«نماز عید فطری که حکومت مامون را در معرض سقوط قرار داد»
اهمیت روش در عبادت
📝 #نقل_قول از شهید مطهری (ره)
• مأمون به حضرت رضا اصرار داشت که میخواهم نماز عید فطر را شما بخوانید.
امام فرمود: من از اول با تو شرط کردم که فقط اسمی از من باشد و من کاری نکنم. نه آقا! من خواهش میکنم. شما از نماز هم ابا میکنید؟! این که یک کار مربوط به مردم نیست که بگویید پای ظلمی در کار میآید. لااقل همین یک نماز را شما بخوانید.
در اینجا حضرت جملهای میگوید نظیر جمله امام حسین و نظیر جمله علی علیه السلام در جریان بیعت بعد از عمر. فرمود: من به یک شرط حاضرم؛ من نماز میخوانم اما با سیره جدّم و پدرم، نه با سیره شما. مأمون با آن همه زرنگی که داشت (از نظر خودش) احمق شد. گفت: بسیار خوب، به هر سیره و روشی که میخواهید بخوانید. فکر میکرد غرض این است که کاری را به عهده حضرت رضا گذاشته باشد تا مردم بگویند پس امام رضا عملاً هم قبول کرد.
• در روز عید فطر، امام رضا علیه السلام به اطرافیان خود فرمود: لباسهای عادی بپوشید، پاها را برهنه کنید، دامن عباها و آستینهایتان را بالا بزنید و ذکرهایی را که من میگویم شما هم بگویید. حالتتان حالت خشوع و خضوع باشد. ما داریم به پیشگاه خدا میرویم، توجهتان به خدا باشد. ذکرها را که میگویید، خدا را درنظر بگیرید.
• امام عمامهاش را به شکلی که پیغمبر میبست بسته است، لباسش را به شکلی که پیغمبر میپوشید پوشیده است، عصا به شکل پیغمبر به دست گرفته، پاهایش را برهنه کرده، با یک حالت خضوع و خشوعی! از همان داخل منزل که بیرون میآمد، با صدای بلند شروع کرد به گفتن «اللهُ اکبَرُ، اللهُ اکبَرُ، اللهُ اکبَرُ عَلی ما هَدانا وَ لَهُ الشُّکرُ عَلی ما اوْلانا».
• سالهاست که مردم این ذکرها را درست نشنیدهاند. کسانی که همراه حضرت بودند، وقتی آن حال الهی حضرت را دیدند که منقلب شده، خودش را در حضور پروردگارش میبرد و اشکهای مبارکش جاری است، با حالت خضوع و خشوع، با معنویت تمام و در حالی که اشکهایشان جاری بود فریاد کردند: «اللهُ اکبَرُ، اللهُ اکبَرُ عَلی ما هَدانا وَ لَهُ الشُّکرُ عَلی ما اوْلانا». حضرت میگوید و اینها تکرار میکنند، تا آمدند نزدیک درب منزل. صدا بلندتر میشد. مأمون، فرماندهان سپاه و سران قبایل را فرستاده که بروید پشت سر علی بن موسی الرضا نماز عید فطر بخوانید. اینها به سیره سالهای پیش خلفا، خودشان را آرایش و مجهز کرده و لباسهای فاخر پوشیدهاند، اسبهای بسیار عالی سوار شده و شمشیرهای زرّین به کمر بسته و دم درب ایستادهاند که حضرت رضا با همان جلال و هیبت دنیایی و سلطنتی بیرون بیاید. یکمرتبه حضرت با آن حال بیرون آمد. در میان آنها ولوله پیچید و بیاختیار خودشان را از روی اسبها پایین انداختند و اسبها را رها کردند.
• تاریخ مینویسد: چون میبایست پاها برهنه باشد و آنها چکمه به پا داشتند و چکمه نظامی را به زودی نمیتوان بیرون آورد، هرکس دنبال چاقو میگشت که زود چکمه را پاره و پاهایش را لخت کند. اینها نیز دنبال حضرت به راه افتادند. کم کم صدای هیمنه «اللهُ اکبَر» شهر مرو را پر کرد. مردم ریختند روی پشت بامها و به تدریج ملحق شدند. در مردم نیز روح معنویت موج میزد. حضرت میفرمود: «اللهُ اکبَر»، این شهر یکپارچه فریاد میزد: «اللهُ اکبَر». هنوز از دروازه شهر بیرون نرفته بودند که جاسوسها به مأمون خبر دادند که اگر این قضیه ادامه پیدا کند، تو مالک سلطنت نیستی. سربازها ریختند که نه آقا! زحمتتان نمیدهیم، خیلی اسباب زحمت شد، خواهش میکنیم برگردید.
📚 #شهید_مطهری ، حماسه حسینی، ج 1، ص161
ــــــــــــــــــــــــ
#عید_فطر مبارک باد 🌹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت