مرتبه آخری که داشت می رفت به همه اعضای خانواده زنگ زد☎️ و به خانه اش دعوت کرد. آن روز خیلی شوخی کرد😁 و با اینکه عادت به عکس گرفتن نداشت، با همه یک عکس یادگاری انداخت.📸 -ما در واقع سه برادر و دو خواهر بودیم. یکی از خواهرانم پیش از رفتن غلامرضا به جبهه سوریه بر اثر بیماری فوت شد😔. همین باعث ارتباط عمیق تر ما دوتا شد. البته پیش از آن هم من به غلامرضا از همه نزدیک تر بودم. هر شب به بهانه های مختلف به ما سر می زد. حتی اگر شده ساعت 12 شب و سرپایی. اما تا دم در می آمد. زنگ می زد و می پرسید: چای تازه دم دارید😁؟ ما هم با خنده می گفتیم: دیر آمدی. خوابیدیم😴. برو فردا بیا.🚶 شهید غلامرضا خاوری فر در شب نوزدهم دی ماه 94 در منطقه حلب در حالی که برای آوردن کمک از نقطه ی حمله به عقب بر می گشت، مورد هدف یک تک تیرانداز قرار می گیرد و به فیض ‌#شهادت نائل میشود.🕊💔 @Modafeaneharaam