بنزین تمام شد. برای بنزین زدن پیاده شد متوجه شد کلید باک نیست. گفت :کلید را همین جا گذاشتم. حسن گفت :ببین زیر پایت نیست!؟ هرچه جستجو کردی نبود. ابوالقاسم نظری و نگران گفت :حالا چکا. کنیم؟ حسن گفت :تو ناراحت نباش صلوات بفرست ان‌شاالله پیدا می‌شود. ابوالقاسم گفت :اینجا شیراز است؛ اهواز نیست، معنویت منطقه را ندارد. قرار نیست اثر صلوات منطقه را داشته باشد. گفت : اینجا و اهواز ندارد تو صلوات بفرست. و خودش صلوات فرستاد. هنوز فرستادن صلوات تمام نشده بود که ابوالقاسم زیر پایش را نگاه کرد و گفت : اِ اینم کلید