eitaa logo
نشر معارف
5.1هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
455 ویدیو
1 فایل
🍀فراتر از خواندن🍀 ناشراول نمایشگاه تهران درسال1403و1404 وابسته به نهادنمایندگی مقام‌معظم‌رهبری دردانشگاه‌ها 🔅باحدود۴۰فروشگاه پاتوق کتاب درسراسرکشور🔅 www.nashremaaref.ir ارتباط باما: @nashremaaref_admin پیگیری سفارشات: ‏‪‏‪‏‪09107755180‬ @NASHREMAAREF
مشاهده در ایتا
دانلود
نشر معارف
معرفی کتاب: زخم خیابان 📚💔 رمان «زخم خیابان» اثر مهدی کرد فیروزجایی، داستانی جذاب و تأثیرگذار است که
جمعیت همچنان یک‌دست مشغول همخوانی شعر بودند. 🎶 برای این هوای آلوده 🌫️ برای ولیعصر و درخت‌های فرسوده 🌳 برای پیروز و احتمال انقراضش 🐦 به اینجا رسیده بودند که چشمم به سطل آشغالی افتاد که پایین‌تر، زیر چنار کهنسال، در حال سوختن بود. 🔥 شعله‌اش تا اولین شاخه‌های چنار کهنسال می‌رسید و باد آن را این طرف و آن طرف کج می‌کرد. 🍃 دودش از لابه‌لای شاخ و برگ‌های درخت عبور کرده و به هوا می‌رفت. ☁️ اگر کسی از دور می‌دید و نمی‌دانست، گول می‌خورد و خیال می‌کرد که چنار آتش گرفته است؛ در حالی که شعله‌ها از سطل آشغال و آشغال‌ها بودند که در حال سوختن بودند و فقط دودشان از لابه‌لای شاخه‌های چنار به هوا می‌رفت. _🔸🔹_ ‌📱@Nashremaaref_official
نشر معارف
معرفی کتاب: زخم خیابان 📚💔 رمان «زخم خیابان» اثر مهدی کرد فیروزجایی، داستانی جذاب و تأثیرگذار است که
جز سه یا چهار نفری که دورم بودند، بقیه مأموران به جمعیت شعاردهنده می‌پیوستند. صدای تاراپ و تریپ تروپ برخورد پوتین‌هایشان به آسفالت، ترسم را بیشتر کرده بود. 😨 صدای «بی‌شرف بی‌شرف» دورتر از قبل به گوش می‌رسید. با شنیدن صدای پوتین‌ها و فرار همراهانم، و هیبت نیروها، یقین کردم که درافتادن با آن‌ها کار ما نیست. 🚷 مرد نگاهی به بنر کرد و گفت: «می‌خواستی پاره‌اش کنی؟» من که همچنان تمام بدنم می‌لرزید، به سمت داخل سطل آشغال نگاه کردم. 🗑️ مرد گفت: «بیا بیرون ببینم.» دستم را روی لبه سمت چپ سطل آشغال گذاشتم و به سختی پای چپم را بالا آوردم و از سطل بیرون گذاشتم. مأمور بازوی چپم را گرفت. گفتم: «خودم می‌آیم.» او رها کرد و من روی پای چپ قرار گرفتم و پای راست را از سطل بیرون آوردم. یک لحظه تعادلم را از دست دادم، اما خیلی زود خودم را جمع و جور کردم و تازه متوجه درد شدید ساق پای راستم شدم. 😖 سوزش بینی‌ام هم بیشتر از قبل شده بود و اشک از چشمانم می‌ریخت. 😢 دوباره پرسید: «نگفتی چه کار می‌کردی؟» _🔸🔹_ ‌📱@Nashremaaref_official
📚✨ رمان «زخم خیابان»؛ سفری به دنیای پیچیده نوجوانی و چالش‌های اجتماعی! در این داستان جذاب و تأثیرگذار اثر مهدی کرد فیروزجایی، با شروین همراه می‌شویم؛ پسری دبیرستانی که زندگی‌اش به یکباره با حوادث ناگهانی خیابانی دچار تغییر می‌شود. 🚶‍♂️💥 وقتی خبر بازداشت و تعرض به دوست صمیمی‌اش، شباهنگ، به گوشش می‌رسد، دنیای شروین به هم می‌ریزد. 😢⚖️ او در جستجوی حقیقت، با احساسات متضاد خشم، ترس و تردید دست و پنجه نرم می‌کند. 🔥😠😨 این سفر پرتنش او را با شخصیت‌های مختلفی روبه‌رو می‌کند که هر کدام نماینده‌ای از جامعه‌اند و به شروین کمک می‌کنند تا درک تازه‌ای از مسئولیت و واقعیت پیدا کند. 🧠💡 «زخم خیابان» نه تنها داستانی درباره‌ی یک نوجوان است، بلکه نگاهی عمیق به تأثیر رویدادهای اجتماعی بر هویت و ذهن جوانان دارد. 📖✨ 🔸🔹 📱@Nashremaaref_official