سلام و تجدید ارادت، به مخاطبان ارجمند
در پنجاه روز گذشته، رویدادهایی موجب قطع ارتباط ما شد که بی تردید در این میان، عدم دسترسی مناسب به برخی سکوهای مجازی، در زمره مهم ترین آنهاست. برخی دوستان رفتن به "ایتا" را تجویز کردند، که عملی شد و عده ای دیگر ماندن در اینستا و تلگرام به رغم دسترسی دشوار به آنها را خواستند، که تلاش بر این است که انجام شود.
هرچند نویسنده بر این باور است که با نبود او نیز، خواننده در دریافتن و دانستن هرآنچه باید، همچنان کامیاب و پرتوفیق خواهد بود، امید می برد که از این پس و همچنان، این ارتباط مجازی مفید و موثر تداوم یابد.
محمدرضا کائینی
چهارده آبان هزار و چهارصد و یک
♦️آدرس پیج اول اینستا: r.kaein@
♦️آدرس پیج دوم اینستا: r.kaeini2@
♦️آدرس کانال تلگرام: t.me/rkaeini
♦️آدرس کانال ایتا:http://eitaa.com/r_kaeini
✒اگر ذات و جوهره ای درست داشته باشی، تفاوتی نمی کند که عمری نسبتا متوسط در کالبد طیب حاج رضایی زیسته باشی، یا مدتی نسبتا کوتاه در جِلد آرمان علی وردی. وقتی در لحظه موعود از تو بخواهند که به آنچه عمری مقدسش داشته ای، تهمت و ناسزا نثار کنی، جانت را می دهی تا به رذالت امتیاز ندهی! لحظات رستگاری به یکباره و خطیر از نیکان سراغ می گیرند و بر کارنامه ایشان، مهر عاقبت به خیری می نهند.
↖️پ ن اول: چند روز پیش از سالروز تیرباران طیب خان عبور کردیم، به ناگاه دیدم که چه تقارنی پیش آمده است.
↖️پ ن دوم: آرمان علی وردی، هنگامی که آیت الله مجتهدی به رحمت خدا رفت، در کودکی به سر می برد و او را درک نکرد. سالها بعد در سایه سار معنویتی که آن معلم اخلاق در مدرسه اش پراکند، بالید و به فوز و فلاح رسید و از همه ما که استاد را درک کرده و با او مانوس بودیم، پیش افتاد. هنیئالَه.
♦️آدرس کانال ایتا:http://eitaa.com/r_kaeini
✒داستان از این قرار است که "ایران نال"، از آن روی که از بن سلمان مواجب می گیرد، تصور برده که باید مانند اعراب بدوی و بادیه نشین هم حمله کند! در روزهای اول که لندن نشینان از فجازی بوی کباب می شنیدند، بی بی سی را هم هوا برداشت که از جلد خود بیرون آید و به سبک کارگران سعودی تلویزیون داری کند! با این حال دومی در ده روز اخیر، دریافته است که از این امامزاده امید معجزتی نمی رود، لذا یکی از ابواب جمعی خویش را وا می دارد که در قالب تحلیل سیاسی برای مادر!؟، کاسه خود را از اولی جدا کند! هرچند که بازیگر این صحنه، باید خیلی مراقب باشد تا به منزلگه قاشقچی ره نبَرد!
در این میان اما، سخنی با بی بی سی در میان است. آنان تاکنون به تمسخر یا توهم در می آمدند، که در نهادهای کلان جمهوری اسلامی، کارکنان به سان کارفرمایان نمی اندیشند! حال پذیرش اینکه یکی از کارکنان شاخص ایشان و احتمالا بسا دیگران چون او، در گفت و گو با مادر و خاله و خان باجی، صدر و ذیل سیاست ایشان را رگبار می بندند، چقدر درد دارد؟
♦️آدرس کانال ایتا: http://eitaa.com/r_kaeini
🖊عکس نگاشت تاریخی/۷۳
صبحگاه دوازدهم بهمن هزار و سیصد و پنجاه و هفت است و امام خمینی در پی خروج از هواپیمای ایرفرانس، وارد سالن فرودگاه مهرآباد شده و در حلقه انبوه مستقبلین، به طرف محل استقرار و سخنرانی کوتاه خویش، در حرکتاند. آن سوتر آیتالله سیدعلی خامنهای شاگرد مبارز امام، استاد و مراد خویش را پس از پانزده سال، بازمینگرد. کمتر عکسی را دیدهام که آن دو را در چنین لحظهای تاریخی، در یک قاب ثبت کرده باشد. تصویر منتشر نشده میشل ستبون عکاس فرانسوی، از معدودترینها در این باره است.
آغاز چهل و چهارمین بهار انقلاب اسلامی، فرخنده باد.
