eitaa logo
ققنوس
1.6هزار دنبال‌کننده
436 عکس
129 ویدیو
5 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
ققنوس
«شب آخر و تب‌وتاب برگشت...» (اربعین‌نوشت۲۹؛ روزنوشت‌های سفر اربعین۱۴۰۴) |جمعه|۲۴مرداد۱۴۰۴|۲۰صفر۱۴۴۷|
«آخرین نوشیدنی‌های رنگارنگ بهشتی» (اربعین‌نوشت۳۰؛ روزنوشت‌های سفر اربعین۱۴۰۴) |شنبه|۲۵مرداد۱۴۰۴|۲۱صفر۱۴۴۷| مسیری که شب قبل، هرچه تلاش کردیم نتوانستیم از آن عبور کنیم، حالا، فردای اربعین، خالی و‌ خلوت است، بسیاری از موکب‌ها جمع کرده‌اند و دیگران هم در حال جمع‌آوری سازوبرگ موکب هستند؛ چهره شهر کاملاً عوض شده است، انگار شهر دیگری است، کربلای دیگری است... برای همین می‌گویم «سفر کربلا» با «سفر کربلا در اربعین»، دو سفر متفاوت هستند، چه بسا شخصی هزار بار کربلا رفته باشد، اما اربعین نرفته باشد، تقریباً هیچ تفسیر و تجربه‌ای از سفر اربعین ندارد! به نزدیک موکب می‌رسیم، از جدا می‌شویم و مسافت کوتاهی را پیاده می‌رویم تا اتوبوس بچه‌ها، عده‌ای از بچه‌ها درحال سوارشدن و عده‌ای هم مشغول گذاشتن وسایل در جعبه‌بغل اتوبوس هستند... یک‌به‌یک بچه‌ها را در آغوش می‌کشم و حال‌واحوال و زیارت‌قبول و... تعب و شعف را توأمان می‌شود در چهره‌های بچه‌ها خواند... خستگی بعد از چندین‌روز پیاده‌روی، آن هم در قالب کاروان گاری‌کالسکه‌رانان! و آسودگی و آرامشِ بعد از زیارت و‌ وصال امام... ▫️▫️▫️ در اتوبوس جاگیر می‌شویم، به اندازه کافی جا اضافه دارد، بیش‌تر از چهار نفری که از کاروان هفت‌نفره ما کم شدند... دختربچه‌ها صندلی‌های آخر اتوبوس را تسخیر کرده‌اند و برای خودشان حکومتی راه انداخته‌اند... تقریباً تمام مسیر را تا «منذریه» می‌خوابم، در بالاوپایین‌شدن‌های اتوبوس و گاه سبقت و گاه ترمزگرفتن و بوق‌کشیدن‌ها... روح‌الله هم آن‌طرف بی‌هوش شده، فاطمه هم... هرچند هرازگاهی، لابه‌لای خواب سؤال می‌کند «راننده بیداره؟» یا غر می‌زند «بد می‌ره» یا می‌گوید «برید جلو باهاش حرف بزنید، نخوابه» و... ▫️▫️▫️ مرز منذریه، همان متناظر مرز خسروی است، در عراق...، اتوبوس تقریباً تا نزدیک‌ترین جای ممکن به پایانه مرزی می‌رود، از اتوبوس که پیاده می‌شویم، بچه‌ها گاری‌کالسکه‌های ابتکاری‌شان را که جمع کرده بودند، از جعبه‌بغل می‌کشند بیرون و روی هم سوار می‌کنند و آماده جاگذاری کوله‌ها و بچه‌ها می‌شوند! تقریباً هر خانواده یکی از این گاری‌ها دارد، اگرچه ظاهر گاری‌ها، تسهیل سفر و راحتی در پیاده‌روی است، اما ضمانتِ آن است که باید تمام مسیر را پیاده طی کنند و در بین راه به راحتی امکان سوارماشین‌شدن، ندارند! ▫️▫️▫️ تازه اذان گفته‌اند، داخل ایران در مرز خسروی، اولین سرویس بهداشتی که می‌بینیم، آماده نماز می‌شویم و همان‌جا کنار مسیر، روی موکتی که پهن است و گروهی قبل از ما نماز خوانده‌اند، نماز را می‌خوانیم... همان‌جا، موکبی کتلت داغ و خوش‌مزه‌ای را لقمه می‌کند، آخرین پذیرایی‌های اربعین است، آخرین نوشیدنی‌های رنگارنگی که نمی‌دانیم چه‌قدرش رنگ و اسانس است و چه‌قدرش طبیعی، اما هرچه هست طعم بهشت می‌دهد و یاد کربلا دارد... ▫️▫️▫️ با یک مینی‌بوس درب‌وداغان، در هُرم گرمای ظهر نیمه‌تابستان، راهی پارکینگ‌ها می‌شویم، نفری بیست‌هزارتومان وجه رایج مملکت... به پارکینگ که می‌رسیم، تقریباً خالی است، از آن انبوه فشرده ماشین‌ها که به سختی یک‌جا پیدا کردیم، حالا تک‌وتوک ماشینی مانده...، پارکینگ هم که دروپیکری ندارد، در باجه نگهبانی هم کسی نیست، در این بیابان خدا، اصلاً کسی به کسی نیست! همان ایام است که اتفاقاً دکتر هم با شرایطی مشابه مواجه شده و جویای شماره تلفنی از ستاد اربعین قصرشیرین بودند: «ما امسال توفیق شد از مرز خسروی رفتیم و ماشین را در پارکینگ شماره ۲ خسروی گذاشتیم و در برگشتمان ظهر روز اربعین به خسروی رسیدیم. وقتی رفتیم ماشین را بردایم کیوسکی که قبض برایمان صادر کرده بود هیچکس نبود (کاملا خالی بود انگار تخلیه شده باشد) و کسی را هم پیدا نکردیم که پول پارکینگ را بگیرد. گمان کردیم وقتی حرکت کنیم در ورودی شهرستان قصرشیرین کسی باشد که از همه پارکینگها پول بگیرد اما کسی نبود. الان نمی دانم بی خیال هزینه پارکینگ افراد بعدی شده اند (مخصوصا اینکه کسی آنجا نبود و اگر کسی هم ماشین را می برد کسی به او نمی گفت بالای چشمت ابروست یعنی هیچ مراقبتی هم علی القاعده در کار نیست) یا متصدیان پارکینگ آن موقع جایی رفته بودند و خلاصه می خواهم مدیون نمانم.» هرچند از شدت تقوا و دقت استاد بود که پی‌گیر این مسأله بودند، اما بعد از یک‌هفته، آخرسر هم چیز دندان‌گیری دست‌گیرم نشد که خاطر ایشان را آرام کنم... ادامه دارد... ✍️ ▫️@qoqnoos2