🌹 حکایتی زیبا
طاووسي در دشت پرهای خود را می كند و دور می ريخت. دانشمندی از آنجا می گذشت، از طاووس پرسيد : چرا پرهای زيبايت را می كنی؟ چگونه دلت مي آيد كه اين لباس زيبا را بِكَنی و به ميان خاك و گل بيندازی؟ پرهای تو از بس زيباست مردم برای نشانی در ميان قرآن می گذارند. يا با آن باد بزن درست می كنند. چرا ناشكری می كنی؟
طاووس مدتی گريه كرد و سپس به آن دانشمند گفت: تو فريب رنگ و بوی ظاهر را می خوری. آيا نمی بينی كه به خاطر همين بال و پر زيبا، چه رنجی می برم؟ هر روز صد بلا و درد از هرطرف به من می رسد. شكارچيان بی رحم برای من همه جا دام می گذارند. تير اندازان برای بال و پر من به سوی من تير می اندازند. من نمی توانم با آنها جنگ كنم پس بهتر است كه خود را زشت و بد شكل كنم تا دست از من بر دارند و در كوه و دشت آزاد باشم.
پر زيبا دشمن من است. زيبايان نمی توانند خود را بپوشانند. زيبایی نور است و پنهان نمی ماند. من نمی توانم زيبایی خود را پنهان كنم، بهتر است آن را از خود دور كنم.
📕مثنوی معنوی
#بخوان_بیاندیش
🆔https://eitaa.com/mohsen_dehghani_ir
🌹 حکایتی زیبا
روزی پادشاهی برای گردش به دشت و صحرا رفت. باغبان پیر و سال خورده ای را دید که مشغول کاشتن نهال درختی بود.
پادشاه گفت :" ای پیرمرد، در زمان پیری و سالخوردگی، کارهای دورهی جوانی را انجام میدهی؟ زمان آن رسیده که علاقه و اشتیاق به کارهای مادّی را رها کنی و کارهای خوب و شایسته ای را انجام دهی تا به بهشت بروی ،تو در این سن و سال نباید درفکر آرزوهای مادّی باشی. تو تا بزرگ شدن درخت و محصول دادن آن، زنده نمیمانی و نمیتوانی از آن بهرهمند شوی. "
باغبان پیر و بی کینه گفت: "انسانهای قبل از ما زحمت کشیدند و ما از دست رنج آنها استفاده کردیم، پس اکنون ما میکاریم تا آیندگان از آنها، بهره ببرند."
بکاشتند و بخوردیم و کاشتیم و خورند.
به این حرف پیرمرد می گویند: نگرش مثبت به زندگی یعنی امیدواری.
#بخوان_بیاندیش
🆔https://eitaa.com/mohsen_dehghani_ir
حکایتی زیبا
🔴 هیچ کار خداوند بیحکمت نیست ...
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.» پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند ...
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند.
اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد.
وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
#بخوان_بیاندیش
🆔https://eitaa.com/mohsen_dehghani_ir
توکل چیست؟
✍️توکل، توجه به توحید و توحید نگری است و وکالت دادن امور زندگی به خدا است همراه با کار وکوششی مناسب که تلاقی این سه معجون توحید نگری، وکیل کردن خدا و کار و کوشش بنده، باعث لطافت در برخورد با مشکلات زندگی می شود. چنانچه در قرآن و روایات و دعاها، خدا نزدیکترین وجود به انسان معرفی شده است. حتی از خود انسان هم به انسان نزدیک تر است آنجا که فرمود: «فاعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه» و این خدایی که نزدیکترین است وعده یاری و نصرت داده است که فرمود: "و من یتوکل علی الله فهو حسبه» و البته تلاش انسان نیز شرط است که فرمود: « لیس للانسان الا ما سعی» و این چنین است که خدا برای انسان کافی است «الیس الله بکاف عبده». به قول شاعر سخن سنج که گفت:
🌺گر با همهای چو بیمنی بیهمهای🌺
🌺گر بیهمهای چو با منی با همهای🌺
#بخوان_بیاندیش
🆔https://eitaa.com/mohsen_dehghani_ir
🌹اجبار همیشه بد نیست. اجباری که پشتوانه منطق داشته باشد، راهگشاست⁉️
💢امیر نصر سامانی (یکی از امیران سامانی که از سال 301 تا 331 ه.ق سلطنت کرد) در ایّام کودکی معلّمی داشت، که نزد او درس می خواند، ولی از ناحیه ی معلّم کتک بسیار خورد (زیرا سابقا بعضی معلمین شاگردان خود را تنبیه بدنی می کردند) امیر نصر کینه ی معلم را به دل گرفت و با خود می گفت:
هر گاه به مقام پادشاهی برسم، انتقام خود را از او می کشم و سزای او را به او می رسانم.
وقتی که امیر نصر به پادشاهی رسید، یک شب به یاد معلمش افتاد و در مورد چگونگی انتقام از او اندیشید، تا اینکه طرحی به نظرش رسید و آن را چنین اجرا کرد، به خدمتکار خود گفت:
برو در باغ روستا چوبی از درخت «به» بکن و بیاور.
خدمتکار رفت و چنان چوبی را نزد امیر نصر آورد و امیر به خدمتکار دیگرش گفت تو نیز برو آن معلم را احضار کن و به اینجا بیاور.
خدمتکار نزد معلم آمد و پیام جلب امیر را به او ابلاغ کرد، معلم همراه او حرکت کرد تا نزد امیر نصر بیاید، معلم در مسیر راه از خدمتکار پرسید: علت احضار من چیست؟
خدمتکارجریان را گفت.
معلم دانست امیر نصر در صدد انتقام است، در مسیر راه به مغازه ی میوه فروشی رسید، پولی داد و یک عدد میوه ی «بِهِ خوب» خرید و آن را در میان آستینش پنهان کرد. هنگامی که نزد امیر نصر آمد، دید در دست امیر نصر چوبی از درخت«به» هست و آن را بلند می کند و تکان می دهد. همین که چشم امیر نصر به معلم افتاد، خطاب به او گفت:
از این چوب چه خاطره را می نگری؟ (آیا می دانی با چنین چوبی چقدر در ایام کودکی من، به من زدی؟)
در همان دم معلم دست در آستین خود کرد و آن میوه ی «به» را بیرون آورد و به امیر نصر نشان داد و گفت:« عمر پادشاه مستدام باد، این میوه ی به این لطیفی و شادابی از آن چوب به دست آمده است.» ( یعنی بر اثر چوب و تربیت معلم، شخصی مانند شما فردی برجسته، به وجود آمده است).
امیر نصر از این پاسخ جالب، بسیار مسرور و شادمان شد، معلم را در آغوش محبت خود گرفت، جایزه ی کلانی به او داد و برای او حقوق ماهیانه تعیین کرد، به طوری که زندگی معلم تا آخر عمر در خوشی و شادابی گذشت.
#بخوان_بیاندیش
🆔https://eitaa.com/mohsen_dehghani_ir
گاهی می گویند: با آرایش بیشتر به من توجه می کنند.⁉️
امروزه با سبک پوشش باز، در جامعه بهتر تحویلم میگیرند.⁉️
یادم به این ضرب المثل افتاد:
📖"خر را که به عروسی میبرند برای خوشی نیست، برای آبکشی است".
ضرب المثل “خر را که به عروسی میبرند برای خوشی نیست” به معنای این است که در برخی موارد، افرادی که در جشن یا مراسمی دعوت میشوند، در واقع برای انجام کارهای سخت و پر زحمت دعوت میشوند و نه برای خوشگذرانی و لذت بردن از مراسم.
این ضرب المثل به طور کلی به معنای استفاده از افراد برای اهداف خود و نیازهای شخصی است و نشان میدهد که در برخی موارد ممکن است افراد به نفع خود از دیگران استفاده کنند.
⚡️استقبال از بی حجابی خانم بخاطر خانم نیست بخاطر بهره خود از زیبایی خانم است.⚡️
✍️یادت باشه
حقیقت تلخ اینه که
بعضی آدما کارایی که براشون میکنی رو دوست دارن
نه تو رو.🤔
(دهقانی)
#بخوان_بیاندیش
🆔https://eitaa.com/mohsen_dehghani_ir
⚡️با یک داستان:
✅تفاوت فکر و بی فکری
✅تفاوت نگاه تا نگاه
✅تفاوت دقت و بیدقتی
نادر شاه در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت: پادشاه! فرق من با وزیرت چیست⁉️ چرا من باید اینگونه زحمت بکشم و عرق بریزم، ولی او در ناز و نعمت زندگی میکند و از روزگارش لذت میبرد⁉️
نادرشاه کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند. هردو آمدند و نادر شاه گفت:
در گوشه باغ گربه ای زایمان کرده، بروید و ببینید چند بچه به دنیا آورده؟
هردو به باغ رفتند و پس از بررسی نزد شاه برگشتند و گزارش خود را اعلام نمودند ...
ابتدا باغبان گفت: پادشاها من آن گربه ها را دیدم، سه بچه گربهی زیبا زایمان کرده...🤣
سپس نوبت به وزیر رسید.
وی برگه ای باز کرد و از روی نوشته هایش شروع به خواندن کرد: 📢
پادشاها من به دستور شما به ضلع جنوب غربی باغ رفتم و در زیر درخت توت، آن گربهی سفید را دیدم، او سه بچه به دنیا آورده که دوتای آنها نر و یکی ماده است؛ نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است. بچه گربهی ماده، خاکستری رنگ است.
حدودا یک ماهه هستند. من بصورت مخفی مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم، آشپز هر روز اضافه غذاها را به مادر گربه ها میدهد و اینگونه بچه گربه ها از شیر مادرشان تغذیه میکنند. همچنین چشم چپ بچه گربه ماده عفونت نموده که ممکن است برایش مشکل ساز شود! 🤔
نادر شاه روبه باغبان کرد و گفت: این است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر...⁉️
#بخوان_بیاندیش
🆔https://eitaa.com/mohsen_dehghani_ir
حکایتی زیبا🌸
شغالى، چند پَر طاووس بر خود بست و سر و روى خویش را آراست و به میان طاووسان درآمد.
