eitaa logo
محتوای تبلیغی نورالزهرا
56 دنبال‌کننده
789 عکس
385 ویدیو
131 فایل
کانال محتوای تبلیغی گروه تبلیغی نورالزهرا «سلام الله علیها» تهران لطفاً در این دو کانال هم عضو شوید: محتوای تبلیغی مقاومت: https://eitaa.com/mohtvamoghavemat اعزام سخنران و مداح: https://eitaa.com/rozekhanegi_ir ارتباط با ما: @alisorosh1421
مشاهده در ایتا
دانلود
برنده داستان کربلا کیست؟ الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 677 ... 1432- 11- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنْ أَبِي عُمَارَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَلْحَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَيَابَةَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: لَمَّا قَدِمَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) وَ قَدْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا) اسْتَقْبَلَهُ إِبْرَاهِيمُ بْنُ طَلْحَةَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ، وَ قَالَ: يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، مَنْ غَلَبَ وَ هُوَ مُغَطًّى رَأْسُهُ، وَ هُوَ فِي الْمَحْمِلِ. قَالَ: فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ، وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِمْ. علیه السلام
هدایت شده از حسینیه مقتل
علیه السلام 🔹تاریخ الطبرى ـ به نقل از حُمَید بن مسلم ـ : 🔸جوانى به سان پاره ماه شمشیر به دست، به سوى ما آمد. او پیراهن و بالاپوش و کفش هایى داشت که بند یک لِنگه اش پاره شده بود، و از یاد نبرده ام که لنگه چپ آن بود. 🔹عمرو بن سعد بن نُفَیل اَزْدى به من گفت: به خدا سوگند بر او حمله مى برم. به او گفتم : سبحان اللّه! از آن چه مى خواهى؟! کُشتن همین کسانى که گرداگردِ آنها را گرفته اند براى تو بس است. 🔸گفت: به خدا سوگند، به او حمله خواهم بُرد! آن گاه بر او حمله بُرد و باز نگشت تا با شمشیر بر سرش زد. 🔹آن جوان به صورت [بر زمین] افتاد و فریاد برآورد: 😭عموجان! 🔸حسین علیه السلام  مانند باز شکارى نگاهى انداخت و مانند شیر به عمرو، یورش بُرد و او را با شمشیر زد. 🔹او ساعد دستش را جلوى آن گرفت امّا از آرنج ، قطع شد. فریادى کشید و از امام علیه السلام کناره گرفت. سواران کوفه یورش آوردند تا عمرو را از دست حسین علیه السلام بِرَهانند؛ امّا عمرو در جلوى سینه مَرکب ها قرار گرفت و سواران با اسب بر روى او رفتند و وى را لگدمال کردند تا مُرد. 🔹غبار [ نبرد ] که فرو نشست حسین علیه السلام بر بالاى سر جوان ایستاده بود ✳️و او پاهایش را از درد به زمین مى کشید. 🔸 حسین علیه السلام فرمود: «از رحمت خدا دور باد گروهى که تو را کُشتند و کسانى که طرفِ دعوایشان در روز قیامت جدّ توست!». 🔹 سپس فرمود: «به خدا سوگند ، بر عمویت گران مى آید که او را بخوانى و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد؛ صدایى که ـ به خدا سوگند ـ جنایتکاران و تجاوزگران بر آن فراوان و یاورانش اندک اند». 🔸سپس او را بُرد و گویى مى بینم که پاهاى آن جوان بر زمین کشیده مى شود و حسین علیه السلام ، سینه اش را بر سینه خود ، نهاده است. 🔹 با خود گفتم : با او چه مى کند؟ او را آورد و کنار فرزند شهیدش على اکبر و کشتگان گِرد او ـ که از خاندانش بودند ـ گذاشت. 🔸نام آن جوان را پرسیدم. گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب است. -------------------------------------------------- ✅متن عربی: 🔸تاریخ الطبری عن حُمَید بن مسلم: 🔹خَرَجَ إلَینا غُلامٌ کَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ، فی یَدِهِ السَّیفُ، عَلَیهِ قَمیصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ أحَدِهِما ـ ما أنسى أنَّهَا الیُسرى ـ فَقالَ لی عَمرُو بنُ سَعدِ بنِ نُفَیلٍ الأَزدِیُّ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ! فَقُلتُ لَهُ: سُبحانَ اللّهِ! وما تُریدُ إلى ذلِکَ؟! یَکفیکَ قَتلُ هؤُلاءِ الَّذینَ تَراهُم قَدِ احتَوَلوهُم. قالَ: فَقالَ: وَاللّه لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ؛ فَشَدَّ عَلَیهِ.فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ، فَقالَ: یا عَمّاه! قالَ: فَجَلَّى الحُسَینُ علیه السلام کَما یُجَلِّی الصَّقرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَیثٍ غُضُبٍّ،  فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّیفِ، فَاتَّقاهُ بِالسّاعِدِ، فَأَطَنَّها مِن لَدُنِ المِرفَقِ، فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ وحَمَلَت خَیلٌ لِأَهلِ الکوفَةِ لِیَستَنقِذوا عَمراً مِن حُسَینٍ علیه السلام، فَاستَقبَلَت عَمراً بِصُدورِها، فَحَرَّکَت حَوافِرَها وجالَتِ الخَیلُ بِفُرسانِها عَلَیهِ فَوَطِئَتهُ حَتّى ماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَةُ، ✳️فَإِذا أنَا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ، 😭وَالغُلامُ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ؛ وحُسَینٌ علیه السلام یَقولُ: بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ فیکَ جَدُّکَ! ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه عَلى عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ ، أو یُجیبَکَ ثُمَّ لا یَنفَعَکَ! صَوتٌ وَاللّه کَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ. ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَکَأَنّی أنظُرُ إلى رِجلَیِ الغُلامِ یَخُطّانِ فِی الأَرضِ، وقَد وَضَعَ حُسَینٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ، قالَ: فَقُلتُ فی نَفسی: ما یَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ ابنِهِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ وقَتلى قَد قُتِلَت حَولَهُ مِن أهلِ بَیتِهِ، فَسَأَلتُ عَنِ الغُلامِ، فَقیلَ: هُوَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ. -------------------------------------------------- 📘 طبری: ج ۵ ص ۴۴٧ علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ ✅ @hosenih_maghtal http://hosenih2.mihanblog.com
عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(علیه السلام) فِي يَوْمِ عَاشُورَاءَ فَقَالَ لِي هَوءُلَاءِ زُوَّارُ اللَّهِ وَ حَقٌّ عَلَى الْمَزُورِ أَنْ يُكْرِمَ الزَّائِرَ مَنْ بَاتَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع) لَيْلَةَ عَاشُورَاءَ لَقِيَ اللَّهَ مُلَطَّخاً بِدَمِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَأَنَّمَا قُتِلَ مَعَهُ فِي عَرْصَتِهِ [عَصْرِهِ ] از جابر جعفى برايم نقل كرد كه جابر گفت: در روز عاشورا محضر مبارك حضرت