💠 توصیه به بررسی زندگانی #حضرت_یحیی (علیه السلام)
🔻 در قرآن میفرماید: «یا یحیی خذ الکتاب بقوه و آتیناه الحکم صبیا و حنانا من لدنا و زکاة و کان تقیا و برا بوالدیه و لم یکن جبارا عصیا» (اى يحيى، كتاب [خدا] را به جد و جهد بگير، و از كودكى به او نبوّت داديم. و [نيز] از جانب خود، مهربانى و پاكى [به او داديم] و تقواپيشه بود و با پدر و مادر خود نيک رفتار بود و زورگويى نافرمان نبود./ سوره مریم ۱۲ تا ۱۴)
🔸 ایکاش دوستان، زندگی حضرت یحیی را میخواندند؛ ابتدا پدر و مادرش از فرزندآوری مأیوس بودند تا آنکه این بچه، معجزهوار به دنیا آمد و از همان زمان کودکی، به معبد رفت.
🔹 معبد، جایی شبیه به همین حوزهها بوده که در آن، کارهای علمی و عملی میکردند.
🔸 گاهی این کودک آنقدر بر خودش سخت میگرفت که مادر یحیی علیه السلام میگفت: «بچه جان! ما سالها بچهدار نمیشدیم و تو را از خدا خواستیم که روشنی چشم ما باشی. الآن به معبد میروی و تا صبح، لباسهای خشن میپوشی و عبادت میکنی!»
🔹 یحیی پاسخ میداد: «مادرجان، افرادی کوچکتر از من هم به سرای آخرت منتقل شدهاند و من باید به فکر خودم و خدای خودم باشم.»
🔸 انبیا، میان بخش علمی و بخش شخصیتی از جهت سازه، توازن ایجاد میکردند تا ماندگار میشدند.
کد ۲۲۸۰۳
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
🔺 کانال رسمی حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری:
👉🏻 @nasery_ir
#حضرت_یحیی
🔻 حضرت یحیی (علیه السلام) بچهی کوچک بود اما آنقدر گریه کرده بود و شکسته شده بود که پای چشم او از اشک زیاد و گریهی زیاد زخم شده بود.
🔸 یک روز حضرت یحیی پای منبر حضرت زکریا بود و حضرت زکریا بخشی از جهنم را برای مردم توصیف کرد. حضرت یحیی برخواست و با حالت گریان سر به بیابان گذاشت. مدتی طول کشید و حضرت یحیی برنگشت. مادر بیتابی میکرد، به حضرت زکریا گفت: برویم یحیی را پیدا کنیم.
🔹 از چوپانی درباره یحیی پرسیدند، او گفت یک جوانی میآید آنجا مینشیند و حیوانات وحشی هم با او کار ندارند، و خیلی بکّاء است.
🔸 او را پیدا کردند، مادر حضرت یحیی گفت: پسر! ما این همه خدا خدا کردیم، این همه دعا کردیم که خداوند فرزندی به ما بدهد، حالا باید با پدر تو راه بیفتیم و بیاییم دنبال تو بگردیم؟! بیا به خانه برویم.
🔹 او را راضی کردند که به خانه بیاید، او هم همراه پدر و مادر آمد. هنوز سنی نداشت.
کد ۱۶۴۵۵
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
🔺 کانال رسمی حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری:
🔘 @nasery_ir