم در بستر بیماری‌ست؛ به او اطلاع ندادم کجا می‌روم و باید برای او و فرزندانم شام تهیه کنم. فردا هم ۲، ۳ چک در معرض تاریخ دارم؛ پول هست، اما کسی نمی‌داند به قم آمده‌ام!»... 🔸امام فرمودند: «شما این وقت شب برای چه آمده‌اید؟» من هم ماجرای صدور کیفرخواست و پیام هیئت‌های مؤتلف و روحانیت را عرض کردم... 🔻ادامه در پیام بعدی 🔰 باور؛ خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی. 🆔 @Bavar_tarbiat