♦️آدرس کانال ایتا: http://eitaa.com/r_kaeini
✒انقلاب اسلامی، سِیلی ساکت از خلق الله دارد، که در ساعت صفر سیاست پای به عرصه می نهند و تکلیف را یکسره می کنند! این را نه تنها آنان که امروز از امام حسین(ع) تا آزادی را دیدند، بل آنها که به تصادف از خیابان های همجوار نیز گذر کردند، به مشاهده نشستند. هر چند که ماجرا دیشب عیان شد، در ساعتی که جماعتی در حدود پنج ماه، با عربدهای مستنکر، آسایش شبانه برخی محلات را سلب کرده بودند، اما به ناگاه و یکپارچه، از زبان دهها همسایه خاموش خویش در این فتره، بانگی شنیدند، که هرگز گمانِ برآمدن آن را نمی بردند! معطل تان نکنم، کسانی که اغتشاش را بر منطق و گفت و شنود ترجیج می دهند، تنها جمعیت راهپیمایی بیست و دو بهمنِ آن سال را، به گونه ای غیرمنتظره بالا می برند. یاحق!
#بهمن_۱۴۰۱
♦️آدرس کانال ایتا: http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒موجودی که در میانه تصویر می بینید، شاید برای جوانانِ امروز ناشناخته باشد، اما برای نسل انقلاب یا تاریخ پژوهان معاصر، پدیده ای آشناست.
او از تیره بهائیان سنگسرِ سمنان است، چون هژبر یزدانی. خودش می گوید بی دین است، بعید هم نیست، چه منحنی حیات او با این مدعا مماس می نماید.
او در دوره مسئولیت خود در ساواک و به ویژه اداره سوم، معتقد بود که مردم ایران لایق دموکراسی نیستند و برقرار شدن آن تنها دست ما را می بندد، هم از این روی، هر کس از "بودنِ" خود سخن می کرد، به دستور او به آپولو و داغ و درفش رهنمون می شد! زخمِ اوامر او، هنوز بر تن و روح مبارزان انقلاب هست.
او در کمیته مشترک، از شنیدن صدای ناله و فریاد شکنجه شوندگان لذت می بُرد و سرِحال می آمد! این را شلاق به دستانش می گفتند. از همین طریق هم چنان قاپ شاه را دزدید، که به او اختیار داده بود که تلفنِ هر کَس، از جمله مافوق خود نعمت الله نصیری را کنترل کند.
او هر از گاه نویسندگانی چون جلال آل احمد را می خواست و به آنها می گفت: "اگر در جاده، یک مرتبه احساس کردید که ترمز ماشین تان کار نمی کند، یاد قلمفرسایی های خود بیفتید! تازه در آن زمان هم خودمان یک دسته گل روی قبرتان می گذاریم و اجازه شهیدنمایی نمی دهیم!..."(اینها در یادداشت های جلال هست).
او حتی در روزهای اوج گیری انقلاب هم، "مشت آهنین" را چاره کار می دانست و در پاسخ به نگرانی از نهادهای حقوق بشری دنیا می گفت: "به جهنم، هر چه می خواهند بگویند!".
او هنگامی که دریافت دیگر تاریخ مصرف ندارد، خانه مجلل خود در شهرک غرب را به یکی از سفرای خارجی فروخت و خانه مجلل تری در سانفرانسیسکوی آمریکا خرید و از ایران گریخت.
او از آن تاریخ، به تجارت ساختمانی مشغول است و بعید است که داد و ستد اطلاعاتی و حتی عملی خود را، با سرویس های آمریکا، انگلیس و اسرائیل وانهاده باشد.
او "پرویز ثابتی" است که دیروز پس از چهل و چهار سال و به گمان آفتابی شدن هوا و البته از سر نابخردی، از لانه خود بیرون زده است! بیش از این کلمات را خرج او کردن، توهین به زبان فاخر فارسی است!
♦️آدرس کانال ایتا: http://eitaa.com/r_kaeini
✒گمان میبرم که نفس انتشار این تصویر، بیهیچ طنز و کنایه و ِرندی، به خودی خود مصداق "جهاد تبیین" است! در پی چهل و چهار سال تقلّای سرویسها و ایضاً نواختن پنج ماهه در شیپور اغتشاش، آنها تنها میتوانند از چنین دُردانگانی عدیم المثال، به عنوان نمادهای انقلاب عظیم خویش رونمایی کنند! اگر اردوگاه ضدانقلاب تا این پایه به قحطی رجال و قطعی نسل خورده، چرا یکی پس از سالها ادعای نخستوزیری امام، نظام او را ساقط نخواهد؟ و دیگری در پی متولیگریِ انقلاب فرهنگی و بسا اقدامات دیگر، بوقِ براندازی برندارد؟ اینان با خود گفتهاند: اگر "شب پره" بازیگر میدان شده، "ماه فروزنده" از چه روی باید پنهان بماند؟
معرکه گردانی رضا پهلوی، نازنین بنیادی، معصومه قمیکلا، حامد اسماعیلیون، مریم قجرعضدانلو، میرحسین موسوی، حسین حاج فرج دباغ و...الخ، تنها یک پیام دارد و آن اینکه به اصطلاح اپوزیسیون ایران، عقیم است و از خشکی و پوسیدگی مزمن رنج میبرد! از سوی دیگر دعوا تنها بر سر لحاف ملاست و آزادی و رواداری و تحمل، فقط به تحمیق خلقالله میآید! آنان از اکنون به دریدن یکدیگر شده و معطلِ آینده موهوم نمانده اند! اگر آشکار گشتن همین یک نکته، محصول آشوبهای اخیر باشد، باید آن را قدر شناخت و بابت آن، به درگاه احدیت شکر به جای آورد و الحمدلله علی کل حال.
♦️آدرس کانال ایتا: http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒در بعدازظهر شنبه، دوازدهمینروز از اردیبهشت هزار و سیصد و سی و دو، جلال آلاحمد از مرگ ناگهانی برادر بزرگترش حجت الاسلام سید محمدتقی طالقانی، در شهر مدینه اطلاع یافت. در روزهایی که سخت به کارِ ساختن خانهاش در شمیران بود و حزب و سیاست را "حقه بازی" مینامید و داشت از آن فاصله میگرفت. آنروز هنگامی که برای صرفه جویی در حد قیمت یک ناهار، به منزل پدرش آیتالله سید احمد طالقانی در محله پاچنار رفته بود، وضع را آشفته دید و ماجرا را دریافت. سید محمدتقی اما، به نمایندگی آیات سید ابوالحسن اصفهانی و سید حسین طباطبایی بروجردی به مدینه رفته بود، با هدف اصلیِ بَرساختن قبور اهل بیت (ع) در بقیع، که نهایتا نه تنها توفیق آن را نیافت، که خویش نیز در جوار ایشان آرمید! خانوادهاش بر این باور بودند که وهابیانِ متعصب، او را که کاملا سالم می نموده، در یک میهمانی به قهوه ای مسموم کردهاند! القصه جلال پس از دریافت خبر و سردادن قدری فریاد و گریه، کاغذ بر میدارد و چون هر روز، ماوقع را برای همسرش سیمین دانشور -که در آن روزها به تحصیل در دانشکدهای در استنفورد آمریکا بود- می نویسد. نامه در نوزدهم اردیبهشت، به دست مخاطب می رسد. سیمین که به نظر می رسد در اینگونه اوقات خوددارتر از شوی خویش است، سعی دارد مرگ را به مثابه پدیدهای ناگزیر، اما نه چندان خوف انگیز و ملالآور بر جلال بنمایاند. نوشتههای او در این کاغذ، نمادی از سرگشتگی روشنفکران ایرانی نیز هست، که فی المثل در باب رویدادی چون مرگ، همچنان در میان انگارههای موجود در جستوخیزند و قرار و سکون نیافتهاند! با این همه خوانش این متن در باره مرگ و در سالمرگ خودِ سیمین، خالی از لطف نیست:
"عزیز دلم، خودت بگو چه جوری تو را تسلی بدهم؟ عزیزم، ما که از راز مرگ بی خبریم. شاید مرگ رفتن از گوشه باغی، به گوشه باغ دیگر که ما نمی شناسیم باشد...شاید مرگ یک صورت دیگر زندگی باشد، صورتی که ما نمی شناسیم. بههرجهت هر طور که باشد و هرچند مرگ ناشناخته باشد، قانون بقایانرژی در فیزیک به ما می گوید، که در این جهان انرژی از بین نمی رود و ذرات وجود ما، در فضا و در جوّ پراکنده می شود. شاید مثل یک گُل شکفتیم و شاید گِل کوزه گران شدیم و از همه مهمتر، آنها که مرده اند، در ذهن ما به زندگی خود ادامه می دهند. مگر نه؟...جانِدلم، به مادرت بیشتر برس...برایش از قول من بگو، نه، از قول پیغمبران بگو که روح پسرش الان آسوده شده. بگو او خوشی هایی را می آزماید، که ما آنها را نمی شناسیم. بهش بگو هر چه در باره بهشت در قرآن آمده است، بخواند... آن آیه خاص یادم نیست و وقت ندارم به قرآن رجوع کنم و آیه را پیدا بکنم، اما مفهوم آن آیه یادم هست که مردم بهشت سرخوشند و به کارهای دلخواه و خوشایند خودشان مشغولند. هر چه بخواهند در دسترسشان است و از همه مهمتر، همیشه پذیرای درود و رویارویی پروردگار خود هستند. و یقین که برادر تو از بهشتیان است. دیگر چه بگویم؟ دلم دارد می ترکد..."
✔پ ن: برگرفته از مجموعه نامه های سیمین دانشور و جلال آل احمد، جلد نخست، صص ۴۰۰و ۴۰۱.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini