#سیزده_ساله_ها
( خاطراتی از رزمندگان نوجوان)
نویسنده: #هادی_شیرازی
#انتشارات_شهید_کاظمی
.
برشی از کتاب:
.
در آمبولانس را باز میکنی که سوار شوی. نالهی سوزناکی قلبت را میلرزاند و تو را میخکوب میکند. گوش تیز میکنی و منتظر میمانی.
راهنما، به پشت فرمان نشسته و میپرسد: دیگر چی شده؟
چرا سوار نمی شوی؟
به حرفش توجه نمیکنی و از آمبولانس فاصله میگیری. برای بار دوم ناله را میشنوی، به سمت صدا حرکت میکنی.
هر قدمی که به جلو برمیداری، صدای ناله نزدیکتر و واضحتر می شود، در تاریکی، اطرافت را برانداز میکنی. چیزی نمیبینی. اما صدای محزونی را که یا مهدی میگوید میشنوی. خم میشوی، جستجو میکنی و قامت نوجوان بسیجی حدود ۱۵ سالهای را مییابی که بر روی شکم دراز کشیده و گونهاش را برخاک نهاده و ناله میکند، ناله حزینش دلت را به درد میآورد و اشکهایت را سرازیر میکند. میخواهی کمکش کنی اما مانع میشود...
.
خرید آسان:
manvaketab.ir
مرکز پخش:
02537840844
.
#نشر_شهیدکاظمی
#ناشر_برگزیده سال1395 و 1396
شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب
جشن بزرگ تولد شهید سیاهکالی
تجمع بزرگ مخاطبان کتاب یادت باشد
قزوین
چهارشنبه چهارم اردیبهشت ماه ساعت چهار
حسینیه امامزاده حسین در جوار مزار شهید
با حضور دکتر سعید عزیزی
و با نوای حاج امیر عباسی
تهران
پنج شنبه پنجم اردیبهشت ماه ساعت پنج
مصلی امام خمینی نمایشگاه بین المللی کتاب
با حضور خانواده شهید
رسانه باشید...
#انتشارات_شهید_کاظمی
شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب
جشن بزرگ تولد شهید سیاهکالی
تجمع بزرگ مخاطبان کتاب یادت باشد
قزوین
چهارشنبه چهارم اردیبهشت ماه ساعت چهار
حسینیه امامزاده حسین در جوار مزار شهید
با حضور دکتر سعید عزیزی
و با نوای حاج امیر عباسی
تهران
پنج شنبه پنجم اردیبهشت ماه ساعت پنج
مصلی امام خمینی نمایشگاه بین المللی کتاب
با حضور خانواده شهید
رسانه باشید...
#انتشارات_شهید_کاظمی
شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب
#رد_سرخ_جامانده_بر_فنجان
((مجموعه #داستان_کوتاه))
به قلم #فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
#انتشارات_شهید_کاظمی
.
برشی از کتاب:
.
این قدر با غضب نگاهم نکن.
من گول نگاهات را نمیخورم. به خیالت میرنجم و رهایت میکنم و میروم.
مثلا داری مردانگی میکنی و کاری میکنی که بگویند و بگویم من رهایش نکردم، او مرا از خود راند؟
ولی یک چیزی را نمیدانی.
همان لحظه ای که به من قول دادی دستم را رها نکنی، به خودم قول دادم که دست ات را رها نکنم.
بخند. واقعا هم خندهدار است.
دستی نمانده که با آن دست مرا بگیری. یا سینه بزنی و یا با انگشتر زینتاش بدهی. ولی یک چیز را خودت بهتر از من میدانی. به جای دستهای بریده، بال میروید.
حالا یک قولی به من بده .
قول میدهی من را روی بالهایت سوار کنی؟
.
خرید آسان:
manvaketab.ir
مرکز پخش:
02537840844
#انتشارات_شهیدکاظمی
شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب