eitaa logo
محتوای تبلیغی نورالزهرا
56 دنبال‌کننده
791 عکس
389 ویدیو
131 فایل
کانال محتوای تبلیغی گروه تبلیغی نورالزهرا «سلام الله علیها» تهران لطفاً در این دو کانال هم عضو شوید: محتوای تبلیغی مقاومت: https://eitaa.com/mohtvamoghavemat اعزام سخنران و مداح: https://eitaa.com/rozekhanegi_ir ارتباط با ما: @alisorosh1421
مشاهده در ایتا
دانلود
تحویل سال سوختگان از محرّم است؛ یعنی حسین عید خدا انتخاب شد... @sohrabimohammad
✅نقل است که در دوران نوجوانی امام حسین(ع) در حالی که خلیفه دوم عمر بن خطاب بر فراز منبر بود، از منبر بالا رفت و به عمر گفت : 📋«اِنزِلْ عَنْ مِنْبَرِ أَبِی وَ اذْهَبْ إِلَى مِنْبَرِ أَبِیْکَ» ♦️از منبر پدرم پایین بیا و به منبر پدرت برو! عمر گفت : پدرم منبری نداشت! سپس عمر مرا پیش خودش نشاند. هنگامی که از منبر پایین آمد گفت : 📋«أَیْ بُنَیَّ! مَنْ علَّمَکَ هَذَا؟» ♦️ای پسرم! چه کسی این کار را به تو یاد داده است؟ امام حسین(ع) فرمود : 📋«مَا عَلَّمَنِیْهِ أَحَدٌ!» ♦️ هیچ کس به من یاد نداده است! عمر از حاضر جوابی و شجاعت امام حسین(ع) تعجب کرد.(۱) در روز عاشورا؛ بعد از شهادت یاران و اصحاب، امام حسین(ع) مهیای نبرد شد. پیاده نظام دشمن حمله را شروع کردند و امام حسین(ع) نیز با شمشير به آنان حمله می كرد و آنان نیز از راست و چپ می گريختند. عده زیادی از نیروهای دشمن را به جهنم فرستاد تا اینکه هیچ‌ کس جرأت به میدان آمدن نداشت. در این هنگام عمر سعد فریاد زد كه مادرتان به عزايتان بنشيند، به مبارزه چه کسی رفته ايد؟ 📋«هَذَا ابنُ قَتَّالِ العَرَبُ! فَاحمِلُوُا عَلیَه مِن کُلِّ جَانِبِ!» ♦️اين پسر كشنده عرب، علي بن ابيطالب(ع) است! از هر طرف او را احاطه کنید و به تنهايی به جنگ او نرويد.(۲) 📚منابع : ۱)سیر اعلام النبلاء ذهبی، ج۳، ص۲۸۵ ۲)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۱۰ @TarikhEslam
هدایت شده از شعر هیأت
علیه‌السلام 🔹عکس حرم🔹 باز هم آب بهانه شد و یادت کردم یادت افتادم و با گریه عبادت کردم اشک‌ها ریختم و غسل شهادت کردم روضه‌خوانت شدم و عرض ارادت کردم تا بیفتد به من آن گوشه‌ نگاهت، آن‌گاه «هرکه دارد هوس کرب‌وبلا بسم‌الله» حرفی از کرب‌وبلا شد که دلم می‌لرزد چشمم از اشک پُر و عکس حرم می‌لرزد باز هم مرثیه در دست قلم می‌لرزد کوه هم شانه‌اش از وسعت غم می‌لرزد وقت پرواز شد و باز شنیدم در راه «هرکه دارد هوس کرب‌وبلا بسم‌الله» کاروان رفت و زمان از سفرت جا می‌ماند آسمان خیره به چشمان ترت جا می‌ماند شهر از فیض نماز سحرت جا می‌ماند کعبه از گردش بر دور سرت جا می‌ماند و تو گفتی که شده راه سعادت کوتاه «هرکه دارد هوس کرب‌وبلا بسم‌الله»... ناگهان حس غریبانه‌ای آمد به وجود چشم‌ها باز شد و در پی یک کشف و شهود بوی سیب آمد و می‌خواند لبم اذن ورود در همان لحظه که غیر از تو دگر هیچ نبود در و دیوار حسینیه‌ همه شد مداح «هر که دارد هوس کرب‌وبلا بسم‌الله» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1024@ShereHeyat
