دارا و ندار (2) 🖌 مهدی عبداللهی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حال که درد «نداری» در واقع درد دانایی به «نداری» است، به ما آموخته‌اند که به دنبال دانایی به «نداری»های خویش باشیم: «أوقفنی علی مراکز اضطراری» (دعای عرفه امام حسین علیه السلام) خدایا مرا بر نقطه‌های اضطرارم واقف گردان. «نداری»های تن و بدن برای همه آشکار است و دانایی به آنها برای همگان حاصل، اما «نداری»های دیگری داریم که برای بسیاری در پرده است. چون گرسنه شویم، به اضطرار خود به غذا آگاه می شویم، تشنگی دانایی از اضطرار به سیراب شدن می‌آورد، بیمار که شویم، اضطرار به سلامتی و دارو و پزشک را درمی‌یابیم، اما «نداری»های عمیق‌تر و اساسی‌تر در سایه ایمان و به چشم عقل دیده می‌شوند: «أَعِنِّي بِالْبُكَاءِ عَلَى نَفْسِي فَقَدْ أَفْنَيْتُ بِالتَّسْوِيفِ وَ الْآمَالِ عُمُرِي» درد از کف دادن سرمایه عمر، «فَمَنْ يَكُونُ أَسْوَأَ حَالا مِنِّي إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِي إِلَى قَبْرِي لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِي» درد فقر در عالم برزخ، «وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِي» درد «نداری» عمل صالح. این دانایی به «نداری»های آینده است که عمق وجود آدمی را به درد می‌‌لرزاند و اشک از دیدگان دردآلودش می‌فشاند: «أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي، أَبْكِي لِظُلْمَةِ قَبْرِي، أَبْكِي لِضِيقِ لَحْدِي» دانایی حسی و غریزی تنها به «نداری» حیوانی راه می‌گشاید و دردی در سطح دهان و شکم می‌آفریند، اما دانایی از «نداری»های روحی انسان دست به دامان بصیرت عقل و هدایت ایمان است و آن که از این دو نصیبی ندارد، دردی هم از این «نداری»ها نمی‌کشد. چشم کوتاه‌بین حس و غریزه حتی همان «نداری»های جسمی را نیز درست نمی‌بیند: تشنگی را به اضطرار به آب می بیند، گرسنگی را نیاز به غذا می‌نامد و بیماری را وابستگی به دارو و پزشک می‌خواند. رفع تشنگی را در آب، و برطرف شدن گرسنگی را به نان و شفای سردرد را در قرص سردرد می‌بیند، اما اگر بیماری لاعلاج بود و دارو و پزشک بی‌اثر شدند، دست به دامان «دارای کل» می‌شود و شفا از او می‌خواهد. حال آن که، در دانایی عقل منور به نور ایمان، هم آن سیراب شدن و سیر شدن از خداست، هم آن شفای سردرد و شفای بیماری بی‌علاج. «أوقفنی علی مراکز إضطراری» یعنی مرا به مواضع و انحای گوناگون وابستگی و نیازم به خودت، به خودت، به خودت آگاه گردان. مراکز اضطرار من به «دارای کل» کدام‌اند؟ باید سر فرصت نشست و همه «نداری»های خود را فهرست کرد و با آگاهی از هر «نداری» دردی در خود آفرید. اما این تقسیم عرصه وجود خود به ساحت «دارایی»ها و «نداری»ها نیاید این گمان را در من بیافریند که مراکز اضطرار من تنها همان مراکز «نداری» است، مگر «دارایی»ها را از کجا آورده‌ام. مگر دارایی‌ها را خود داشتم و او تنها باید جای خالی «نداری»ها را پر کند؟! نه یک یک این «دارایی»ها نیز از اوست: «إنا لله» و اگر آنها «دارایی» هستند و نه «نداری» جز به این نیست که او لحظه به لحظه ما را «دارا» می‌کند. پس مراکز اضطرار من افزون بر «نداری»ها، یک‌یک «دارایی»های من است: «أنا الفقیر فی غنای» در دارایی خود نیز «ندار»م، من دارا به او هستم و او دارا به خود: «یا أیها الناس أنتم الفقراء إلی الله و الله هو الغنی الحمید». شب قدر، شب «دارا» و «ندار» است، شبی است که «ندار» باید «نداری» خود را در محضر «دارای کل» اظهار کند. پروردگارا! دانایی به «نداری» درد در وجودم آورده است، با اظهار «نداری» از تو طلب دارایی می‌کنم. و نیز در اندیشه‌ام که نکند «نداری»ام مرا از تو طلبکار کند. از تو باید التماس داشت، اما نباید از تو طلب داشت. باید از تو طلب کرد اما نباید از تو طلبکار بود. ای «دارای کل»، امشب این «ندار کل» از عمق «نداری»اش از تو طلب می کند. التماس دعا ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🆔 @MAbdullahi