🌷شهید نظرزاده 🌷
ابوعلي آنقدر به «سيدابراهيم»(شهيدمصطفي صدرزاده)وابسته بود كه بعداز #شهادت او در #تاسوعای 94 هر لحظه
اطراف جاده اےکه ازش میرفتیم علفای بلندےبود #باخارهایی که حالت توپ مانندداشت👌 موقع برگشت همینطورکه راه میرفتم باپوتین به توپای خار لگدمےزدمُ کنده میشدُ به آسمون مےرفت😆 چندبار این کارُمےکردمُ کیف می کردم. سید ابراهیم منو کنارکشیدُ گفت: #ابوعلی جان نکن عزیزدلم. گفتم: چراسید؟نمیدونےچه کیفےداره!☺️ گفت: بلاخره ایناهم موجود زنده ان و این کارا #شهادتتُ عقب میندازه من مات موندم که فکرسید تاکجاها میره😓