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
حلقه زدن به خیمه‌ی ماتم شروع شد یا صاحب الزمان! غم عالم شروع شد در مجلس عزای حسینم خوش آمدید این را که گفت فاطمه، این غم شروع شد شکر خدا که با گذر از روزهای سخت ما زنده مانده‌ایم و محرم شروع شد این خیمه‌ی عزاست که آرام پا گرفت این اشکِ نم نم است که کم کم شروع شد در کوچه روی سردرِ هر خانه پرچمی‌ست یعنی صفای روضه‌ی ما هم شروع شد در پای دسته‌ها به لبِ پیرمردها "باز این چه شورش است و چه ماتم " شروع شد ماه محرم آمد و وقت گریستن با مخزنُ البُکاء و مقرَّم شروع شد ای مستمع! بیا به عزا دیر می‌رسی مداح روضه خوانده، بیا، دم شروع شد یک قطره هم ز مهریه‌ی مادرش نخورد اشک فرات و دجله و زمزم شروع شد ** کارِ بریدنِ سرِ حضرت تمام شد دعوا ولی برای دو دِرهم شروع شد... ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از شعر هیأت
زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود جبریل، غریق اشک و آه آمده بود در کنج خرابه، در میان طبقی خورشید به مهمانی ماه آمده بود 📝 @ShereHeyat
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بگو امشب به من از عصر عاشورا کجا بودی؟ مرا مهمانی آوردی خودت تنها کجا بودی؟ بگو وقتی چهل منزل مدام از ناقه افتادم الا ای در نگاهم عروه الوثقی کجا بودی؟ اگر بر نیزه بودی من که چشمانم نمی‌دیدت مرا بردند بازار یهودی‌ها کجا بودی؟ کلیسا رفته‌ای از شانه‌ی گیسوت معلوم است چه کم دارند اطفالت از آن ترسا؟ کجا بودی؟ من از بوی طعام خانه ها خوابم نمیگیرد تو ای با بوی نان همراه تا حالا کجا بودی؟ شنیدم بر درختی تاب می‌خوردی ملالی نیست مرا آن شب که زجرم داد در صحرا کجا بودی؟ تویی که مادرت افطار خود را خرج سائل کرد تصدق نان که می‌دادند دست ما کجا بودی؟ تو معلوم است شبها جای گرمی داشتی بابا من این شبها که می‌لرزیدم از سرما کجا بودی؟ پدر باید بگیرد دختر خود را در آغوشش تو ای اندازه‌ی آغوش من بابا کجا بودی؟ @poem_ahl
هدایت شده از اشعار ناب آئینے
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini گفته بودم که تورا یک روز پیدا می‌کنم باز می‌آیی و رویت را تماشا می‌کنم می‌شود نازم کنی؟ یک ذره نازم را بکش بعد در آغوش تو آرام لالا می‌کنم من‌ اگر خلخال پایم نیست آن را برده‌اند تو برایم هدیه خلخالی بخر پا می‌کنم این همه این‌ها مرا هرروز دعوا می‌کنند تو که هستی، شمر را امروز دعوا می‌کنم دست‌های زبرشان آنقدر خورده بر رخم پلک‌هایم را به زحمت پیش تو وا می‌کنم زجر گفته گریه کردی قید جانت را بزن بیخیال زجر، من کار خودم را می‌کنم! آن‌قدر با مشت می‌کوبم به لب‌های خودم تا خودم را آخرِ سر مثل بابا می‌کنم گریه‌ام را ریختم بر صورتت پاکش کنم صورتت را باز مثل قبل زیبا می‌کنم از یزید و دوستانش بگذر و حرفی نزن درد می‌گیرد سرم تا یاد آنها می‌کنم به عموجانم بگو حرف کنیزی شایعه‌ست هرچه مردم پشت من گفتند، حاشا می‌کنم 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
