eitaa logo
معراج اندیشه پویا
407 دنبال‌کننده
801 عکس
165 ویدیو
17 فایل
موسسه تخصصی حوزه ایثـار، شـهادت و دفاع مقدس نگاهی نو با رویکرد جامعه شناختی به دفاع مقدس ارتباط با ادمین کانال: خواهران @Jahadema برادران @yad_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
برگذاری نمایشگاه کتاب 《دین》 در مصلی اهواز ■موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا■ @meraj_andisheh_pouya :پیام رسان سروش @meraj_andisheh_pouya :پیام رسان ایتا
9.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرم 15مهرماه تولد اولین کارمند شهید کشور سید مهدی موسوی مهدی جان تولدت مبارک 🔶🔷موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا🔶🔷 @meraj_andisheh_pouya :پیام رسان ایتا
معراج اندیشه پویا
ژنرال ایرانی جبار در دورانی که من فرمانده گردان امیرالمومنین(ع) بودم، فرمانده گروهان بود. خوب می‌شناختمش. ولایت‌مداری‌اش زبان زد بود. همین ولایت‌پذیری‌اش را نسبت به فرماندهانش هم داشت. حرف فرمانده را می‌فهمید و آن قدر روی نظر فرماندهان دقت نظر داشت که همیشه در هر عملیاتی بود کم‌ترین آسیب به نیروهایش می‌رسید. سال‌ها بعد وقتی بحران سوریه پیش آمد و روسیه تانک‌های T-72 را وارد جنگ کرد. وقتی با نیروهایی مثل جبار روبه‌رو شدند که در روسیه آموزش کار با این تانک را دیده بودند ذوق زده شدند. چون خودشان به امثال جبار آموزش داده بودند. برای همین با خیال راحت تانک‌هایشان را می‌سپردند دست یک نیروی ایرانی و آموزش دیده و در حد یک ژنرال ارتش روسیه برای جبار احترام قائل بودند. هر عملیاتی که می‌خواستند انجام دهند دنبال جبار بودند. ■موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا■ @meraj_andisheh_pouya :پیام رسان سروش @meraj_andisheh_pouya :پیام رسان ایتا
برگذاری سالگرد مدافع حرم جبار دریساوی با حضور پدر بزرگوارشان و رونمایی از کتابچه خاطرات شهید ■موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا■ @meraj_andisheh_pouya :پیام رسان سروش @meraj_andisheh_pouya :پیام رسان ایتا
معراج اندیشه پویا
-پی_دی-اف-قابل-چاپ جهت مطالعه خاطرات بیشتر شهید مدافع حرم جبار دریساوی فایل بالا را دانلود کنید ■موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا■ @meraj_andisheh_pouya :پیام رسان سروش @meraj_andisheh_pouya :پیام رسان ایتا
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفاوت نگاه انقلابی با .... 🔶🔷موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا🔶🔷 @meraj_andisheh_pouya
معراج اندیشه پویا
چند روزی از رفتن نعیم میگذشت، دلتنگیام این بار با دفعات قبل فرق داشت، شاید چون این بار خودش گفته بود برنمیگردم، شاید هم وابستگی من به نعیم دلیلش بود. اما عصر شنبه حسن به این اوضاع پایان داد. وقتی صدای در رو شنیدم به امید شنیدن خبری خوش به سمت در رفتم. اما چهره غمگین حسن باز مضطربترم کرد. بهش گفتم: «چی شده حسن، با کسی کار داری؟» با یک بغض معناداری گفت: «عمو چند تایی زخمی اوردن توی بیمارستان. شاید نعیم رو هم اورده باشند.» اما حس درونم میگفت اتفاق دیگری افتاده، با خونسردی بهش گفتم: «پیکر نعیم رو اوردن؟» حسن جا خورد اما خودشو نباخت و گفت: «حالا شما بیا بریم بیمارستان خدا کریمه.» در خونه رو بستم و راهی بیمارستان امام خمینی(ره) شدیم. سختترین لحظات زندگیم بود. وقتی به خودم اومدم دیدم در سردخانه ایستادم. حدسم درست بود. حسن با صدای لرزان گفت: «عمو من میرم واسه شناسایی.» اما من بلافاصله مخالفت کردم و با روی خندان گفتم: «نگران نباش خودم میرم داخل، خدا این بچه رو داده و خودش هم پس گرفته پس باعث افتخارمه.» به کمک یکی از بهیارهای بیمارستان وارد سردخونه شدیم. و مستقیم رفتیم سراغ یکی از اجساد. توی اون لحظه هیچ حسی نداشتم، انگار خواب بودم. بهیار گفت: «همینه، نعیم میناوی.» ملافه رو از روی صورتش کنار کشیدم. صورت نورانی او باعث شد درست تشخیص ندهم و لحظه آخر که خواستم با خوشحالی بگم این که نعیم نیست، ژاکت آشنای نعیم تمام اون خوشحالی رو مثل هوای سردخانه سرد کرد. هنوز باور نداشتم نعیم شهید شده اما وقتی به خونه رسیدم، صدای شیون زنها خبر از هجرت یوسف میداد. 🔶🔷موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا🔶🔷 @meraj_andisheh_pouya