هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🍃🌹زندگینامه شهید داوود نریمیسا از زبان مادرش🌹🍃 🍃🌹زندگی انسان‌ها باید رنگ و بوی خدایی داشته باشد، تا بتوانند به مقام قرب الهی برسند، شهدا این گونه‌اند؛ از کودکی به سوی کمال و معنویت حرکت. می‌کنند، توجه به سیره اهل بیت (ع) در زندگی و تبعیت از آنان و مهربانی ازخصوصیات بارزی است که در زندگی آنها موج می زند 🍃🌹درایام ابتدایی بارداری داود خواب دیدم که به من می‌گویند؛ (پسری دارید نامش را داود بگذار) از همان ابتدا خاص بودن داود را حس کردم. داود بیست و دوم خرداد سال 1362 در اهوازبه دنیا آمد. فرزندم از کودکی خیلی آرام بود و گریه نمی‌کرد. 🍃🌹در دوران کودکی داود شرایط زندگی مان خیلی سخت بود؛ زیرا پس از فوت برادر شوهرم، همسرم مجبورشد، مسئولیت 2 زندگی را به عهده بگیرد داود به همراه چهارتا از فرزندان عمویش با هم بزرگ شدند. بیشتر زمان‌ها همسرم در جبهه بود من و زن عموی داود هر کدام در یک اتاق با بچه‌ها و حداقل امکانات با هم زندگی می‌کردیم 🍃🌹فرزندم 18 سالگی دیپلم گرفت، بسیجی بود، همیشه بیشتر از سنش می‌فهمید و خیلی اندیشه‌های بزرگی در سر داشت و خیلی خوب هم توانست مسیر زندگی خود را انتخاب کند. 🍃🌹در 21 سالگی ازدواج کرد، زندگی ساده و به دوراز تجملات و تشریفات خود را به همراه همسرش آغاز کردند. نتیجه این زندگی مشترک 2 فرزند است؛ فاطمه و محسن یادگارهای داود هستند. 🍃🌹فرزندم مرتب در عراق حضور داشت و به زیارت می‌رفت. به حضرت آقا خیلی علاقه داشت و برای آزادی شهر شیعه نشین نوبل الزهرا به خاطر اطاعت امر، ولی خود رفت. یادم می‌آیددر فتنه سال 88 تهران کفن پوشید و آنجا رفت. همه این کار‌ها را به عشق ولی فقیه انجام می‌داد و همیشه می‌گفت:جانم فدای رهبرم و به این گفته خود نیز عمل کرد. 🍃🌹داود به من گفت: مادر اگر شهید شدم بی تابی نکنید؛ سفارش صبر و بردباری به من کرد. مبادا از خود بی خود شوی و حجابت کنار برود و موهایت را نامحرم بینید. 🍃🌹نحوه شهادت داود همان گونه که خودش از نحوه شهادتش گفته بود. تیر به دست و سرش اصابت کرده بود داوود با شالی که در عزای امام حسین (ع) که در زمان مداحی‌ها به گردن می‌انداخت به شهادت رسید. فرزندم در سال 1394 در نبرد با داعش به آرزوی خود رسید.🌹🍃