جعفر بن محمّد (عليهما السّلام) رسيدم. حضرت به من فرمودند: اين گروه (زائرين ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام) زوّار خدا بوده و بر مزور واجب است كه زائر را اكرام نمايد، كسى كه نزد قبر مطهر حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام در شب عاشوراء بيتوته كند روز قيامت خدا را ملاقات مى‏كند در حالى كه به خون خودش آلوده بوده گويا در ركاب حضرت اباعبداللّه عليه السّلام در عرصه كربلا شهيد گشته است. کامل الزیارات/ باب هفتاد و یکم @varesoon
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
همین‌که بر رخ تو آفتاب می‌افتاد میان خیمه‌ی زن‌ها رباب می‌افتاد فرات موج زد و از خجالت آب شدم نگاه تو روی دستم به آب می‌افتاد چقدر هلهله می‌کرد لشکر کوفه که داشت پلک تو از فرط خواب می‌افتاد جواب حرف مرا حرمله سه پهلو داد گلوی نازکت از این جواب می‌افتاد چنان سریع تورا زد که گردنت جا خورد سرت به سمت عقب با شتاب می‌افتاد تمام خون تورا فاطمه به بالا برد وگرنه بر سر دنیا عذاب می‌افتاد ز دست‌های تو قنداقه باز شد اما به دست مادر زارت طناب می‌افتاد ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
از خواب ناز، کودک من پا نمی‌شود می‌خواستم که پا شود اما نمی‌شود هاجر اگر دوید به زمزم رسید، آه سعی رباب، ختم به دریا نمی‌شود چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم با تیر هم گلوی علی وا نمی‌شود چشم امید من به ابالفضل بود آه! عباسِ روی نیزه که سقّا نمی‌شود بی فایده است سعی شما نیزه‌دارها سر، کوچک است بر سر نی جا نمی‌شود من رو زدم به نیزه، علی را به من نداد این نی چه محکم است چرا تا نمی‌شود خم شو برای خاطرم ای چوب! رحم کن از پای نیزه خوب تماشا نمی‌شود ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از حامد کاشانی
🔷 علامه مرحوم میر حامد حسین و داغ فرزند شیرخوارش 🔶 علامه نحریر میر حامد حسین در خاطرات سفر حج و عتبات هنگامی که در کاظمین اقامت داشت، چنین می‌نویسد: "در تاریخ ۱۸ ربیع الثانی سال ۱۲۸۳ ق نامه‌ای از لکنو به من رسید که در آن خبر درگذشتِ فرزند خردسالم بود که تنها دو سال داشت...خیلی غمگین شدم و خدا را شکر کردم که این واقعه‌ی تلخ در حضور من رخ نداد که در این صورت غم و اندوهم زیاده‌تر می‌گشت...خداوند به مادرش صبر و تحمل و ترک جزع و بی‌تابی عنایت کند." التاريخ الثامن عشر من ربيع الثاني [سنة ١٢٨٣ ق] وصل فيه إليّ مكتوب من لكهنو بانَ منه أنّ ولدي السيّد حسين، وله نحو سنتين من العمر قد توفّي في سابع ذي الحجة سنة ١٢٨٢ ق وهو اليوم الذي قد كنتُ وصلتُ فيه إلى جدة من مكّة المعظمة، فَحَزِنتُ بِذلكَ وَشَكرتُ اللهَ تعالى عَلى أن لم يَكُن ذلكَ بِمَحضَر منّي فيَزيدُ قَلَقي وَشَجَني...وَيُوفِّقُ اللهُ تعالى والدتَه بالصَّبرِ والتَجَلُّدِ وتَركِ الجَزَعِ والهَلَع... 📖 رحلات الكرام إلى بيت الله الحرام، الجزء الأول، صص ٥٧٥_٥٧٦ پ.ن: صلّی الله عليك يا أبا عبد الله 😞 ____ 📎 و چقدر جانسوز مرحوم‌ "سید حیدر حلی" لحظه‌ی پرپر شدن شیرخواره‌ی سید الشهدا علیهما السلام را به تصویر کشیده است: ومُنعَطِفٍ أهوَى لِتقبِيلِ طِفلِه فقبَّـل مِنهُ قَبلَه السَّهمُ مَنحَرا خم شد...خواست طفلش را ببوسد ولی قبل از او تیر گلوگاه طفل را بوسه زد... 📜 دیوان سید حیدر حلی (۱۳۰۴هـ.ق)، چاپ سنگی_بمبئی، ۱۳۱۲ هـ.ق، ص ۲۱۶ @kashani1395
