جهان خلقت قواعد خاص خودش را دارد و ما باید منطبق بر قوانین این جهان پیش برویم و الا در میانهی راه میمانیم.
شاید در مقابل قوانین اعتباری بشر، بشود قانونها را دور زد اما قوانین الهی را نمیشود.
حالا ما مثل قندی که در چایی حل میشود، عجیب حل شدهایم در این دنیا، آن وقت توقع استمداد از خداوند داریم.
خوب بندهی خوش انصاف، لااقل یک گام در جهت قوانین خلقت بردار، ببین چطور همه چیز تسلیمت میشود، بی آنکه تو بخواهی خودت را تسلیم کنی.
#روز_نوشت
#قانون_خلقت
https://eitaa.com/roznevesht
هر آنچه از دین، اخلاق و انسانیت را که منحصر کردیم بماند...
اما خدا را منحصر به خویشتن ندانیم.
ما مالک خدا نیستیم. این خداوند مهربان است که مالک ماست.
#روز_نوشت
#خدای_مهربان
#انحصار_طلب_نباشیم
https://eitaa.com/roznevesht
ویژگیهای جسم با خصوصیات روح بسیار متفاوت است.زشتی جسم را با پوشاندن میتوان مخفی کرد، اما روح نازیبا را نمیتوان از هیچ چشمی پنهان کرد، حتی اگر انسان، شاگرد اول کلاس نفاق و دورویی باشد.
بالاخره یک جایی و یک زمانی روح آلوده به گناه، خودش را نشان میدهد.
ظواهر توان پوشاندن باطن انسان را ندارند.شاید ظاهر موجه تا یک مرزی با انسان همسفر شود اما هرگز تا انتها با انسان نخواهد ماند.
ابزارت هرچه که باشد از ریش و تیغ گرفته تا یقهی بسته و کراوات، از انگشتر تا صلیب و از چادر و روبنده و پوشیه تا ظاهری متبرج، فرقی نمیکند، قانون رسوا نمودن روح، برای همه یکسان است.
#روز_نوشت
#برداشت_آزاد
https://eitaa.com/roznevesht
به ریشههای زیر خاک فکرکن.
دانهای کاشته میشود.
رشد میکند و حالا گیاه ریشه دوانده است.
درخت جوانه میزند. جوانهها رو به نور متمایل میشوند.
هرچقدر ریشهها بیشتر در دل خاک فرو میروند، گرایش جوانههابه سمت آفتاب بیشتر میشود.
انگارجذب نور از بالای خاک، با فرو رفتن ریشهها درسیاهیهای زیرخاک، رابطهای مستقیم دارد.
انگار آدمها از دل تاریکی سختیها، به روشنایی امید میرسند.
اصلا این تاریکیچیز بدی نیست.
فهم زیبایی نور، مدیون حضور ظلمت است.
#روز_نوشت
#فلسفه_شرور
#شرور_عدمی_اند
#عدل_الهی
#شهید_مطهری
https://eitaa.com/roznevesht
"آب از سرم گذشته است"
این جمله را بارها شنیدهایم و یاحتی به زبان آوردهایم.
اوج یاس و ناامیدی یک انسان از خودش، جهان اطرافش و از همه مهمتر خداوند.
درگیری و جنگی نابرابر میان آنچه انسان میخواسته و آنچه بر او تحمیل شده است.
غمگینترین بخش این تراژدی، تسلیم انسان است که با جملهی" آب از سرم گذشته" اوج میگیرد.
آدمی که حضور خدا را در زندگیاش ببیند، هرگز این کلام را بر زبان جاری نمیسازد.
"آب از سرم گذشته است"یعنی:
مهربانی خدا را نمیبینم.
رحمتش را فراموش کردهام.
از توانمندی خویشتن غافلم.
وآغوش باز خداوند را نادیده گرفتهام.
#روز_نوشت
#باب_توبه_همیشه_باز_است
#آب_از_سرم_نگذشته_است
https://eitaa.com/roznevesht
ما آدمها نیاز به یک نیروی درونی داریم، یک قدرتی که از درون، ما را مهار کند.
یک وقتهایی ممکن است رفتارهایی داشته باشیم که اصلا توقعش را نداریم.اصلا باورمان نمیشود که این رفتار، رفتار خود ماست.اینجا دقیقا همان جایی است که آن نیروی درونی نتوانسته خوب عمل کند، یا شاید هرچقدر فریاد کشیده ما صدایش را نشنیدهایم.
وحالا بُهت عجیبی سراغمان میآید که چرا من دست به چنین انتخابی زدم؟!
چرا این رفتار را داشتم؟!
هرچقدر که آن رفتار با هویت حقیقی ما فاصله داشته باشد، حالت بُهت و حیرت ما هم بیشتر میشود.