✅👈 تذکری به مبلّغان ✍حاج آقا ری شهری فاضل ارجمند حجة الاسلام سيد موسي موسوي [۱] فرمود: بنده به لحاظ شرايط مساعدی كه از نظر تحصيلی داشتم، در كمتر از شش سال، مقدمات و سطح يك و سطح عالي را طي كرده و حدود پنج سال هم درس‌هاي خارج فقه و اصول را نزد اساتيدی همچون آيات عظام داماد و حائری و اراكی قدس سره بهره برده بودم و در شرايط بسيار اميدواركننده‌ای از نظر آينده علمي قرار داشتم و در حوزه، رسائل و مكاسب و كفايه تدريس مي‌كردم و در ضمن از اساتيد مدرسه حقاني هم بودم. در اين موقعيت بود كه در تابستان ۱۳۵۰ش شهيد قدوسي ره به بنده فرمودند: با نظر مساعد حضرت امام، حجج اسلام حاج آخوند و زرندي و كريميان مدرسه اي در كرمانشاه تأسيس كرده اند و بنا دارند كه به سبك جديد، نظير مدرسه حقاني، برنامه ريزي كنند، شما كه به مجموعه برنامه‌هاي ما آشنايي كامل داريد، تابستان سال جاري را به كرمانشاه برويد و اين مدرسه را راه اندازي كنيد. بنده هم آن سال به جای اصفهان به كرمانشاه رفتم. در آنجا وضعيتی پيش آمد كه مجبور شدم سال تحصيلی بعد هم آنجا بمانم. بعد از آن هم به لحاظ اوج گيري انقلاب و نياز جدّي كرمانشاه به روحاني مرتبط با جوانان و مراكز علمي و دانشگاهي و نفوذ گسترده انجمن حجتيّه و جريانات ماركسيستی در بين جوانان، با مشورتی كه با برخي از اساتيد بزرگوار، از جمله آية الله مشكينی داشتم، و اكثر آنان با مجموعه شرايط موجود، مصلحت را در ماندن بنده در كرمانشاه ديدند، گرچه سرورانی هم نظير مرحوم آية الله شيخ مرتضی حائری به شدت ابراز مخالفت كرده و حتی در غياب بنده فرموده بودند: فلاني خود را ذبح كرده است. بالاخره به هر گونه بود چند سالی با نگرانی شديد فكری و تحيّر در كرمانشاه ماندم. بحمدالله با توفيق الهي و با برنامه‌هايي كه با كمك دوستان، در مسجد و مراكز فرهنگي داشتيم، عرصه را هم بر ماركسيست‌ها و هم انجمن حجتيه تنگ كرديم، به طوری كه آنها كاملاً به حاشيه رفتند و حتی برنامه‌ای براي قتل بنده ريختند كه به صورتي معجزه آسا نجات يافتم. سال حدود ۵۴ يا ۵۶ بود كه به رغم همه موفقيت‌ها بسيار منقلب شدم و تصميم گرفتم استخاره كنم و اگر خوب آمد همان وسط سال به قم بازگردم. در ساعت و حال مناسبي استخاره كردم، آيه «زحف» [۲] آمد، ولی باز به جهت شدت تأثر با اينكه هم معتقد و هم عامل به استخاره هستم به تصميم خود باقي مانده و مشغول جمع اثاثيه برای انتقال به قم شدم. در شب همان روز خواب عجيبی ديدم كه مهم ترين و شيرين ترين فراز زندگی‌ام را رقم زد. در عالم رؤيا ديدم در خيابان، جلوی مدرسه خان اتوبوس‌هایی بسيار زيبا و غيرقابل وصف ايستاده و جمع خاصی را از انبوه متقاضيان انتخاب كرده و سوار می‌كنند، همه می‌دانند كه مقصد سفر بسيار مهم است، ولی به هيچ كس از چگونگی آن خبر نمی‌دادند. بالاخره جمع محدودی از جمعيت عظيم حاضر را سوار و حركت كردند. در نزديكي‌های مقصد، بوی عطر