✅حبیب بن مظاهر با رسیدن به کربلا همین که مشاهده نمود یاوران امام حسین(ع) اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین(ع) عرض کرد : 📋《یَابنَ رَسُولِ اللَّه(ص)! هَاهُنَا حَیٌّ مِنْ بَنِی أَسَدٍ بِالْقُرْبِ مِنَّا! أَ تَأْذَنُ لِی فِی الْمَصِیرِ إِلَیْهِمْ فَأَدْعُوَهُمْ إِلَی نُصْرَتِکَ فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَدْفَعَ بِهِمْ عَنْکَ؟》 ♦️در این نزدیکی ما قبیله ‏ای از بنی اسد هستند. آیا به من اجازه می‌دهی آنان را برای یاری تو دعوت کنم؟ چه بسا خدا به وسیله ایشان برای تو دفاع نماید؟ امام حسین(ع) فرمود : مانعی ندارد. حبیب شبانه بهطور ناشناس متوجه آن گروه شد و نزد آنان رفت. ایشان حبیب را شناختند که از قبیله بنی اسد می‌باشد. لذا گفتند : چه منظوری داری؟ حبیب گفت : 📋《إِنِّی قَدْ أَتَیْتُکُمْ بِخَیْرِ مَا أَتَی بِهِ وَافِدٌ إِلَی قَوْمٍ أَتَیْتُکُمْ أَدْعُوکُمْ إِلَی نَصْرِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ فَإِنَّهُ فِی عِصَابَهٍ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ رَجُلٍ لَنْ یَخْذُلُوهُ وَ لَنْ یُسَلِّمُوهُ أَبَداً وَ هَذَا عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ قَدْ أَحَاطَ بِهِ وَ أَنْتُمْ قَوْمِی وَ عَشِیرَتِی وَ قَدْ أَتَیْتُکُمْ بِهَذِهِ النَّصِیحَهِ فَأَطِیعُونِی الْیَوْمَ فِی نُصْرَتِهِ تَنَالُوا بِهَا شَرَفَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ فَإِنِّی أُقْسِمُ بِاللَّهِ لَا یُقْتَلُ أَحَدٌ مِنْکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مَعَ ابْنِ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَابِراً مُحْتَسِباً إِلَّا کَانَ رَفِیقاً لِمُحَمَّدِِ(ص) فِی عِلِّیِّینَ》 ♦️من نزد شما آمده ‏ام تا شما را برای یاری کردن پسر دختر پیامبرتان دعوت کنم. زیرا آن حضرت(ع) در میان گروهی از مؤمنین می‌باشد که هر مردی از آنان بهتر از هزار مرد است. آن گروه هرگز امام حسین(ع) را رها و به دشمن تسلیم نخواهند کرد. این عمر بن سعد است که امام حسین(ع) را محاصره نموده است. شما خویشاوندان من هستید و من این نصیحت را به شما می‌کنم. پس بیائید و امروز سخن مرا درباره نصرت حسین(ع) بشنوید تا بدین وسیله به شرافت دنیا و آخرت نائل‏ شوید. من به خدا قسم می‌خورم احدی از شما با پسر پیامبر در راه خدا شهید نخواهد شد مگر اینکه در اعلی علیّین بهشت با حضرت محمد(صلّی اللَّه علیه و آله) رفیق خواهد بود. ناگاه مردی از بنی اسد که او را عبدالله بن بشر می‌گفتند، به سوی حبیب شتافت و گفت : من اولین شخصی هستم که این دعوت را پذیرفتم. سپس این رجز را خواند : 📋《قَدْ عَلِمَ الْقَوْمُ إِذَا تَوَاکَلُوا، وَ أَحْجَمَ الْفُرْسَانُ إِذْ تَنَاقَلُوا، أنِّی شُجَاعٌ بَطَلٌ مُقَاتِلٌ، کَأَنَّنِی لَیْثٌ عَرِینٌ بَاسِلٌ‏》 ♦️این خویشاوندان من می‌دانند که هرگاه عاجز شوند و سواران سست گردند، من شخصی شجاع و دلاور و جنگجوی می‌باشم، گویا، شیر بیشه‏ ای باشم که شجاع است. سپس مردانی از آن قبیله سبقت گرفتند و تعداد آنان به نود مرد رسید و متوجه امام حسین(ع) شدند و به همراه حبیب رفتند! در همین موقع بود که مردی از آن قبیله خارج شد و این جریان را برای ابن سعد شرح داد و در همان حینی که آن گروه بنی اسد می‌خواستند شبانه به سوی لشکر امام حسین(ع) حرکت نمایند، ناگاه لشکر ابن سعد در کنار فرات سر راه بر آنان گرفتند. وقتی بنی اسد دریافتند که تاب مقاومت با آن گروه تبه‏کار را ندارند، لذا شکست خوردند و به سوی قبیله خود مراجعت کردند. حتی؛ 📋《إِنَّهُمْ ارْتَحَلُوا فِی جَوْفِ اللَّیْلِ خَوْفاً مِنِ ابْنِ سَعْدٍ أَنْ یُبَیِّتَهُمْ》 ♦️آنان شبانه از آن مکان کوچ کردند که مبادا ابن سعد به آنان شبیخون بزند! سپس هنگامی که حبیب بن مظاهر بسوی امام حسین(ع) برگشت و جریان را شرح داد، حضرت(ع) فرمود : «لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ»(۱) 📚منبع : ۱)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۹۰ @TarikhEslam
هدایت شده از شیخ غلامعلي بدرلو
زحمتی دارم اباالفضلم بیا با من بگرد من که خیلی گشتم أمّا بیش از این پیدا نشد او خلاصه آمد و من هم خلاصه چیدمش چیدم أمّا آن جوان خوش قد و بالا نشد این برگشته حرم بین عبا بخت من است در میان یک عبا بخت بلندم جا نشد مرهمی بعد از تو بر قلب پدر پیدا نشد خواست برخیزد حسین بن علی از جا، نشد خواست جسمت را بگیرد در بغل أمّا نشد آخرش هم پیکر تو در عبایش جا نشد داد زد بابای پیرت آه زینب، اکبرم ای جوانان بني‌هاشم بیایید از حرم https://eitaa.com/Arshiv_Gholam
روضه علی اکبر علیه السلام در واقعه آن دشت، آن دشت عطش آلود بر پیکر شهزاده تا شاه نظر بنمود خم شد ز برش بر دوش برداشت عبا فرمود ای وای که تابوتت عمری سر دوشم بود
دنبال صدای دلبرم افتادم با سر به کنار اکبرم افتادم تا پهلوی نیزه خورده اش را دیدم یک لحظه به یاد مادرم افتادم
حضرت علی اکبر علیه السلام اگر چه بردن جسمت به عهده پدر است حساب کردم و دیدم که کار صد نفر است مرا جراحت پهلوی تو ز اسب انداخت نگاه من به تو اما دلم به پشت در است به غسل مادر خود هم بلند گریه نکردم صدای گریه من از صدای خنده سر است
🔷 علامه مرحوم میر حامد حسین و داغ فرزند شیرخوارش 🔶 علامه نحریر میر حامد حسین در خاطرات سفر حج و عتبات هنگامی که در کاظمین اقامت داشت، چنین می‌نویسد: "در تاریخ ۱۸ ربیع الثانی سال ۱۲۸۳ ق نامه‌ای از لکنو به من رسید که در آن خبر درگذشتِ فرزند خردسالم بود که تنها دو سال داشت...خیلی غمگین شدم و خدا را شکر کردم که این واقعه‌ی تلخ در حضور من رخ نداد که در این صورت غم و اندوهم زیاده‌تر می‌گشت...خداوند به مادرش صبر و تحمل و ترک جزع و بی‌تابی عنایت کند." التاريخ الثامن عشر من ربيع الثاني [سنة ١٢٨٣ ق] وصل فيه إليّ مكتوب من لكهنو بانَ منه أنّ ولدي السيّد حسين، وله نحو سنتين من العمر قد توفّي في سابع ذي الحجة سنة ١٢٨٢ ق وهو اليوم الذي قد كنتُ وصلتُ فيه إلى جدة من مكّة المعظمة، فَحَزِنتُ بِذلكَ وَشَكرتُ اللهَ تعالى عَلى أن لم يَكُن ذلكَ بِمَحضَر منّي فيَزيدُ قَلَقي وَشَجَني...وَيُوفِّقُ اللهُ تعالى والدتَه بالصَّبرِ والتَجَلُّدِ وتَركِ الجَزَعِ والهَلَع... 📖 رحلات الكرام إلى بيت الله الحرام، الجزء الأول، صص ٥٧٥_٥٧٦ پ.ن: صلّی الله عليك يا أبا عبد الله 😞 ____ 📎 و چقدر جانسوز مرحوم‌ "سید حیدر حلی" لحظه‌ی پرپر شدن شیرخواره‌ی سید الشهدا علیهما السلام را به تصویر کشیده است: ومُنعَطِفٍ أهوَى لِتقبِيلِ طِفلِه فقبَّـل مِنهُ قَبلَه السَّهمُ مَنحَرا خم شد...خواست طفلش را ببوسد ولی قبل از او تیر گلوگاه طفل را بوسه زد... 📜 دیوان سید حیدر حلی (۱۳۰۴هـ.ق)، چاپ سنگی_بمبئی، ۱۳۱۲ هـ.ق، ص ۲۱۶ @kashani1395