eitaa logo
مدرسه تربیت و حکمرانی
1.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
707 ویدیو
38 فایل
مدرسه تربیت و حکمرانی شهید رجائی ارتباط با ما: @mj_ghasemi313
مشاهده در ایتا
دانلود
‌تلویزیون به مناسبت ‌ برای بار صدم داره فیلم ‌ رو از شبکه سه پخش میکنه. یعنی تو این ده سال نباید حداقل یکی دو تا فیلم خوب دیگه درباره ‌ ساخته می‌شد؟! https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
⭕️ اگر نبود، دشمن امیدوار نمیشد و تحریم را اینقدر شدید نمیکرد، بعد هم مشتی ابله سیاسی نمیتوانستند را به ما تحمیل کنند، بعدتر هم یک الدنگ قمارباز جرئت نمیکرد حاج را ترور کند. آقایان سران فتنه، به عنوان یک خونخواه سردار در میگویم: ازتان نمیگذریم. 👤 مرتضی رجائی @TWTenghelabi https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
سريال كيست ؟ سید علی حسینی... شهيدي كه به لايه هاي موساد نفوذ كرد و در تل اویو پس از شناسايي سربريده شد و بعد از مدتها بدنش در مبادله اي به ميهن برگشت. ش روحش صلوات تصویر واقعی افشین سريال خانه امن👆‏شهید «سید علی حسینی» سرباز گمنام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)، فرزند شهید «سید ابوالقاسم حسینی» شهید دوران جنگ تحمیلی است. او متولد یکم بهمن ماه ۱۳۴۱ و از سربازان گمنام امام زمان (عجل الله تعالی) بود که طی ماموریتی که در خارج از کشور بسر می برد، دستگیر شده و در تاریخ بیست وسوم دی ماه ۱۳۹۲ به شهادت رسید. مزار او در قطعه ۲۶ بهشت زهرای تهران است. شهید حسینی، در زمان حیات خود، ارادت زیادی به شهدای گمنام داشت و اکنون نیز مزارش در قطعه ای از بهشت زهرا (س) است که بیشترین شهید گمنام را دارد. پدر شهید نیز در قطعه ۲۴ شهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها) دفن شده است و او نیز از شهدای دفاع مقدس است. از این رو، ما همیشه تردد زیادی به بهشت زهرا داشتیم. وقتی بر سر مزار پدرش و دیگر شهدا می رفت، همیشه می گفت: "جای من اینجا خالی است". شهید حسینی به واسطه شغل و خدمتش به وطن، همیشه در ماموریت های پُرخطر شرکت داشت. او مدتی را در غربت و اسارت بسر می برد، رنجی که شهید حسینی در راه خدا و پاسداری از وطن کشید، به درجات او می افزاید و توفیقی بود که نصیب او شد.🌷 او آخرین بار‌ که به ماموریت رفت ؛ سه هفته بعد از دستگیری، خبر شهادتش آمد. https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
1.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌یاد ایام: لحظه اعلام خبر شهادت سردار در سخنرانی دعای ندبه صبح جمعه ۱۳ دی۹۸ حرم مطهر رضوی بغض فروخورده و ناله‌ها و ضجه‌های مردان و زنان که ناگهان بلند می‌شود، حال غریبی است.😭 یابن الحسن، ما منتظر ظهور شماییم تا پهلوی شکسته مادرت سلام الله علیها و فرزندان مظلومش را در طول تاریخ بگیریم. https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
می‌خواستم بنویسم: "کفن پوشیدم و پوشاندم تا بگویم از همان صبح جمعه و بعد از شنیدن خبر شهادتت ما مُردیم"؛ ولی دیدم پیش از تو ما در روزمرگی‌های زندگی مادی‌مان مرده بودیم و خون پاکت دل‌های ما را زنده کرد ای . می‌خواستم بنویسم: "کفن پوشیدیم تا بگوییم آماده خونخواهی از قاتلان توییم؛ هرچند ارزش سرشان از کفش تو کمتر باشد"، ولی دیدم ما که باشیم که خونخواهی تو را بکنیم. خونخواه تو پسر فاطمه است که خواهد آمد و مادرش و فرزندان مظلومش را در طول تاریخ خواهد گرفت؛ خونخواه اصلی تو مولایت امام عصر است ای که خواهد آمد و تو هم خواهی کرد و انتقام ثارالله و سیدالشهدا را خواهید گرفت. می‌خواستم چیز دیگری بنویسم، ولی دعایم فقط این است: وَاَسْئَلُهُ اَنْ يُبَلِّغَنِي الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللهِ وَ اَنْ يَرْزُقَني طَلَبَ ثارکم مَعَ اِمام هُدیً ظاهِر ناطِقٍ مِنْكُمْ. پ.ن:عکس‌ها مربوط به کفن پوشی ۱۰۰۰نفر از طلاب مدارس علمیه قم، در مراسم تشییع پیکر مطهر حاج در قم است. https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
📌رزق با واسطه ... بعدازظهر چهارشنبه در اتاقم در نشسته بودم و داشتم نسخه نهایی یک کتاب را ارزیابی می‌کردم: کتاب ""، محصول مشترک من و دوست عزیزم آقا . مشغول حاشیه‌نگاری و ثبت نظراتم برای اعلام به آقا حامد بودم که گوشی موبایل زنگ خورد و اسم آ روی صفحه گوشی ثبت شد. با سید ریاضتی از دبیرخانه آشنا شده‌ام و برای همین، هروقت به من زنگ می‌زند، یاد آنجا می‌افتم. این بار هم تا اسم سید را روی صفحه گوشی دیدم، چند ثانیه‌ای داشتم به این فکر می‌کردم که یعنی سید چه‌کار می‌تواند با من داشته باشد. راستش کمی هم دچار اضطراب شدم که حالا اگر کاری باشد و من در اوضاع این مشغله‌های مختلفم مجبور شوم جواب رد بدهم، چه کنم با این شرمندگی. با همین فکرها تماس را وصل کردم و شروع کردیم به سلام و احوالپرسی. برای اینکه بیشتر بهمان خوش بگذرد، پای یک شوخی درون سازمانی دبیرخانه معنا را پیش کشیدم و از این پرسیدم که "سید چند وقتیه شهریه ما رو واریز نکرده‌ای، بالأخره ما شما رو مرجع می‌دانیم!" کمی که گفتیم و خندیدیم، سید محمد غرضش از این تماس را گفت: زنگ زده بود برای سخنرانی در مراسم در هیئتشان دعوتم کند؛ پنجشنبه شب و جمعه شب، در . حرفش را که زد، بلافاصله گفت: شرمنده که این‌قدر دیر دارم تماس می‌گیرم. می‌دانم که در فضای هیئت‌داری و دعوت سخنران و مداح، این رویه اصلاً درست نیست. از شنیدن این حرف سید خجالت کشیدم. نه از سید، از مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها خجالت کشیدم. منِ روسیاه که هستم که این سلاله‌ی زهرا بخواهد در دعوت من برای نوکری در مجلس مادرش به زحمت بیفتد و چنین جمله‌‌ای را بگوید. دوست داشتم بلافاصله بپذیرم و بگویم که با کمال میل و اشتیاق خدمت می‌رسم؛ ولی فردا شبش، یعنی پنجشنبه شب، جای دیگری دعوت بودم و توفیق نوکری در ذکر مصیبت با من بود. راستش نه فقط دعوت بودم، که میزبان بودم. ماجرا را به سید گفتم و از او نیم ساعت فرصت خواستم تا ببینم می‌توانم این قرار قبلی را طوری تدبیر و جابه‌جا کنم که آن مراسم هم آسیب نبیند. تماس را که قطع کردم، یادم افتاد غیر از این مجلس روضه خانگی، برای ساعت سه عصر پنجشنبه هم قرار یک جلسه تنظیم کرده‌ام: اولین جلسه از در جمع دوستان . دست به کار شدم و به دو نفر زنگ زدم. نیم ساعت بعد خودم به سید زنگ زدم و گفتم که الحمدلله روزی‌ام شد که این دو شب در هیئت آن‌ها در خدمت کنم. سید خوشحال شد و تشکر کرد، ولی کاش می‌دانست که من چقدر خوشحال شده‌ام. احساسم این بود که این رزق خاص فاطمی با وساطت فرزند خَلَف صدیقه طاهره، حاج نصیبم شده است. یادم افتاد که صبح همان روز چهارشنبه یک مطلب نوشتم و در کانال گذاشتم که چقدر دوست دارم برای مراسم ، کرمان باشم؛ ولی نداشتن وسیله و محدودیت‌های کرونایی مانع بود. احساس می‌کردم که حاجی واسطه شده بود تا پنجشنبه و جمعه و در شب سالگردش، جای دیگری ذکر مصیبت مادرش و او را بکنم و همان‌جا مزد شرفیابی به مزار مطهرش را برایم امضا خواهند کرد. الحمدلله. ولی راستش همچنان دلم آنجاست و می‌خواهم که نامم در خیل مشتاقان سیدالشهدای مقاومت و سیاهی لشکر عزادارانش ثبت شود، ولی حالا دیگر استانداری کرمان بیانیه رسمی داده برای ممنوعیت حضور و دیگر کاری نمی‌توان کرد. کاش امشب خبری شود؛ کاش امشب و در شب سالگرد این حادثه تاریخی، خبر حاجی در همه جهان صدا کند. بخش یکم https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
📌هر که را صبح شهادت نیست، شام مرگ هست... از همان بعد از ظهر چهارشنبه که قرار شد پنجشنبه شب و جمعه شب در و در مراسم عزای و یادبود سخنرانی کنم، تصمیم گرفتم که حتماً عرض ارادت کوچکی هم به این سردار عزیز و بکنم. چهارشنبه شب در در قم توفیق خدمتگزاری داشتم. موضوع بحثم تبیین کلیدهای رهایی از خسران در سوره عصر بود، با استفاده از روایات اهلبیت و با تأکید بر سیره صدیقه طاهره سلام الله علیها. در هر محور سعی می‌کردم اشاره‌هایی هم به زندگی حاج قاسم عزیز داشته باشم. به نظرم بحث خوبی بود، ولی یک جلسه برای ارائه مناسب آن خیلی کم بود. در ذکر مصیبت هم مقدمه‌ام را اشاره‌ای به چگونگی شهادت حاجی قرار دادم. حدود ساعت هفت و نیم شب که به منزل رسیدم، سید ریاضتی زنگ زد و گفت: اگر موضوع صحبتتان برای دو شب هیئت معلوم است، بفرمائید تا من به دوستان اطلاع دهم؛ چون معمولاً روی عنوان و موضوع سخنرانی‌ها در صفحه هیئت در فضای مجازی، برنامه‌ای اجرا می‌کنند. با اینکه از عصر یک طرح اولیه برای این دو شب در ذهنم داشتم، چون ارائه محورهای مطرح در سوره عصر در هیئت یاوران مهدی آن‌طور که باید راضی‌ام نکرده بود، تصمیم گرفتم آن را یک بار دیگر و این بار در دو جلسه مطرح کنم. قرار شد عنوان سخنرانی را برای سید بنویسم و بفرستم. بعد از خداحافظی برای سید نوشتم: چهار گام برای گذر از خسارت مرگ و رسیدن به صبح شهادت؛ تببین روایی سوره عصر با نگاهی به سیره فاطمه زهرا سلام الله علیها و سیدالشهدای مقاومت. بخش دوم https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
📌پیش به سوی بروجرد... با سید ریاضتی قرار گذاشتیم عصر پنجشنبه ساعت سه از قم حرکت کنیم به سوی بروجرد. حدود ساعت ۱۳ جلسه توجیهی دوره تربیت نویسنده تربیتی را شروع کردیم و تا حدود ۱۴:۴۵ طول کشید. یکی دو دقیقه به ساعت ۱۵ سید زنگ زد که من پایین منتظرم. پایین که رفتم، دیدم سید و یک آقای میانسال منتظرم‌اند. فکر می‌کردم خود سید قرار است با خودروی خودش دنبالم بیاید تا به بروجرد برویم، ولی در همان چند قدمی که داشتم به سوی خودرو می‌رفتم، با خودم گفتم حتماً دلیلی داشته که سید تصمیم گرفته یک ماشین کرایه کند. سوار که شدیم، سید راننده را معرفی کرد و گفت که ایشان است. من داشتم در ذهنم دنبال ربط این آقای زندیِ راننده با آقای زندی که می‌شناسم و راننده خودروهای کرایه‌ای است می‌گشتم، که بلافاصله سید گفت: "ایشان سَرهیئت ماست" و به همین سرعت مرا از ابهام و اشتباه درآورد. بعد هم توضیح داد که همه ما، از (دوست فاضلم) و آقا (عزیز دلم و شهید بالقوه😍) گرفته تا بقیه و ما کوچک‌ترها، زیرِ دست ایشان و در مدیریت ایشان بر هیئت پرورش پیدا کرده‌ایم. در طول راه، مدام حرف بود و حرف؛ از توضیح ساختار هیئت و تبیین فعالیت‌های تربیتی گرفته، تا اشاره به برخی از آسیب‌ها برای آمادگی ذهنی من به منظور جلسات تربیتی با متربیان و مربیان هیئت. حدود ساعت ۶ عصر رسیدیم بروجرد. ساعت شروع هیئت را ۱۹ اعلام کرده بودند، برای همین سید گفت یک ساعتی برای نماز و یک استراحت مختصر به منزل آقای زندی برویم و بعد راهی مسجد شویم. بخش سوم https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
📌ربنا تقبل منّا... جلسه هیئت با کمی تأخیر شروع شد. بعد از قرائت قرآن، سخنرانی من بود و بعد از ذکر مصیبت من، نوبت روضه خوانی و سینه‌زنی. می‌خواستم بنویسم الحمدلله ارائه خوبی بود، ولی با خودم گفتم از کجا می‌دانی که سخنرانی‌ات خوب بوده است؟اصلاً خوب چیست و بد چیست؟ اگر سخنرانی خوب آن است که بر دل‌های مستمعان اثرگذار باشد و زمینه هدایت را فراهم کند، من از کجا می‌دانم که این‌طور بوده است؟ حتی اگر سخنرانی خوب آن است که نیت سخنران خالص باشد، من از کجا به لایه‌های پنهان نفسم آگاه و مسلطم و چطور می‌توانم از بازی نخوردنم از بازی‌های شیطان مطمئن باشم؟ می‌خواستم بنویسم با همه این‌ها من تلاش خودم را کردم که محتوای خوبی آماده کنم و خوب ارائه دهم و همه کوششم این بود که خالص باشم، ولی باز خودم گفتم: "تلاشت؟! کوششت؟! این‌ها که می‌گویی تلاش و کوشش تو بوده است؟ همین موضوعی که به ذهنت آمد عنایت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود و پردازش محتوایش هم به واسطه‌گری حاج قاسم سلیمانی. کدامش از تو بود؟ حتی تلاشی هم اگر بوده باشد، باز توانش را از عنایت و امداد خود پروردگار داری". ولی جمع خوب و اهل حالی در حسینیه جمع بودند که هم با روضه حاج خوب اشک ریختند و هم با نوحه خوانی قشنگ سینه زدند. الحمدلله رزق خوبی بود. ساعت ۹ شب بود که دعای آخر مجلس را کردم و بزم شب اول تمام شد. بخش چهارم https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592