♦️حمید رنجبری، کارمند زندان اوین، تو در واحد آزادسازی زندان کار می‌کردی، جایی که بهترین خبرها را به محکومان می‌دهند 🔹حقوق خوانده بودی و به تازگی در آزمون وکالت پذیرفته شده بودی موشک‌های اسرائیل، تو و ده‌ها تن دیگر را «به نشانۀ آزادی» کشتند، همگی، از کارمند و نگهبان و زندانی و خانوادۀ زندانی، زیر تلی از آوار مدفون شدید، تا «نمادی» باشید از آنچه آن‌ها برای ایران آرزو می‌کردند: مرگ و ویرانی. 🔹سه روز طول کشید تا بدنت را زیر آوارهای زندان بیرون بیاورند. وقتی پیدایت کردند، دست کوچک فرزند همکارت را چنان محکم گرفته بودی که جدا کردنش از تو دشوار بود شاید خواسته بودی طفلک پنج ساله را نجات بدهی،شاید فقط خواسته بودی آرامش کنی. 🔹آخر فرزند خودت فقط یک سال از مهراد کوچولو بزرگتر بود،میدانستی که در آن جهنم هولناک،یک کودک خردسال چقدر وحشت می‌کند. 🔹Hamid Ranjbari, The Evin prison’s employee, After three days of debris removal, they found you holding the little hand of a colleague’s child. Maybe you wanted to save him or just comfort him. You were a father yourself, you knew he must’ve @Modafeaneharaam 🇮🇷