به سخن دیگر، فلسفه نظری تاریخ به علل ارتقای انسان و جامعهها از دورهای به دورهای و از نظامی به نظام دیگر میپردازد. (کریمی،۱۳۶۱، صص۱۵-۱۴) فیلسوف تاریخ در فلسفهی نظری تاریخ درصدد فهم معنا و هدف تاریخ، محرک و مکانیسم حرکت تاریخ، و آغاز و انجام تاریخ است (نوذری، ۱۳۷۹، ص۲۵)
فلسفه انتقادی تاریخ
فلسفه تحلیلی و انتقادی تاریخ، رشته و دانش نویی است که عمدتاً در نیمه دوم قرن بیستم چارچوبهای معرفتی و مبانی علمی خود را پیدا کرد. به عقیده فیلسوفان این علم، فلسفهی تحلیلی یا انتقادی تاریخ، تحلیلِ فلسفیِ تاریخ نگاری است که به توصیف و تبیین منطقی، عقلانی و معرفت شناسی آنچه مورّخان انجام میدهند، میپردازد. (ادواردز، همان، ص ۳۴) فلسفه علم تاریخ به بررسی و ارزیابی تحلیلی علم تاریخ صرف نظر از توجه به رخدادهای تاریخی میپردازد و اساساً در حوزه فلسفه علم جای میگیرد و میکوشد تا روش-های علم تاریخ ، منطق علمی تاریخ را نقد و ارزیابی کند، علم تاریخ را تعریف و تفاوتها و شباهتهای آن را با علوم دیگر بیان کند و به تحلیل فلسفی و روش شناختی آثار مورّخان بپردازد. (ملایی توانی، همان، ص۲۰) پرسشهای فیلسوف علم تاریخ ، به مسائل فلسفه علم تاریخ که در حقیقت پرسش از معرفت تاریخی و علم تاریخ است، که آیا تاریخ قابل شناختن است؟ آیا معرفت تاریخی معرفتی صادق است یا کاذب؟، معرفت تاریخی چگونه معرفتی است؟، رابطه سوژه شناسی و ابژه شناسی در علم تاریخ چگونه رابطهای است؟ و... مربوط میشود و در نگاهی دیگر فیلسوف علم اساساً به تئوری و متد، به نظریه یا روشی که در این یا آن وجود دارد، میپردازد و تئوریهای گوناگونی را که در علوم مختلف از جمله تاریخ مورد استفاده قرار میگیرد را موضوع تحلیل معرفت شناسی خود قرار میدهد (آقاجری، ۱۳۸۳، ص ۹) در واقع فلسفه علم تاریخ، علم شناسی علم تاریخ است و در آن علم تاریخ و نه خود تاریخ بررسی میشود و این فلسفه مبحثی معرفت شناختی است یعنی در آن بحث بر سر معرفت تاریخی و بررسی علم تاریخ است و فیلسوفان انتقادی تاریخ، علم تاریخ را نقد و بررسی میکنند و قوانین حاکم بر علم تاریخ را نقد و ارزیابی مینمایند. بنابراین معرفتی درجه دوم است. (مفتخری، همان، صص ۱۷-۱۶) عینیت از پیچیدهترین و بحث برانگیزترین مباحث معرفت شناسی تاریخی است که با مقولههای گزینش، داوری، بیطرفی و ارزش پذیری در تاریخ همراه است. در فلسفه کلاسیک عینیت بیشتر به معنی مطابق با واقع به کار میرود، اما در فلسفه جدید بیشتر به معنی قابل تصدیق همگانی یا آزمون پذیری بین الاذهانی است. (همان، ص۶۳) کسانی را که مدعی کشف گذشته آنگونه که واقعاً بوده را غالباً عینیت گریان و کسانی را که منکر این امکان هستند را غالباً نسبی گرایان میخوانند (درای، ۱۳۸۰، ص ۱۶۶)
در مقایسه این دو فلسفه میتوان گفت :
فلسفه تحلیلی تاریخ از نوع معرفتهای درجه دوم است، در واقع فلسفه علم تاریخ، معرفت به معرفت تاریخ است. در حالی که فلسفه نظری تاریخ یک معرفت درجه اول است. فلسفه نظری تاریخ درباره کل یا مجموعه تاریخ جهان به مثابه یک موجود زنده گفتوگو میکند و بر خلاف فلسفه علم تاریخ از معرفتهای نوع اول یا هستی شناسانه است و در عرض علم تاریخ قرار دارد و نه در طول آن.
منبع :
سایت مورخان
( شبکه علمی تاریخنگاران ایران )