معراج اندیشه پویا
#خاطره
#شهید_حبیب_شریفی
#کتاب_حبیب_خدا
#تالیف_در_موسسه_فرهنگی_هنری_معراج_اندیشه_پویا
(زُره)
منطقه ای به اسم زُره در اطراف باتلاق های هورالعظیم و نزدیکی پاسگاه اجعاز عراق است که ضد انقلاب ها به آن جا می آمدند. جوانان عرب زبان منطقه را دعوت می کردند با ماشین به العماره می بردند. به آن ها اسلحه می دادند. هر طوری که بود با پول و وعده های دروغین به سمت خودشان می کشاندند. جوانان یک فتوکپی شناسنامه می آوردند و اسلحه می گرفتند. این ضد انقلاب ها از طرف عراق حمایت و پشتیبانی می شد. حبیب این موضوع را کاملا بررسی کرد و به شیخ کرمی گزارش مرد که چقدر نیرو لازم است و چه تعداد اسلحه نیاز است؟ با بچه های سپاه و شیخ به این نتیجه رسیدیم که بزرگان عشایر را دعوت کنیم و هرکسی عشایر خودش را کنترل کند که عراق جوانان منطقه را جذب نکند و به سمت خود بکشاند. ما برای جمع کردن چنین افراد شرور بسیج شدیم با حبیب و تعدادی از بچه ها که همگی نزدیک به چهل نفر می شدیم، اطراف زُره را محاصره کردیم. درگیری شدیدی بین سپاه و اشرار شده بود. با استفاده از خمپاره ای که حبیب از تهران آورده بود، به آن ها حمله کردیم. خمپاره 60 که دوازده گلوله داشت آن را داخل پایگاه شان انداختیم سنگر داشتند. کپر داشتند هر چه بود، همه را از بین بردیم. کل سنگرشان را تخریب کردیم. ضدانقلاب ها فقط فرار می کردند. کسی از نیروهای سپاه کشته نشد فقط یک نفر چند زخم سطحی برداشته بود، از آن روز به بعد دیگر ضد انقلاب ها وارد نشدند و پایگاه شان کلا از هور جدا شد.
راوی:ناصر ربیعه دوست و همرزم حبیب شریفی
🔶🔷موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا🔶🔷
🔴پیام رسان سروش: https://sapp.ir/meraj_andisheh_pouya
🔴پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
🔴اینستاگرام: meraj.andisheh.pouya
معراج اندیشه پویا
#خاطره
#شهید_حبیب_شریفی
#کتاب_حبیب_خدا
#تالیف_در_موسسه_فرهنگی_هنری_معراج_اندیشه_پویا
(تربت امام حسین(ع))
سال 1356حرکت های انقلابی تازه جهت پیدا کرده بودند، حبیب هم با برگزاری مراسم مختلف، اهداف این حرکت ها را دنبال می کرد. یک هیأت از روحانیون تهران به سوسنگرد آمده بودند. حبیب هم سخنران مراسم بود درباره تربت امام حسین (ع) صحبت می کرد و می گفت: چرا باید کودکی که تازه به دنیا می آید، اولین چیزی که در دهانش می گذارند از تربت امام حسین(ع) باشد. باورش بر این بود که با این تربت، چشم وگوشش نوزاد به سمت امام حسین(ع) باز می شود. این فرزند رشدش در جهت اهداف و قیام امام حسین(ع) خواهد بود. همان کودکی به امام حسین(ع) علاقه پیدا می کند. اکثرا این جوان هایی که به مذهب علاقه دارند، به خاطر همین تربت امام حسین(ع) است.
راوی:ناصر ربیعه دوست و همرزم حبیب شریفی
🔶🔷موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا🔶🔷
🔴پیام رسان سروش: https://sapp.ir/meraj_andisheh_pouya
🔴پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
🔴اینستاگرام: meraj.andisheh.pouya
معراج اندیشه پویا
#خاطره
#خاطرات_زنان_رزمنده
#کتاب_تپش_یاس_سحر
#تالیف_در_موسسه_فرهنگی_هنری_معراج_اندیشه_پویا
(خواهران نبرد)
.
در ماه های اول جنگ سه یا چهار خواهری بودند که آمبولانس در اختیارشان بود تا اجساد را از داخل خرمشهر و صحنه نبرد بیرون می کشیدند و به قبرستان منتقل می کردند. زهرا و لیلا حسینی دو خواهر بودند که برای اجساد شهیدان قبر می کندند و بدون ترس از سگ هایی که در قبرستان بودند و از خوردن لاشه ها، هار شده بودند، آنها را دفن می کردند. یک روز خبر شهادت پدرشان را آوردند. آن دو با چهره ای آرام و روحیه ای قوی، جسد پدرشان را پیدا کرده و به قبرستان بردند و به خاک سپردند. روز دیگر خبر شهادت برادرشان را آوردند. گفتیم حتما دست از تلاش برداشته و دو سه روزی سوگواری می کنند. اما گویی قلبشان از فولاد بود. نعش برادر را مانند هر نعش دیگر خونسرد و متین برداشته و به خاک سپردند.
🔶🔷موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا🔶🔷
🔴پیام رسان سروش: https://sapp.ir/meraj_andisheh_pouya
🔴پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
🔴اینستاگرام: meraj.andisheh.pouya
★اطلاعیه
آگهي فراخوان خادم افتخاری شهدا جذب خادم افتخاری شهدا به منظور خدمت به مزار مطهر شهدا و ترویج فرهنگ جهاد و شهادت از بین برادران و خواهران علاقه مند اهوازی
■برگزاری یادوارهها و محافل شهدا
■ گردآوری و تولید آثار فرهنگی شهدا
■خادمی در مناطق عملیاتی دفاع مقدس
🔶🔷موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا🔶🔷
🔴پیام رسان سروش: https://sapp.ir/meraj_andisheh_pouya
معراج اندیشه پویا
#خاطره
#بهروز_غلامی
#ده_عنوان_کتاب_جیبی
#فرمانده_تیپ_امام_حسن_مجتبی_(ع)
🔴 ( بهروز مرهون)
روز سی و یکم شهریور بود که بعد از پل بستان با عراقیها درگیر شدیم. وضعیت به شدت وخیم بود تعدادمان خیلی کم بود. در فاصله دویست سیصد متری با عراقیها تیر به دستم خورد و روی زمین افتادم. عراقیها با تانک و نفربرهایشان پیشروی میکردند و به من نزدیک میشدند. چیزی نمانده بود که با تانک از روی بدنم رد شوند که بهروز با یکی دیگر از بچهها آمدند و مرا عقب بردند. عراقیها با هر سلاحی که در دست داشتند به سمت بهروز شلیک کردند تمام بدنش پر از تیر شده بود. مثل آبکش سوراخ سوراخ شده بود. اگر بهروز مرا عقب نمیآورد قطعاً تانکها و نفربرهای عراقی از روی بدن من رد میشدند. بهروز با شجاعتی که داشت مرا نجات داد. اما خودش طوری مجروح شده بود که زنده ماندنش شبیه معجزه بود.
🔴محمود رمضان احمدی همرزم شهید🔴
🔶🔷موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا🔶🔷
🔴پیام رسان سروش: https://sapp.ir/meraj_andisheh_pouya
🔴پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
🔴اینستاگرام: meraj.andisheh.pouya