پویشکتابمادرانشریف🇮🇷
#ماه_به_روایت_آه
ماه به روایت آه
ابوالفضل زرویی نصرآباد
نام ابوالفضل زرویی نصرآباد بیشتر ما را یاد آثار طنز این شاعر و نویسنده معاصر میاندازد. اما «ماه به روایت آه» کتابیست از این نویسنده پیرامون زندگانی و شخصیت سقای دشت کربلا، حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) که به شدت خواندنیست!
کتاب ۱۲ فصل دارد و هر فصل یک راوی، و همین روایتهای متفاوت و همراه با رفت و برگشت تاریخی جذابیت آن را بیشتر کرده است.
قلم نویسنده بسیار روان، گیرا و دلنشین است. داستان پردازی قوی، ارائهی مطالب تاریخی موثق و اطلاعات فراوانی دربارهی زندگی حضرت عباس (علیه السلام) که کمتر گفته و شنیده شدهاند، از ویژگیهای این کتاب است.
میتوان با خط به خط کتاب گریه کرد، بیآنکه پای روضهای در میان باشد ...
قطعا نگاه ویژهی علمدار حسین (علیهمالسلام) همراه نویسنده بوده که چنین اثر زیبا و دلنشینی خلق شده.
📚 بریدهای از کتاب:
صدای پیامبر خدا را میشنویم: «فاطمه جان هنگام شفاعت گناهکاران امت است. به چه واسطهای از خدای بزرگ برای گناهکاران آمرزش میطلبی؟ آیا واسطه ارزشمندی برای این روز ذخیره کردهای؟»
فغان و استغاثه از جمعیت برمیخیزد و هرکس واسطهای میانگیزد:
- خدایا قسمت میدهیم به فرق شکافتهی مولایمان علی ...
- بارالها به جگر لخت لخت آقایمان حسن مجتبی ...
- به تن چاک چاک و گلوی بریدهی حسین ...
- به پهلوی شکسته ...
صدای بانو فاطمه زهرا در گوشها میپیچد، آنگاه که خطاب به فرشتگان میفرماید: «نه، عزیزترین و ارجمندترین ذخیرهام را بیاورید؛ دستان بریدهی پسرم عباس برای شفاعت عالمیان کافی است ...»
📚📚📚
نسخه الکترونیکی و صوتی این کتاب رو میتونید از طریق نرم افزارهای کتابخوانی تهیه کنید.
نسخه چاپیش رو هم میتونید با تخفیف ویژه ۲۰ درصدی از کتابرسان بخرید.👇🏻
کد تخفیف: madaran
🔗 https://b2n.ir/y53031
#معرفی_کتاب
#کتاب_عاشورایی
#ماه_به_روایت_آه
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
#بریده_کتاب
#ماه_به_روایت_آه
📘📘📘
پنج شش ساله بودم که همراه با مادرم و برخی زنان فامیل، به منزل بانو زینب، دختر امیرمومنان علی رفتیم و به انبوه میهمانانی پیوستیم که پیش از ما رسیده بودند. زنان از مشکلات و مسائل شان میگفتند و از بانو زینب پاسخ میشنیدند.
دو کنیز به پذیرایی از میهمانان و رسیدگی به امور منزل مشغول بودند. یکیشان زنی سیاه بود که ضمن پذیرایی، من و دیگر اطفال را وادار به سکوت میکرد و دیگری زنی جوان، زیبا، بلندبالا و بسیار مهربان بود. او با کسب اجازه از بانویش زینب، ما بچهها را به حیاط برد تا به آرامی بازی کنیم و با مویز و خرما از ما پذیرایی کرد.
رفته رفته از تعداد میهمانان کم میشد و کنیز مهربان، در هر بار مشایعت میهمانان، به من لبخند میزد و نوازشم میکرد. وقتی به اتاق بازگشتم، زنی به آرامی مشغول طرح سوال بود و کنیز جذاب و مهربان، با ادب و شرم، در حاشیه نشسته بود. نتوانستم احساسم را پنهان کنم. روی پایش نشستم، دستش را گرفتم و با صدای بلند گفتم: من شما را دوست دارم. شما خیلی کنیز خوب و مهربانی هستید.
مادرم و یکی دو تن دیگر از زنان با خجالتزدگی از حرف من، برآشفتند که:
لبابه؟! ...
کنیز مهربان در حالی که با حرکت دست، آنان را دعوت به خویشتنداری میکرد، مرا به گرمی در آغوش گرفت و بوسید و با چشمان به اشک نشسته و صدایی لرزان گفت: ممنونم دختر قشنگم. کاش همین طور باشد. خدا کند کنیز خوبی باشم ...💔
این خاطرهی اولین دیدار من با فاطمه کلابیه، امالبنین، مادر همسرم بود ...
📚 برشی از کتاب #ماه_به_روایت_آه
معرفی کتاب
👇🏻
https://eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab/513
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab