بسم رب الحسین(علیه السلام) ناخُنِ پیرِزنی رویِ رُخَش جا اَنداخت... کاش میگفت کَسی بَچه زَدن هَم دارد؟؟ موکب بنات الحسین(ع) فراتر از موکب پذیرایی بود.. موکبی بود که هرمخاطبی دوای درده دل خسته شو از گوشه به گوشه موکب پیدا می‌کرد.. غرفه سوم دلای خیلی از امام رضایی هارو به حرم امام رئوف برد و تبرکی های امام رضا(ع)بود که بوی خوش مُشک حرم را توی غرفه آورد... عزیزانی که این هدیه ها رو با عشق روی چشمانشان میگذاشتن و بوسه های محبت و دلتنگی شون رو نثار هدیه آقا امام رضا(ع) میکردند... وقتی جلوی آیینه ای که با تماثیل مطهرشهدا مزین شده بود قرارمیگرفتند لبخندی می‌زدند که دل هر بیننده ای برای این تعغیر پوشش غنج میرفت.. وقتی ایده دیوار عهد با حضرت رقیه سلام الله را پیاده کردیم درخیال مان هم نمی‌گنجید از این همه استقبال... حقیقتا دیدن اثر دستهای عاشقان حضرت رقیه(س) خستگی رو ازجانمان میشست و انرژی خدمت رو تو کل بدن مون پمپاژ میکرد‌.. دلشکستگانی که در غربت اباعبدالله و شهادت دردانه امام حسین در گوشه ی موکب زانوی غم بغل میگرفتند و هم نوا با اجرای تائتر خرابه شام می گریستند.. امان از دل زینب... پایان این غرفه ها با دلنوشته های حسینی همراه بود عزیزانی که جان بی رمق شان را به این غرفه میکشاندند وحرفهای ناگفته یشان را برای ارباب می‌نوشتند.. قابی که حرفها وحوائجی روی آن حک شده و به بهشت روی زمین کربلای معلی فرستاده میشود.. (ع) https://www.instagram.com/reel/CiptvJCjQ56/?igshid=ZjE0ZGRhNjQ=