طاووسها او را شناختند و با منقار خود بر او زخم ها زدند.
شغال از میان آنان گریخت و به جمع همجنسان خود بازگشت؛ اما گروه شغالان نیز او را به جمع خود راه ندادند و روى خود را از او بر می گرداندند.
شغالى نرمخوى و جهاندیده، نزد شغال خودخواه و فریبكار آمد و گفت:
اگر به آنچه بودى و داشتى، قناعت می كردى، نه منقار طاووسان بر بدنت فرود می آمد و نه نفرت همجنسان خود را بر می انگیختى.
آن باش كه هستى و خویشتن را بهتر و زیباتر و مطبوع تر از آنچه هستى، نشان مده كه به اندازه بود باید نمود...
#بخوان_بیاندیش
🆔https://eitaa.com/mohsen_dehghani_ir
✏️حکایت
مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کند پس کفش هایش را زیر سرش گذاشت و خوابید.
طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند.
اولی گفت: طلاها را بگذاريم پشت آن جعبه...
دومی گفت: نه، آن مرد ممکن است بیدار باشد و وقتی ما برویم او طلاها را بردارد .
گفتند: پس ، امتحانش کنیم کفش هایش را از زیر سرش برمی داریم، اگه بیدار باشد با این کار معلوم می شود.
مرد که حرف های آنها را شنیده بود، خودش را بخواب زد. دو مرد دیگر هم، کفش ها را از زیر سر مرد برداشتند و اما مرد به طمع بدست آوردن طلاها هیچ واکنشی نشان نداد.
گفتند:" پس واقعا خواب آست ! طلاها رو همینجا بگذاریم ..."
بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد تا طلاهایی را که آن دو مرد پنهان کرده بودند ، بردارد اما هر چه گشت هیچ اثری از طلا نیافت ، پس متوجه شد که تمام این حرف ها برای این بوده است که در عین بیداری کفشهاش را بدزدند!!
🔻نتایج زیبا🔻
✅۱.یادمان باشد در زندگی هیچ وقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد ...
✅۲.دروغ راه نجات نیست. دروغ دردسر بزرگ است. امروز برای مردی که خود را به خواب زد و فردا برای دزدان کفش.
✅۳. طمع ورزیدن به مال دیگران، مال خودمان را از بین می برد.
#بخوان_بیاندیش
🆔https://eitaa.com/mohsen_dehghani_ir
🌸حکایت
پس گردنی ابلیس
روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشهای انگور در دست داشت و تناول میکرد. ابلیس گفت: آیا میتوانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟
فرعون گفت: نه.
ابلیس به لطایفالحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشهای مروارید تبدیل کرد.
فرعون تعجب کرد و گفت: احسنت! عجب استاد ماهری هستی.
ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت: مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، آن وقت تو با این حماقت، ادعای خدایی میکنی؟
✅ آغاز دانایی آن است که بدانیم چه بسیار نمیدانیم.
✅آغاز بندگی آن است که بدانیم چه بسیار نیازمندیم.
#بخوان_بیاندیش
🆔https://eitaa.com/mohsen_dehghani_ir
🔻حکایتی درس آموز🔻
موشی در خانه، تله موش را دید، به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد و همگی گفتند:
تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد.!!!
دیری نگذشت تا اینکه مار در تله افتاد و هنگامی که زن خانه خواست مار را بکشد مار زن را گزید،
از مرغ برایش سوپ درست کردند،
گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدن
و زن بعد چند روز فوت كرد
و گاو را برای مراسم ترحیم کشتند.
و تمام این مدت موش در سوراخ دیوار مینگریست و میگریست!
همه مسئولیم.
کوتاهی هر فرد، دامن فرد و همه را خواهد گرفت.
رفتارهای اشتباه در جامعه و خانواده نه تنها به ضرر دیگران است که به در نهایت به ضرر خودمان خواهد شد.
✅وقتی من فرزند بدی تربیت کنم
✅وقتی من با رفتارم مردم را بدبین کنم
✅وقتی من باعث شهوترانی شوم
✅وقتی من باعث فساد بشنوم
✅وقتی من باعث دروغگویی بشوم
همه و همه عاقبت گریبان خودم را هم می گیرد چون باید در همین خانه و جامعه مشکل دار زندگی کنم⁉️
#بخوان_بیاندیش
🆔https://eitaa.com/mohsen_dehghani_ir
زنده بودن یا زنده ماندن⁉️
✍️به جای زنده ماندن به دنبال زندگی کردن باشید. زندگی کردن باعث زنده ماندن با کیفیت و کمیت بالاتری خواهد شد.
راز زندگی کردن طی کردن آمدن و رفتن با مدیریت عمر است.
✅حواسمان به لحظه لحظه عمرمان باشد.
✅حواسمان به نقاط قوت و ضعفمان باشد.
✅و از نقاط قوت خود باید استفاده کرد.
#بخوان_بیاندیش
🆔https://eitaa.com/mohsen_dehghani_ir