eitaa logo
روز‌نوشت
625 دنبال‌کننده
847 عکس
426 ویدیو
2 فایل
✍طلبه‌ام و مبتلاء به نگارش با کپی پیست میانه‌ی خوبی ندارم. کپی از این کانال با اشاره به نام صاحبش باشد. با نقدهاتون، خوش‌حال میشم! @islamic_ethic https://eitaa.com/roznevesht http://zil.ink/roznevesht
مشاهده در ایتا
دانلود
خدای مهربانم... هربار هرچه که می‌خواهم، می‌دهی‌ام... چقدر مهربانی! چقدر بی‌بدیل! https://eitaa.com/roznevesht
شیوهٔ به‌کارگیری در تشویق مردم به رأی دادن، توسط نخبگان سیاسی به دو شکل قابل‌تصور است. عده‌ای شخص خاصی را مدنظر قرار داده و برای تشویق مردم به انتخابات،  تمام ملاک‌ها را همچون لباسی بر تن همان مصداقی می‌کنند که موردنظرشان است. درحالی‌که این روش قدرت تأمل و تفکر را از مردم گرفته و آن‌ها را به‌اصطلاح آماده خور سیاسی بار می‌آورد. درحالی‌که در روش دوم، یک نخبهٔ سیاسی تنها به ذکر ملاک‌ها و معیارهای لازم در انتخاب اصلح می‌پردازد و به مردم اجازه می‌دهد تا با تعقل و تأمل در ملاک‌ها، خودشان اصلح را انتخاب نمایند. دقیقاً شبیه همان روشی که مقام معظم رهبری نیز برای هدایت مردم جامعه بکار می‌گیرند. https://eitaa.com/roznevesht
حتما شنیده‌اید که می‌گویند: «المَرء نِتَاج خَلواتِه.» انسان نتیجه‌ی خلوت‌هایش است. خلوت‌نشینی نه به معنی انزوا بلکه به معنی اختصاص دقایقی برای تامل در وجود خویش، از نیازهای درونی انسان است. روح آدمی‌زاد به واسطه‌ی همین خلوت‌نشینی‌ها ساخته و پرداخته می‌شود. و شب چه پتانسیل بالایی دارد برای فراهم کردن این بستر. تا تو آسوده و فارغ از هرچه هیاهوست به خویشتن بیاندیشی... https://eitaa.com/roznevesht
3.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عادت به کلیپ گذاشتن در کانال ندارم. اما این کلیپ خوب بود. https://eitaa.com/roznevesht
اگر حالا همدیگر را به رای دادن و رای به اصلح دادن دعوت نکنیم، بعد از انتخابات مجبوریم همدیگر را به صبر بر بلاء دعوت نماییم. و آن‌وقت احتمالا توجیه‌مان برای حذف عذاب وجدان‌مان این خواهد بود که مومن همواره در مقام امتحان الهی قرار دارد و اینگونه همه‌ی آنچه به‌دست خودمان بر سرمان آمده است را به خداوند نسبت می‌دهیم و وانمود می‌کنیم که ما در معرض آزمایشی الهی قرار گرفته‌ایم. https://eitaa.com/roznevesht
یکی از عوارض تکنولوژی این است که همه‌چیز را آماده و بدون زحمت در اختیار انسان می‌گذارد. آدم به واسطه‌ی همین تکنولوژی صبرش هم کم می‌شود. گاهی حتی آدم دلش می‌خواهد صبر را و طاقت را تنها با فشار سرانگشتش دانلود کند و بعد از چند دقیقه به خواسته‌هایش برسد؛ غافل از اینکه صبر از لوازم لاینفک رسیدن به خواسته‌هاست و صبوری با عجول بودن جور در نمی‌آید. https://eitaa.com/roznevesht
بعضی از آدم‌ها، بعضی از خاطره‌ها یا بعضی از کتاب‌ها دست ما را می‌گیرند و به دنیای دیگری می‌برند؛ دنیای منفردی که تنها مختص خود ماست. و حالا آن آدم، آن مکان، آن زمان، آن خاطره یا کتاب می‌شود یادآور بخشی از گذشته‌ی ما. روح آدم با دیدن دوباره‌ی آن‌ها کنجکاو می‌شود و تأمل در گذشته کنجکاوی روح را ارضاء می‌کند. گاهی صدای نقاره‌خانه را می‌شنوی اما با آن صدا پرت می‌شوی به سالهای دور؛ یا خادمی را می‌بینی و با دیدنش غمی مانده از گذشته در دلت زنده می‌شود؛ گاهی حتی بوی عطر حرم تو را مست کودکی‌ات می‌کند. دیگران اما تو را نمی‌فهمند و تو از ترس فهمیده نشدن به انکار چنگ‌میزنی. دیگران هجوم می‌برند تا جهان تو را بفهمند، اما فهم ناقص‌شان تو را به سکوت وا می‌دارد و به کتمان. حالا تلاش می‌کنی تا دیگر چیزی روایت نکنی و تنها به روایت دیگران گوش کنی. من اما فاش بودن را دوست دارم؛ فاش بودن را با تمام ضررهایش می‌پذیرم و اهل کتمان نیستم. من آن خوفی که در دلم است را با شرمی که از چشمانم جاری می‌شود تفسیر می‌کنم؛ من آن رجائی که درقلبم نهفته را، با لبخندی که مهمان لبانم شده است به اثبات می‌رسانم؛ من عشق به امام رضا را با گریه و لبخند فریاد می‌زنم و چه قانونی منطقی‌تر از این تناقض... 🖋زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht
محمدحسین پویانفرولادت امام رضا علیه السلام پویانفر.mp3
زمان: حجم: 6.6M
آقای من چه خوب که شما هستید... چه خوب که شما را داریم... چقدر خوشبختیم ما با داشتن شما❤️ https://eitaa.com/roznevesht
بچه که بودیم زیاد مشهد می‌رفتیم؛ زیاد که می‌گویم یعنی سالی یک‌بار، در مقایسه با الان که کمتر قسمت‌مان می‌شود. میلاد بود؛ اما آن زمان مثل حالا صحن‌ها غرق در نور نبود. اذان مغرب شد. در صف نماز ایستادیم. ما بچه‌ها فقط ادای نماز خواندن را در می‌آوردیم. تنها سهم‌مان از این واجب الهی چادر نماز گل‌گلی بود و یک دل صاف. مادرم کنار دستم بود؛ اما با ازدحام جمعیت بعد از نماز، مادرم را گم کردم. دلم ریخت پایین هری! غرور بچه‌گانه‌ام اجازه نمی‌داد بزنم زیر گریه! وانمود می‌کردم که نمی‌ترسم؛ اما ترسیده بودم. راه افتادم داخل صحن. دلم گفت: به سمت پنجره فولاد برو. به حرف دلم گوش کردم و پیش امام، مردم را به تماشا ایستادم. حالا از حوالی و حواشی پنجره فولاد تنها صداهایی محزون مرا مجذوب می‌کند. آدم‌ها و حرف‌های‌شان، آنقدر عجیب و پُر و زیاد و نامعلوم و ساده بودند که من تمام قد گوش شده بودم برای شنیدن! کلمات بودند که می‌آمدند و می‌رفتند! جان بود که ذوب می‌شد کنار پنجره فولاد. نور را که دیده‌اید؟ چگونه از روزنه‌ها عبور می‌کند؟! انگار روح آن آدم‌ها هرکدام روزنه‌ای بود و نور از وجودشان عبور می‌کرد. نیازها خالق خلاقیت‌اند و این آدم‌ها عجیب خلّاق بودند در عشق‌ورزی با امام خویش. من اما دختربچه‌ای حریص بودم که تنها به تاراج واژه ها می‌اندیشیدم. تک‌به‌تک کلمات آن زائران را با تمام وجود گوش می‌کردم. صدای درد دل کسی با حضرت نور حواسم را بیشتر جمع کرد؛ او بچه‌ی گم‌شده‌اش را از امام می‌خواست. تازه یادم آمد که گم شده‌ام و مادرم کنار پنجره فولاد پیدایم کرد. https://eitaa.com/roznevesht
صدا ۰۰۱.m4a
زمان: حجم: 3.02M
🎧 پادکست خوانش: علی اسفندیار متن: زهرا ابراهیمی ... ما بچه‌ها فقط ادای نماز خواندن را در می‌آوردیم. تنها سهم‌مان از این واجب الهی چادر نماز گل‌گلی بود و یک دل صاف. مادرم کنار دستم بود؛ اما با ازدحام جمعیت بعد از نماز، مادرم را گم کردم. دلم ریخت پایین هری! غرور بچه‌گانه‌ام اجازه نمی‌داد بزنم زیر گریه! وانمود می‌کردم که نمی‌ترسم؛ اما ترسیده بودم. راه افتادم داخل صحن. @HOWZAVIAN @roznevesht