بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#حمید_رمی
▶️
نفس نفس زدنم را حسین می بیند
جراحت بدنم را حسین می بیند
نحیف هستم و آتش به جانم افتاده
و شعله های تنم را حسین می بیند
@hosenih
دویدن از پیِ مرکب برای من سم است
نحیف تر شدنم را حسین می بیند
حریم شخصی من جای این اراذل نیست
غریبی وطنم را حسین می بیند
چقدر سخت بُوَد مادرت زمین بخورد
ندای واحَسَنم را حسین می بیند
شبیه دامن طفل سه ساله می سوزم
عزای سوختنم را حسین می بیند
@hosenih
تمام فکر من این است لحظه ی تدفین
سفیدی کفنم را حسین می بیند
فقط برای حسین سینه زن شوید امّا
دو دست سینه زنم را حسین می بیند
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_مدح
#مرضیه_عاطفی
▶️
ای بانی ٱلغدیر و ٱلمیزان ها
شاگرد تو ذاکران و مقتل خوان ها
@hosenih
در محضر چشمان تو علّامه شدند
امثال هشام و جابر حیاّن ها!
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#محمود_ژولیده
▶️
همان امام که احیا نمود مکتب را
بنا گذاشت به عالم ستون مذهب را
به علم و حکمت و ایمان خویش روشن کرد
در آسمان امامت هزار کوکب را
@hosenih
ز انقلاب کلامش ، کمال حاصل شد
نجات داد ز بیداد ، هر معذب را
به نور علم و عمل پرورید در عالم
هزارها خلف صالح و مهذب را
بنای حوزه اگر باقرالعلوم گذاشت
به فقه جعفری آراست صادقش لب را
حیات مکتب شیعه حدیث و قرآن است
که هر دو علت بالندگیست مذهب را
ز بعد کرب و بلا، بعد باقر و سجاد
شکست صادق دین پشت ظلمت شب را
میان محفل علمی ز ظلم دشمن گفت
به اهل بیت ، هدایت نمود اغلب را
رواج داد که راه عروج ما روضه است
ادا نمود حقوق حسین و زینب را
گناه شیخ الائمه چه بود ای مردم
شکست دشمن او آن دل مقرب را
شبیه حیدر کرار دست او بستند
شبیه فاطمه در شعله گفت یارب را
دوباره وقت نماز و هجوم نامردان
دوباره بی ادبی سیدی مؤدب را
چرا کسی نگران امام پیرش نیست
کجاست دادرسی ، غربت لبالب را
میان آن همه شاگرد یک نفر نشنید
صدای بغض گلوی رئیس مذهب را
امام مفترض الطاعه را پیاده کشاند
برای خویش مهیا نمود مرکب را
به روی صادق دین ناسزا ! زبانم لال
خدا عذاب کند دشمن مکذب را
@hosenih
هنوز تهمت بی دین به اهل دین رسم است
هنوز فتنه بَرَد مردم مذبذب را
به یاد تاول پای سه ساله که افتاد
مرور کرد همه روضه های آن شب را
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
باز هم نوبتِ مدینه شد و
در غَمَش باز کربلا میسوخت
باز در کوچه یِ بنی هاشم
خانه ای بین شعله ها می سوخت
@hosenih
نیمه شب ریختند در خانه
مو سپیدی به ریسمان بستند
درِ آتش گرفته را اما
ناگهان رویِ کودکان بستند
@hosenih
به پَرِ دامنی در این دسته
آتشِ چوبِ شعله وَر نگرفت
پدر از خانه رفت شَکرِ خدا
پهلویِ او به میخِ در نگرفت
@hosenih
نفسش بند آمده، نامرد
در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش
پیرمرد است میخورد به زمین
بینِ کوچه کِشان کِشان نبرش
@hosenih
شرم از رنگِ این محاسن کن
رحم کُن حالِ کودکانش را
این چنین رفتن و زمین خوردن
درد آورده اُستخوانش را
@hosenih
حق بده که به یادِ او انداخت
گَرد و خاکی که بر محاسن داشت
مادرش را که تا درِ مسجد
داغِ بابا عزای محسن داشت
@hosenih
حق بده که به یادِ او انداخت
عرقِ سردِ رویِ پیشانیش
خونِ رویِ جبینِ جدش را
عمه و رنجِ کوچه گردانیش
@hosenih
حق بده که به یادِ او انداخت
عمه اش را گُذر گُذر بردند
از مسیری که ازدحام آنجاست
یعنی از راهِ تنگ تر بردند
@hosenih
حق بده که به یادِ او انداخت
گیسوانش که خاک آلوده اند
گیسویی را که در دلِ گودال
غرقِ خون رویِ خاک ها بودند
@hosenih
رویِ این کوچه ای که از سنگ است
همه جایش نشانیِ او بود
یادِ یک حنجر است این دفعه
نوبتِ روضه خوانی او بود
@hosenih
هرچه او بیشتر نَفَس میزد
بیشتر می زدند زینب را
تیغ شان مانده بود در گودال
با سپر می زدند زینب را
@hosenih
سَرِ شب کودکان همه در خواب
تا سحر میزدند زینب را
یک نفر در میان گودال و
صد نفر میزدند زینب را
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#مهدی_علی_قاسمی
▶️
یکباره ریخت باده و ساغر شکسته شد
شیخ الائمه حرمتش آخر شکسته شد
آتش گرفت بار دگر خانه ی علی
شاید به ضربه ی لگدی در شکسته شد
@hosenih
بین نماز بر سر و رویش که ریختند...
... گویا نماز سبط پیمبر شکسته شد
ای کاش می گذاشت که عمامه سر کند
خیرالعباد بین همه سرشکسته شد
یک روز بین کوچه علی را کشیده اند
حالا غرور حضرت جعفر شکسته شد
جز ناسزا نمی شنود از زبانشان
در بین راه حرمت مادر شکسته شد
باید قسم مگر بخورد؟! صادق است او
در مجلسی که قیمت گوهر شکسته شد
یک پیر مرد، پای پیاده، به روی خاک
قدی خمیده داشت که دیگر شکسته شد
سیلی به خانواده ی او خورد؟ نه نخورد
اصلا سر کسی سر معبر شکسته شد؟
پای پیاده در پس مرکب دوید و گفت
عمه رقیه ام چقدر پرشکسته شد
@hosenih
در کربلا به ناله ی محزون سه ساله گفت:
"سقا که رفت حرمت معجر شکسته شد
بابا نگاه کن که چنان زجر زد مرا
دندان من شبیه تو دلبر شکسته شد"
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#مهدی_مقیمی
▶️
ای صحن خاکی حرمت دلرباترین
گرد و غبار مرقد تو کیمیاتربن
در ذهن ما حریم شما فوق جنت است
ای گنبد نداشته ی تو طلاترین
با احترام به نجف و مشهدالرضا
صحن بقیع خلوتتان با صفاترین
با استناد اینکه همه نور واحدید
صادق ترین ، عزیزترین ، با خداترین
دو مادر و چهار امامید در بقیع
با غصه ها و درد علی آشناترین
هستید در مدینه پس از این هزار سال
ام البنین و فاطمه را مبتلاترین
ما هر چه خواستیم ز دستت گرفته ایم
بوده همیشه لطف تو بی انتهاترین
خاکش شفاست مدفن تو یابن فاطمه
دست همه به دامن تو یابن فاطمه
@hosenih
پیداست در جمال تو تصویر اهل بیت
زهرا جوانترین و تویی پیر اهل بیت
درس کلام و فقه و اصولت زبانزد است
ای ناشر علوم فراگیر اهل بیت
عالم ز دانش تو مسلمان شناس شد
بی انتهاست جاده ی تأثیر اهل بیت
اسلام با تو و پدر تو رواج یافت
در تو ظهور یافته تدبیر اهل بیت
گاهی شده است علم تو روشنگر علوم
گاهی شده است علم تو شمشیر اهل بیت
در دستتان سپرده خدا هر جه هست و نیست
فی الجمله عالم است به تسخیر اهل بیت
شیخ الأئمه را ز چه بردند نیمه شب
با غم ، رقم زده شده تقدیر اهل بیت
مانند ابر ، چشم خلایق گریسته
عالم برای حضرت صادق گریسته
@hosenih
شیطان و باز کوچه ی اجداد فاطمه
ابن ربیع و خانه ی اولاد فاطمه
بی حرمتی به ساحت فرزند بوتراب
صبر است بس که حسن خداداد فاطمه
نیمه شب است و روضه ی مادر به پا شده
پشت در است نقطه ی میعاد فاطمه
بیخود نبود پشت در و بین شعله ها
افتاد ناگهان پسرش یاد فاطمه
هنگام رفتنش چو علی بین کوچه ها
آقا نیاز داشت به امداد فاطمه
بیش از علی و فضه و اسماء و زینبش
میخ در است شاهد فریاد فاطمه
از کوچه ها به آل علی ظلم ، باب شد
یارب ز دشمنان ، بستان داد فاطمه
ما را برای گریه ی بر تو محک زدند
با نام مادر تو به روضه نمک زدند
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
#مهدی_جهاندار
▶️
بر گرده ی خود مثل علی نان و رطب داشت
صادق همه صبح است چه در خلوت شب داشت
شب تیره و تار و ظلمات است، پر از ظلم
صد سال پر از ظلمت جهلی که عرب داشت
@hosenih
می رفت که خاموش شود مشعل توحید
اسلامِ وَ أکملتُ لکُم رو به عقب داشت
برخاست کسی مکّی و کوفی به فدایش
آوازه چنان داشت که تا شام و حلب داشت
در محضر او این همه شاگرد عجب نیست
بر تیغ علی این همه زنگار عجب داشت!
چون جابر حیّان کسی اسرار ندانست
جز آن که به درگاه تو زانوی ادب داشت
@hosenih
هفتاد و دو تا یارت اگر بود چه می شد
تیغ تو و پستوی نهان خانه سبب داشت
از صبح بپرسید که صادق به چه معناست
با عشق بگویید که یارم چه لقب داشت
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#امیر_عظیمی
▶️
در آشیانه مرغ آمینی پرش ریخت
گرم نیایش بود و دشمن بر سرش ریخت
در کوچه با پای برهنه، دست بسته
آهی کشید و روضه از چشم ترش ریخت
@hosenih
روزی که آتش در سرایش شعله ور شد
اشکی بیاد مادر غمپرورش ریخت
- در- سنگری مابین دشمن بود و مادر
آن در شکست و سوخت و روی سرش ریخت
در کربلا ریگ بیابان دور ارباب
گودال خون شد نیزه هم بر پیکرش ریخت
روح از تنش با قتل صبر آرام می رفت
تا این که شمر آمد نظام حنجرش ریخت
@hosenih
پیش سرش در شام، دشمن باده خورد و
آنچه که باقی ماند را روی سرش ریخت
از بین آن نامحرمان مست، یک آن
مردی کنیزی خواست قلب دخترش ریخت
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#رضا_قاسمی
▶️
بارها این جمله را بابا برایم گفته بود ...
" ای پسر جان احترام پیرمردان واجب است
هر کجا یک مو سپید آمد ز جا برخیز که ...
احترام موی ایشان مثل قرآن واجب است "
@hosenih
از نصیحت های بابایم ادب آموختم
از ادب کردن همیشه خیر دیدم ... والسلام
ارزش موی سپید خلق را دانستم و ...
من به این قیمت فقط عزت خریدم ... والسلام
@hosenih
الغرض این ها که گفتم حرف اصلی ام نبود
گر چه صحبت های من حرفی نبوده جز حساب
گوش کن قصه از اینجا می شود آغاز که ...
با همین موضوع ، خواندم چند برگ از یک کتاب
@hosenih
پیرمردی بود ، در شهری که یثرب نام داشت
احترامی داشت حتی بین عرشی های عرش
گر چه منزل داشت بر روی زمین آن پیرمرد ...
جایگاهش بود بالا ... آخرِ بالای عرش
@hosenih
موقع راز و نیازش کعبه می کردش طواف
او امام و ... آسمان و نه فلک ماموم بود
با تمام شوکت و جاه و جلال خود ... ولی ...
در میان مردم شهر خودش مظلوم بود
@hosenih
یک شبی در خانه اش بی معرفت ها آمدند
حرمت موی سپیدش را شکستند آه آه
دست هایی که گدایش دست میکائیل بود ...
نامروت ها به بند کینه بستند آه آه
@hosenih
خانه ای را که ستونش پایه های عرش بود
هیزم آوردند و با لبخند ، آتش می زدند
خم به ابرو هم نیاوردند نامردان پست
مثل اینکه داشتند اسپند ، آتش می زدند
@hosenih
در میان آتش نمرودیان مثل خلیل
می دوید آن پیرمرد و پای او آتش گرفت
در حرارت شمع اندام نحیفش آب شد
پیکر او سوخت و اعضای او آتش گرفت
@hosenih
در دل آتش زبانش روضه خوان شد عاقبت
روضه های مادری که سوخت از پا تا سرش
یاد کرد از آن زمانی که لگد می زد کسی ...
ماند بین یک در و دیوار ، جسم مادرش
@hosenih
آتش این روضه ها بدتر ز هرم شعله بود
تا که یاد مادرش افتاد ، افتاد از نفس
یاد کرد از ساعتی که مادر مظلومه اش ...
آخرش با ضربه ی جلاد ، افتاد از نفس
@hosenih
طاقت من طاق شد از حرف هایی که زدم
لال خواهم شد پس از این ... حرف من دیگر تمام
از کجا آغاز کردم ... ختم شد حرفم کجا
این هم از یک قصه ی تلخ از ادب از احترام
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#زهراسادات_موسوی_مقدم
▶️
با اصول وفقه خود بنیانگذار شیعه بود
بعد جد بی سپاهش عهده دار شیعه بود
سربه نی، قرآن به نیزه، چادر خاکی و صلح....
با تاسف قبل او این روزگار شیعه بود....
@hosenih
آمد و برداشت شمشیر پر از اعجاز را
در حقیقت مکتب او ذوالفقار شیعه بود
با وجود دستهای پر ز خیر و برکتش
گفتن ذکر علی هرروز کار شیعه بود
رهنمود و حرفها و رنج بی حدش نبود
بی گمان وضع بدی در انتظار شیعه بود
@hosenih
زیر دین اوست علم و عاشقی و معرفت
جابرش از چهره های ماندگار شیعه بود
خاکی و بی گنبد و بی سایبان و....بگذریم
کاش میشد لااقل قبرش کنار شیعه بود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#مجتبی_شکریان
▶️
باید اول خانه را در می زدند
از در و دیوار بالا آمدند
پیر ما مشغول با معبود بود
روی چشمش چشمه بود و رود بود
@hosenih
با خدا مشغول در راز و نیاز
سمت او درهای رحمت باز باز
ناگهان دست جفا پای ستم
بی دلیل آرامشش را زد به هم
هتک حرمت کرد آن دلداده را
می کشید از زیر پا سجاده را
هر چه می شد ظلم و غم پیوسته شد
باز هم دست امامی بسته شد
پا برهنه بی عمامه بی عبا
می کشیدش در میان کوچه ها
او پیاده دشمنش بر مرکبش
ذکر زهرا بود دائم بر لبش
نیمه شب بود و ندیدش هیچ کس
پیر بود و بند می آمد نفس
روضه تا اینجا که با من یار شد
واژه هایی در دلم تکرار شد
نیمه شب،پای برهنه،قلب زار
آه، یک مظلوم، یک دشمن سوار
یادم آمد دختری در راه شام
دختری شمس حسین و ماه شام
با دلی از دوری بابا غمین
خواب بود از ناقه آمد بر زمین
تا به خود آمد بیابان بود و او
اشک بود و ماه تابان بود و او
پا برهنه نیمهءشب بی پناه
حرف می زد با خدا با اشک و آه
ای که هستی رازق الطفل الصغیر
ای خدای راحم الشیخ الکبیر
@hosenih
ای که نازل گشته بر ما خیر تو
من چه کس را دارم اینجا غیر تو؟
یا غیاث المستغیثین یا رحیم
رحم کن بر حال این طفل یتیم
بر مشامش ناگهان بویی رسید
بوی جنت بود و بانویی رسید
می رسید از عرش بر روی زمین
مهربان بود و جوان بود و حزین
روی زانویش نشست آرام شد
چشمهایش را که بست آرام شد
روی زانویش که دختر را نشاند
خاکهای گیسویش را می تکاند
دید رویش زخم و پایش زخم بود
بسکه نالیده صدایش زخم بود
دید می لرزد تمام پیکرش
می کشید آرام دستی بر سرش
گفت ای رویای شبهای حسین
ای گل خوشبوی زیبای حسین
@hosenih
زینت آغوش ماه علقمه
جای تو بر دوش ماه علقمه
من نبینم اینچنین تنها شدی
نیمه شب درمانده در صحرا شدی
کاروان رفته خدا با ما که هست
نیست بابا پیش تو زهرا که هست
دخترم غمگین مشو مثل همیم
هر دو بی تاب و کبود یک غمیم
من علی گفتم تو هم گفتی حسین
زیر باران ستم گفتی حسین
من علی گفتم دل صحرا زدم
دست رد بر سینه دنیا زدم
من علی گفتم دو چشمم تار شد
تو پدر گفتی و کارت زار شد
دخترم گفتی حسین آنها زدند
من علی گفتم مرا با پا زدند
جای یک زخم است بر ابروی ما
درد دارد دخترم پهلوی ما
@hosenih
ناگهان برخواست از صحرا غبار
می رسید از دور نامردی سوار
تا که دختر پا شد و آمد به خود
ای زبانم لال شد آنچه که شد...
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#مجتبی_خرسندی
▶️
ناگهان سجّاده را از زیر پایش می کِشند
مثل حیدر در میان کوچه هایش می کشند
نامسلمان ها به فکر سنّ وسالش نیستند
پابرهنه،بی عمامه ،بی عبایش می کشند
@hosenih
بی مروّت ها سوار مرکب و دنبال خویش
پیرمردی را پیاده ، بی عصایش می کشند
با طناب و دست بسته،سیلی و آتش به در
لحظه لحظه عکس مادر را برایش می کشند
نای رفتن را ندارد در تنش اما به زور
درمیان کوچه زیر دست وپایش می کشند
روضه ها را در خیالش هی مجسم می کنند
از مدینه ناگهان تا کربلایش می کشند
زینت دوش نبی افتاده بی سر بر زمین
وای بر من از کجاها تا کجایش می کشند
شاه غیرت روی خاک افتاده و بی غیرتان
نقشه ی حمله به سوی خیمه هایش می کشند
چون نمی برّید خنجر حنجرش را از جلو
ناکسان این بار خنجر از قفایش می کشند
کاروان عصمت و توحید را -نامحرمان-
کربلا تا کوفه وشام بلایش می کشند
@hosenih
اشک دختر بچه ای یک شهر را بر هم زده
با سر باباش جان را از صدایش می کشند
**
در قنوتش رفته در فکر تمام روضه ها...
ناگهان سجاده را از زیر پایش می کشند
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih