هࢪ باࢪ ڪھ اسـم سـوࢪیھ را مےآوࢪد
دلم مےݪࢪزید و ࢪاضے نمےشـدم
یڪ ࢪوز بھ من گفـټ:
ماندھام با این همھ اعتقاداتے ڪھ داࢪۍ چࢪا ࢪاضے نمےشـوۍ بھ سـوࢪیھ بࢪوم
جواب حضࢪټ زینب و ࢪقیھ ࢪا خودت بدھ...
دࢪ باوࢪم نمےگنجید ڪھ بخواهم
جلیل ࢪا بھ این زودۍ از دسـت بدهم
نگاهم دࢪ نگاهش قفڵ شـد..
|با خود مےگفتم مࢪا بھ ڪھ واگذاࢪ ڪࢪدۍ...
ࢪاھ بࢪگشـتے بࢪاۍ من نگذاشـتے...
شـࢪمندھ شـدم
و سـࢪم ࢪا پایین انداختم
و همان ݪحظھ از تمام وجودم
جݪیڵ ࢪا بھ حضࢪټ زینب(س) سـپࢪدم
همسر#شهید_جلیل_خادمی
🌱|@martyr_314
و هیچ عاشقی
غیرتمندتر از خداوند
به معشوقِ خویش نیست
#استاد_شجاعی
🌱|@martyr_314
#طنز_جبهه
تعاون بودیم ستاد تخلیه شهدا
جمع و جور کردن و بسته بندی و ترتیب انتقال بچهها با ما بود
جیبهایشان را می گشتیم و هرچه بود در پلاستیکی جمع میکردیم و همراه تابوت میفرستادیم
یکبار یکی از جنازه ها توجهمان را جلب کرد
و حساس شدیم کاغذی را که روی آن با خط درشت نوشته بود "وصیت نامه" بخوانیم ببینیم امثال این بچه ها که تازه بالغ شده
و از مال دنیا هم چیزی ندارند بازماندگانشان را به چه اموری سفارش میکنند
کاغذ را که باز کردیم نمی دانستیم بالای سر بدن شهید بخندیم یا گریه کنیم
نوشته بود: برای من گریه نکنید برای بابام گریه کنید که میخواهد خرج دفن و کفن مرا بدهد و برایم شب هفت و چهلم بگیرد
بینوا هر چه یک عمر جمع کرده باید بدهد مردم بخورند!😅😅
🌱|@martyr_314
تو آموزش یه بار که در منطقه حسابی عرق بچههارو درآورده بود
جمعشون کرد و بهشون گفت: نکنه فکر کنین که فلانی ما را آموزش میده
من خاک پاهای شماهام
من خیلی کوچکتر از شماهام
اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم..
ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن
همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه
همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید
به کف پوتین بچه ها و خاکش رو میمالید رو پیشانیش می گفت: من خاک پای شماهام..!!
#شهیدمحمدابراهیمهمت
🌱|@martyr_314
کنترل رفتار مهمترین ابزار برای
کتترل افکار و احساسات است
باید تا آنجا که زورمان میرسد
رفتار حساب شده و برنامه ریزی شده
داشته باشیم
#استاد_پناهیان
🌱|@martyr_314
بــارها به من مےگفتند:
این چه فرمانده لشڪرے است ڪه
هیچ وقت زخمے نمےشــود؟!
براے خودم هم سـؤال شده بود
از او مےپـرسیدم:
تو چرا هیچ وقت زخمے نمےشـوے؟
مےخندید،حـرف تو حـرف مےآورد
و چیزے نمےگفت...
آخــر،شبِ تولـد مصطفےٰ
رازش را به من گفت:
پیش خــدا ڪنار خانهاش
از او چنـد چیــز خواستم:
اول تــو را،بعد دو پسـر از تو تا
خونــم باقی بمانــد
بعد هم اینڪه اگر قرار است بروم
زخمے یا اسیــر نشوم
آخرش هم اینڪه نباشم توے مملڪتے
ڪه امــامش توش نفــس نڪشد
همیــن هــم شــد
همسر#شهیدمحمدابراهیمهمت
🌱|@martyr_314