4.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✂️ انفجـار جگـر زمیـن را کنـد و ریخـت بـه هـوا. گردوخـاک و بـوی بـاروت پیچیـد تـوی دماغـم. حاج ولـی داد زد: «بـدو کـه زدن»... از چـادر بیـرون زدم. بیـن پوتین و دمپایی، دومی را انتخاب کردم. پریدم توی ماشین. سوئیچ را پیچاندم. همـه حواسـم رفـت سـمت کاری که بر عهدهام بـود. بقیه بدون تلـف کردن وقت دویدند سراغ موقعیت خودشان. خمپارۀ بعدی نشست نزدیکیهای ماشینم. صـدای گرومـپ پرحجـم و گیج کننـدهای کـه تکانم داد. صدای سـوتش یـک ثانیه هم طول نکشـید! همه معادلات ذهنم از سـوت سـه ثانیه خمپاره و فرصت خیزرفتن به هم ریخت. ماشین که راه افتاد، تازه فهمیدم اگر صدای سوت را بشنوم هـم نمیتوانـم خیـز بروم! یـاد فیلمهای جنگی افتادم و ماشینهایی کـه از میان انفجارهـا رد میشـدند. اگـر گلولـه روی ماشـین مینشسـت...
#بریده_ای_از_کتاب
#تحفه_تدمر
📖 تحفه تِدمُر
✍🏻 به قلم: احمد کریمی
✅ جهت مشاهده این کتاب به لینک زیر، مراجعه نمایید 👇👇👇
https://manvaketab.com/book/380547/
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
یادت باشد 20قسمت 20_6046218633028306604.mp3
زمان:
حجم:
16.66M
🖇️ همینکه رسیدیم قزوین، حمید آه بلندی کشید و گفت: "آخیش! راحت شدیم. دلم برات تنگ شده بود خانومم!" با تعجب پرسیدم: "ما از هم جدا نبودیم که؟" گفت: "جلوی بقیه نمی تونستم راحت بهت نگاه کنم. اما الآن راحت شدم. میدونی چقدر دلتنگی کشیدم." اعتقاد داشت این طور جاها چون افراد مجرد بین ما هستند، ما که متأهلیم باید خیلی رعایت کنیم تا مبادا دل کسی بشکند.
#بریده_ای_از_کتاب
#یادت_باشد
🔊 با این عاشقانهها، همراه شوید در قالب نمایشنامه جذاب صوتی یادت باشد؛ قسمت بیستم
📖 #یادت_باشد
✍🏻 به قلم: محمد رسول ملا حسنی
https://manvaketab.com/book/136533/
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1