من احساس میکنم این اتفاق نه تنها برای فرد، که برای اجتماع هم میافتد.ما در جامعهی خود شاهد رفتارهایی از آدمهایی هستیم که نمیتوانیم باور کنیم، به همین دلیل است که با یک جامعهی مبهوت روبروایم.جامعهای که توقع مردمش از مسئولانش بیش از این بوده و حالا مردم به دلیل این عدم تطابق، متحیرند.شاید این اجتماع هم نسبت به ندای درونیاش بیتوجه بوده که نتیجهاش این حجم از حیرت شده است.
بُهت حالت عجیبی است غیر قابل وصف.
نه رنج است و نه غم
نه بغض است و نه ترس
بُهت، نامفهومترین نوع احساسات یک انسان است. حالتی که هیچ توضیحی برایش نمییابی.
#روز_نوشت
#خود_انتقادی
#بهت
#حیرت
https://eitaa.com/roznevesht
پاییز را میتوان با رنگهایش توصیف کرد.
با برگهایش ...
پاییز که میشود، آدم یاد کوتاهی عمرش میافتد.
یاد اینکه انگار کم کم باید بار سفر را بست.
یاد اینکه فرصت کم است و وقتی برای جبران نمانده.
خیلیها پاییز را، "بهاری که عاشق شده است" توصیف میکنند، من اما احساس میکنم پاییز فصل تمرین است. تمرین برای دل کندن از تمام وابستگیها...
#روز_نوشت
#به_بهانه_پاییز
https://eitaa.com/roznevesht
در حال مطالعه، چشمم به روایتی خورد که سالها پیش هم خوانده بودمش.اما اکنون کمی دقیقتر خواندمش.
الْمُؤْمِنُ... مَغْمُورٌ بِفِکْرَتِهِ
مومن، فرو رفته در اندیشهی خویش است.
به نظر میرسد رجوع دادن ما به درون خویشتن، معنای خاصی دارد.همهی ما لحظاتی را به زیست درونی خویش اختصاص میدهیم و تصور میکنیم که تامل در خویشتن یعنی صرفا خلوت با خود و در این خلوت جهان بیرون از خویش را به درون خود راه میدهیم.
در واقع رجوع به خود را تنها با تمسک به دنیای بیرونی امکانپذیر میدانیم.
آدمها را، خاطرات را، غمها و نگرانیها را و یا حتی شادی و شعفهای جهان بیرونی را به دنیای درون خود دعوت میکنیم و با ذهن خویش هرلحظه به بخشی از این امور آویزان میشویم.
ذهن ما در خلوت و تنهایی، شده است بساط زیستهایی که در گذشته تجربه کردهایم، زیستهایی که اکنون تجربه میکنیم و زیستی که آرزوی تجربهاش را در آینده داریم.
اما حقیقتا خلوت با خویش که در روایات بدان توصیه شده است به چه معناست؟
به نظر میرسد این خلوت، توجه به منِ خویشتن است، فارغ از تمام منهای زیست شده و زیست نشده، فارغ از جهان پیرامون.
تامل در خویشتن یعنی تامل در منِ من بدون حضور دیگران، بدون حضور جهان.
اینجاست که وقتی درون خویش را از امور بیگانه خالی کنیم، ندای روح خویش را خواهیم شنید، حضورش را خواهیم فهمید، نیازهایش را درک خواهیم کرد و به دنبال رفع نیازش خواهیم بود.
#روز_نوشت
#حکایت_نفس
#نیاز_روح
https://eitaa.com/roznevesht
آدمها نیازمندارتباط بایکدیگرند.نمیتوان در این جهان بود اما از انسان انتظار برقراری ارتباط با دیگران را نداشت.
در تعاملات میان انسانها، گاهی قضاوتهایی رخ میدهد، اما آنچه در این میان ضرورت دارد، دادن فرصت به دیگران است، تا دلایل رفتارشان را بیان کنند.
از نگاه اخلاق، اجازه ندادن به دیگران برای بیان توضیحاتشان، امری مذموم است.
باید تمرین کنیم تا امکان سخن گفتن و شرایط شنیده شدن را برای دیگران فراهم نماییم.این مساله جزء ابتداییترین اصول معاشرتی است اما متاسفانه از آن غافلیم.
تکلیف آدمها را قبل از شنیدن دفاعیاتشان، روشن نکنیم.
آدمها حتی اگر اشتباه هم کنند باز هم حق شنیده شدن دارند.
#روز_نوشت
#تعاملات
#اصول_معاشرت
#ما_مذهبی_ها
#تحمل_شنیدن
https://eitaa.com/roznevesht
نمیشود که دیگران را زخمی کنیم و بعد توقع داشته باشیم رنجی را تحمل نکنند.یا بیخیال شویم و تصور کنیم زخمهایشان خودبخود خوب میشود.
نتیجهی طبیعی زخم خوردن، رنج است.حتی اگر آدمی که از ناحیهی ما دچار آسیب میشود روح بلندی هم داشته باشد و از طریق عفو و گذشت، خطایمان را نادیده بگیرد، باز هم اثر رنج در ضمیرش باقی خواهد ماند.
مگر میشود آدمی را کتک زد و دردش نیاید؟!
حالا آدم زخم خورده دنبال راهی برای تسکین دردش میگردد.
چنین آدمی، انتخابهایش بر مبنای درمان زخمش خواهد بود و این برای انسان بسیار خطرناک است.ممکن است او به آرامبخشهای آنی تن بدهد، چرا که او هدفش فقط رهایی از رنج است و اگر اعتقادی قوی نداشته باشد دیگر نوع درمان برایش مهم نیست، فقط خوب شدن و کم شدن درد برایش مهم است.
شاید تامل در نتیجهی این مساله کمی به ما کمک کند تا دیگران را زخمی نکنیم.
#روز_نوشت
#رنج
https://eitaa.com/roznevesht
خیلی وقتها اصلا از همان اول، به محض اینکه تصمیم میگیریم یک کار جدیدی را شروع کنیم، با واژهی "نمیتوانم" ذوق انگیزهیمان را کور میکنیم.
"نمیتوانم" غیرموجهترین دلیلی است که یک انسان از آن استمداد میگیرد، تا شانه از زیر بار مسئولیت خالی کند.
درست است که شرایط سخت است و پیچیده.
قبول داریم که اوضاع بهگونهای شده است که نمیتوان حتی یک برنامهریزی کوتاه مدت داشت.
مرگهای ناگهانی، غمهای مهاجم، جسمهایی خسته و روحهایی بیتاب، طاقتمان را کم نموده است؛ اما حقیقتا چارهی درمان، ابتلاء به "نمیتوانم" نیست.اتفاقا خلاقیت آدمها در دل همین سختیها شکوفا میشود.
بهتر نیست از فردا یعنی همین شنبه دست تمام "نمیتوانم"ها را بگیریم و از ذهن و زندگیمان بیرون بیاندازیم.
بهتر نیست تمام شنبهها و تمام عمر به "توانستن" بیاندیشیم.
#روز_نوشت
#انگیزه
#از_روز_شنبه
#می_توانیم
https://eitaa.com/roznevesht
فرقی نمیکند کجا به دنیا آمده باشیم و کجای این دنیا نفس بکشیم.فرقی ندارد پدرمان اهل کجا باشد یا مادرمان اهل کجا نباشد.
آنچه این میان اهمیت دارد سهم ما از انسانیت است.
آنچه جان ما آدمها را به لب رسانده و تنفس را برایمان سخت کرده است، نه فقط ویروس کرونا، که تنفس در هوای بستهی خفه کنندهایست که ردّی از انسان بودن در آن یافت نمیشود.
آنچه بغضها را درگلو نشانده است، نه ترس از مرگ، که ترس از زندگی بدون عدالت است.
آنچه سرمای استخوان سوز را به جانمان میاندازد نه زمستان، که تصور دستهای یخ زدهی کودکان بیخانمان است.
آنچه عصر هنگام را برایمان دلگیر میکند نه غروب خورشید، که غروب انصاف در وجود آدمهاست.
شمارش معکوس انسانیت در وجود خیلی از ما آدمها به وضوح قابل مشاهده است.
ما آدمها بهشدت نیازمند تحولیم.
دیرزمانیست که گم شدهایم در حجم غریبی از بیگانگی.
ما بیگانه از خویشتن شدهایم و عهدی که در الست بستهایم را فراموش کردهایم.
همیشه پیشروی ممدوح نیست بلکه گاهی باید به عقب برگشت.
البته نه به قبل از انقلاب که انقلاب هدفش چیزی جز انسان سازی و هویتبخشی به انسان نبود.
اماباید به عقب برگردیم به همان زمانی که سادگی پشت حرفهایمان بود.به همان زمانی که در نگاههایمان خبری از هیچ معاملهی پر سودی نبود. به همان هنگامی که خلوص را تا پای جان دادن برای وطن تجربه میکردیم. به همان زمانی که برای خنداندن نیاز به هزینه کردن نداشتیم.
به زمانهای دور که بهای رفاقتها، ویلاهای آنچنانی نبود.
بهای فهمیدن، طرد شدن نبود.
به همان زمانی که آب را اول به کوچکترها میدادند و چایی را به بزرگترها و یا شاید واکسن را به مریضترها.
باید به عقب برگردیم به زمانی که بورس وجود نداشت و یا اگر داشت گروگانگیرهایی به نام مردم در آن حضور نداشتند.
به زمانی که قانون بود اما ملعبهی دست کسی نبود تا تفسیر به رایش کنند.
ویا شاید به زمانهایی که چیزی به نام کانال و گروه وجود نداشت و انسان مجبور نبود برای رساندن منظورش نوشتهاش را طولانی کند تا کسی دچار سوءبرداشت نشود.
ما به رویایی لطیف، پشت کابوسهای تلخ نیازمندیم.
#روز_نوشت
#انسانیت
#ما_آدم_ها
#این_پست_برداشت_آزاد_نیست
https://eitaa.com/roznevesht