عجيبي به مشام رسيد كه همه را مدهوش كرد. بعد فهميديم همه اين عطر از فضای باغ غيرقابل وصفی متصاعد است. دم باغ همه را پياده كردند. باز هيچ كس نمی دانست در داخل باغ چه خبر است. آنجا هم از همين جمعيت محدود، اكثر افراد را راه ندادند. فردی بود از بستگان بنده، هر چه اصرار كردم كه به او اجازه ورود بدهند، سه عيب از او گفتند كه دقيقاً نقص‌های مهم معنوی اوست و فرمودند به جهت اين عيب‌ها نمی‌تواند وارد شود. سپس افراد منتخب را گروه گروه وارد باغ می‌كردند. بنده و حجة الاسلام اوسطي و حجة الاسلام حاج شيخ محمود عبداللهي و مرحوم معصومي را با هم وارد باغ كردند. بعد از ورود فهميديم كه مولايمان مولی الكونين حضرت بقية الله ارواحنا فداه داخل باغ هستند. حضرت در خيمه اي وسط باغ بودند. به محضر مقدس شان رفتيم، شيريني و عظمت محضر قابل وصف نيست. بنده ناگهان به يادم افتاد كه اين بهترين فرصت است كه با كسب نظر مستقيم از حضرت در باره ماندنم در كرمانشاه تصميم بگيرم. پس از سؤال بنده، حضرت روحي فداه آنچنان روي در هم كشيدند كه هنوز پس از سال‌ها تلخي آن در ذائقه بنده مانده است و فرمودند: «دل من از دست روحانيون خون است كه يا در قم و حوزه‌هاي مشابه آن به بهانه‌های مختلف می مانند يا به جاهای خوش آب و هوا و همراه با اقبال مردم می روند. پس اين گونه مناطق را (كه بسيارند) چه كساني تأمين نياز كنند!؟» 🔖پاورقی: ۱. حجة الاسلام موسوي نمايندۀ سابق ولی فقيه در كردستان بودند. ۲. آیات ۱۵ و ۱۶ انفال. در اين آيات پشت كردن به جبهۀ جنگ موجب خشم الهی و گرفتار شدن به عذاب جهنم دانسته شده 📚خاطره‌های آموزنده، ص۷۰ ❤️ موسسه امیر بیان علیه السلام 🆔 Eitaa.com/AmireBayan_ir
هدایت شده از اشعار مرضیه عاطفی
🍃🏴 در عزای شب چهارم محرم الحرام 🏴🍃 زینب(س) آمد تا فقط بر پا کند رسم ِ وفا خواهری جایِ خودش! شد یاورِ خونِ خدا با خودش از خیمه آورده ست بیرون دو سپر می برَد هر دو پسر را با خودش سمتِ منا میشود با این دو قربانیِ در راهِ حسین(ع) حج او مقبول؛ دور کعبه نه! در کربلا کرده جای سنگ، هر لحظه امامش را طواف شد امامش هم حرم، هم مروه، هم سعی و صفا غربت و دلواپسی را از برادر دور کرد با خود آورده برایش دو عزیزِ آشنا عشقِ دایی جانشان یک عشقِ مادرزادی است تربیت کرده ست مادر عاشقانه هر دو را عاقبت أبناء زينب(س) راهی میدان شدند عاقبت رفتند لب تشنه به میدانِ بلا هر دو را با هر چه میشد بر زمین انداختند آن حرامی هایِ در ظلم و جنایت ها، رها کینه هایِ کهنه ای که داشتند از فاطمه(س) راهیِ شمشیر شد با ضربه هایِ بیهوا تیر می بارید با خشم و دلش آتش گرفت هدیه هایِ خواهرش را دید زیرِ دست و پا با دلی بیتاب خواهرزاده ها را بوسه زد شد حسين بن علی(ع) درگیرِ اشکی بیصدا جای جایِ پیکرِ هر دو به خون آغشته شد با چه حالی، هر دو جان دادند زیرِ نیزه ها زحمتش آخر ثمر داد و شده نذرش قبول در زمینِ کربلا زینب(س) شده حاجتروا! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