باسلام، اردیبهشت سال ۹۷ بود که من و خواهرم برای اقامه نماز عید فطر به مصلی تهران رفته بودیم. بعد از نماز و صحبتهای رهبر معظم انقلاب، عده ای مردم با عجله هرچه تمامتر سعی می کردند تا خودشون به دربهای خروجی مصلی برسونند... اما من‌ که عجله ای نداشتم روی سجاده نمازم نشسته بودم و مشغول دعا و قرائت قرآن بودم و دوست داشتم از فضای معنوی حاکم در این روز بزرگ بیشتر فیض ببرم. نسیم ملایمی در حال وزیدن بود و با حرکت مردم حجمی از کاغذها و روزنامه های استفاده شده روی زمین پخش می شد🍃 و در همین حین چند تا از این کاغذها روی سجاده ام افتاد، با ناراحتی بلند شدم و کاغذ ها رو جمع کردم که داخل سطل زباله بریزم😥 اما قبل از اون نیم‌نگاهی به اونها کردم... یکی از این برگه ها که کلی هم زیر دست و پا مونده بود و کثیف شده بود، تراکت مربوط به کلاسهای امر به معروف استاد تقوی بود😍 بارها در بعضی از کتابها در مورد امر به معروف مطالبی خوانده بودم اما به چگونگی انجام آن و اهمیت اش رو هیچ وقت نمی دونستم. در اون لحظه گویا نیرویی به من می گفت کلاسها رو شرکت کن و من بدون درنگ و حتی فکر کردن، به شماره ای که در تراکت برای شرکت در کلاسها نوشته بود، پیامک زدم.😊 و این آغاز راهی بود که من انتخاب کردم تا با تفاوت باشم، توکل کردم به خداوند و امام زمانم کردم که منو در این راه یاری بدن. روزی که برای ثبت نام و پر کردن پرسش نامه به محل کلاسها اومدم با کلی از مجهولات ذهنی وارد شدم و اصلا خودم نمی دونستم من با اون همه مشغله چطور می تونم در کلاسها حاضر بشم. اما اراده خداوند بر این بود که دوران غفلت و جهالت من هم در مورد این فریضه واجب تمام شود. کلاسهای موسسه احیای تمدن موعود رو شرکت کردم و هر هفته که به کلاس می اومدم شوق و اشتیاقم بیشتر میشد و با اینکه بعضی از روزها بعد از کلاس باید بیمارستان می رفتم و کشیک های شب داشتم ولی احساس خستگی نمی کردم و این ها رو مدیون نظر لطف و رحمت امام زمانم می دونم که منو از گروه غافلین جدا کرد. و از آن به بعد احادیث امر به معروف رو هم برای خانواده خودم و هم درهر فرصتی برای بیماران بستری در بیمارستان در غالب خوبی ها و بدی ها و تبعات بی تفاوتی توضیح دادم. و هم اکنون درحد بضاعت زمانی ام در رزمایش ها ی لسانی شرکت می کنم. و خداوند رو شاکرم که استاد تقوی عزیز و بقیه دوستان آمر را برای هدایتم در مسیر زندگیم قرار داد تا با تفاوت زندگی کنم.🙏🏻😊 🍃آن روز در مصلا "باد" مامور خدا بود... 🌺نمونه شماره 14 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir