یادت به خیر آخرین پنج شنبه مانده به محرم بود که در جلسه هفتگی منزل مرحوم آیت الله مرتضی تهرانی (اخوی بزرگتر حاج آقا مجتبی تهرانی رحمه الله علیهم) دیدمش . با صورتی آفتاب سوخته و شلوار شش جیب . تیپ و قیافه اش داد میزد که مدت زیادی این طرف ها نبوده است. از در حسینیه که وارد شد چشممان به هم گره خورد و گل از گلمان شکفت . ناخودآگاه به سمت هم حرکت کردیم وچند لحظه بعد در آغوش گرمش بوی خدا بود که همه وجودم را فرا گرفت . گفتم عباس جان تو کجا اینجا کجا ؟! گفت "چند روزیه آمدم مرخصی راستی شما چطور این شهر را تحمل می کنید ؟! " وبلافاصله با شعفی خاص و لبخندی شیرین ادامه داد " البته بلیط گرفتم و چند روز دیگه فرار می کنم و برمی گردم " او می گفت و من هاج و واج این نگاه متفاوت بودم ، درست مثل غریبه ها سخن می گفت ،غریبه از دیار زمینیان و پیوسته به ملکوت ...بعد ها مادر بزرگوارش تعریف کرد که عباس در همان مرخصی شبی خواب دیده که به او گفته اند "منتظریم زود بیا " آن شب گذشت .یکی دو هفته بعد بود که در مسیر همان جلسه از دوستان مسجدی شنیدم که عباس در بیابان فکه به قافله سالار شهیدان پیوسته است. در دلنوشته هایش آمده بود که از خدا طلب #شهادت در دهه اول محرم را کرده بود و خدا به ندای خالصانه عباس در هفتم محرم همان سال لبیک گفته بود... آری عباس به مانند مولایش با سر و صورتی پر از زخم (ترکش) و با دست قطع شده پر کشید و در پنجم خردادماه در بهشت سکنی گزید . امروز سالگرد " #عباس_صابری " رفیق عزیز و مخلصم بود که در سال ۷۵ در #فکه و در تفحص #شهدا به معشوق پیوست . چقدر دلتنگ اویم ... #محمد_عبدالهی @abdollahy_moh