🔰 اطلاعیه
🌸 جشن مادرانه
همراه با جشن تولد ۹۵ شهید آذرماه
🎙
سخنران: سردار حسنی سعدی 🎙مداح: آقای فرخی ⏱ زمان : چهارشنبه ۱۹ آذرماه ساعت ۳ عصر 🔹 مکان: گلزار شهدای کرمان✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
1.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 همه با هم باشید
✏️ توصیه اخیر رهبر انقلاب به اتحاد اقشار مختلف مردم در برابر دشمن برای تقویت اقتدار ملی ایران
#امام_خامنه_ای
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman
1.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 میدونی وقتی خسته شدی و حس کردی نمیتونی ادامه بدی چکار باید کرد؟
«کلیپ باز شود»
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
🔹 چند خط کوتاه از زندگینامه شهید علی اکبر محمد حسینی
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman
711.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 عاشقانی که مدام از فرجت میگفتن...
عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری...
#سه_شنبه_های_امام_زمانی
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
2.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گَردِش خُون
دَر رَگهای زِندِگی شیرین است..
اَما ریختَنِ آن دَر پایِ مَحبُوب شیرین تَر..؛
#گلزار_شهدای_کرمان
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 هی جان به سر شدم ... که تورو آرزو کنم...
پیوسته آرزو کنمت...بلکه آرزو از شرم ناتوانی خود، جان به سر شود...
#حاج_قاسم
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
🔹 بیانات رهبر انقلاب در دیدار هزاران نفر از زنان و دختران
« عکس باز شود.»
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman
Ali Fani4078499_120.mp3
زمان:
حجم:
8.5M
🤲همه بخوانیم...🤲
🌧دعای طلب باران به وقت خشکسالی
💎دعای نوزدهم صحیفه سجادیه
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم » صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖شهر عشق: در مسیر بهش
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم »
صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان
📖شهر عشق: در مسیر بهشت (آشنایی با شهدای حادثه تروریستی سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی)
✍نویسنده:
جمعی از خادمین شهدا
پارت ۹: (شهیده مکرمه حسینی)
فرزند: علی
متولد:۱۳۸۰/۴/۲۱
تحصیلات:لیسانس حقوق
تاریخ شهادت: ۱۴۰۲/۱۰/۱۳
محل دفن: جوپار
حقوق خوانده بود که بتواند به مردم خدمت کند اما داستان خدمت او به مردم به همین جا ختم نمی شد. عضو هلال احمر هم شده بود. به مادرش میگفت: «اگه یکی حالش بد شد، من فقط تماشا نمیکنم... میتونم کمکش کنم» مادرش حالا منتظر است تا دخترش برای حال دلش که خراب شده کاری کند. خیلی روی تخصص دخترش حساب باز کرده بود.
عضو افتخاری هلال احمر بود و درچهارمین سالگرد مراسم حاج قاسم سلیمانی از طرف هلال احمر مامور شده بود که در محدوده گلزار شهدای کرمان
امداد رسانی کند.
خیلی با ادب بود اگر داداشش توی ماشین روی صندلی جلو می نشست، می گفت: پاشو برو عقب اینجا جای مادر است پشتت به مادر میشه. هیچگاه جلوتر از مادر و پدرش راه نمی رفت.
دانشجو که بود، خیلی به فکر اقتصاد خانواده بود در این چند سالی که درس می خواند، هیچ وقت نگفت من فلان کتاب را میخواهم. میدانست من وضع مالی مناسبی ندارم. حتی جزوه هایش را نمی رفت در کافی نت پرینت بگیرد از طریق گوشی میخواند و میرفت امتحان میداد میگفتم اذیت می شوی می گفت: مشکلی نیست شما به خواهر و برادرم برس من هر کاری باشه میکنم.
مقید به نماز و روزه بود و در نماز جمعه و جماعات شرکت میکرد همیشه با خواهرش توی امامزاده فعالیتهای فرهنگی داشتند. مثلا اگر یادواره شهیدان بود، تا آخرین لحظات کار میکردند. گاهی در برخی مراسمات میرفتم میگفتم: پدر جان الان دیگه ساعت یک شب شده. میگفت: بابا جان! باید همه چیز رو جمع و جور کنیم.
او حتی توی گلزار شهدا جای قبرش را مشخص کرده بود و نهایتاً هم به آرزویش
رسید.
در مدرسه قلک هایی به آنها داده بودند تا درون آن پول بریزند برای بچه های بی بضاعت. هر وقت پول تو جیبی بهش میدادم، پول ها را نگه می داشت و زمانی که قلک را تحویل میگرفت پول پس انداز شده را درون قلک می ریخت. به ما هم میگفت اگر میخواهید در این امر خیر شریک باشید، شما هم مقداری بدهید. بعد قلک را به مدرسه تحویل میداد.
اهل نماز شب بود. زیارت عاشورا میخواند، دعای توسل و... می خواند. دائم الوضو بود. آخر شب میدیدم دارد وضو می گیرد. من فکر میکردم نمازش را نخوانده، در حالی که او میخواست با وضو بخوابد.
رفته بود راهیان نور، چقدر تعریف کرد. گفت پدر چقدر خوب بود اونجا، آدم متحول میشه منقلب میشه.
توی بسیج فعالیت می کرد. در غبار روبی و عطرافشانی و گل افشانی مزار شهدا شرکت میکرد و نفر اول بود. شب ها خواب نداشت. گاهی میرفتم میدیدم بیداره. میگفتم چرا نمیخوابی؟ میگفت بابا نگران نباش من میخوابم.در راهپیمایی ها شرکت میکرد خصوصاً راهپیمایی روز قدس، نقاشی اش خوب بود. استعداد بالایی داشت. روز قدس تصویری از «ترامپ» کشیده بود روی یک کاغذ بزرگ و داده بود دست داداشش و نفر اول شد و بهش جایزه دادند.
راوی: پدر شهید
تابستان در کلاسهای نشاط معنوی که در حرم ابناء موسی بن جعفر جوپار برگزار میشد، شرکت میکرد. بعد از اتمام کلاس ها، بچه ها را اردو می بردند و جایزه می دادند. او معمولاً جایزه می گرفت.
آیه ای نوشته بود روی برگهای و زده بود به دیوار خانه و همیشه آنجا نماز می خواند: «ان الله يُمسك السموات و الارض...» «این آسمان و زمین را خدا نگه داشته و همه چیز به اراده خداست.» نمازش را سر وقت می خواند. اگر جایی میرفتیم و در مسیر، اذان می شد
میگفت: بابا به جایی نگهدار نمازمان را بخوانیم.
گاهی نشسته می خوابید. سرش را به دیوار تکیه می داد و می خوابید میرفتم
کنارش میگفت: وای مادر کی آمدی که من خواب بودم. می گفتم: عزیز دلم بالش بگذار و بخواب، دراز بکش. میخندید و میگفت، خوبه مادر.
وقتی حاج قاسم شهید شد خیلی بیقراری و گریه می کرد. غدا نمی خورد تا زمانی که حاج قاسم در کرمان تشییع شد. آن روز از صبح زود ما رفتیم گلزار شهدا تا زمانی که اعلام کردند فردا خاک سپاری انجام می شود. این دختر ایستاده بود و
گریه می کرد. همه اش میخواست کاری برای حاج قاسم کرده باشد.
مراسم سالگرد حاج قاسم را هر سال میرفتیم. سال وقوع حادثه خیلی خوشحال بود. می گفت: مادر به آرزویم رسیدم گفتم: چه آرزویی؟ گفت: امسال از طرف هلال احمر در گلزار شیفت هستم. روز قبل از شهادتش داشت آماده می شد برود گلزار شهدا برای شیفت کاری اش. گفت: مادر می خواهم آسمانی بشوم. گفتم: این حرف را نزن من خیلی ناراحت می شوم. خندید...
همیشه تسبیح به دست بود ذکر حضرت فاطمه زهرا(س) را می گفت. بسیار صلوات میفرستاد. زیاد قرآن میخواند. از اول محرم تا آخر صفر لباس مشکی هایش را نمی شست، می گفت: خاک غم ابا عبدالله الحسین(ع) شفاست.
ادامه دارد...
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم » صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖شهر عشق: در مسیر بهش
چهار سال قبل خواب دیدم شهید محسن حججی را آوردند خانه ما. تعبیرش را از یک روحانی پرسیدم حاج آقا گفت: به زودی شهیدی به خانه تان می آورند. این مدت نگران بودم که این شهید کیست؟ امسال این شهید مشخص شد.
من سه فرزند داشتم. یک بار خواب دیدم که سه کبوتر داشتم و یکی از کبوتر ها پرواز کرد و رفت. برای بچه ها تعریف کردم بعدش هم به مکرمه گفتم: ان شاءالله تو عروس میشوی آن کبوتر پرواز کرده تو هستی چون از همه بزرگ تری. ولی چه عروس شدنی!دخترم شهیده شد. توی کمدش بیشتر کتاب های شهدا بود. چند روز به شهادتش قرار بود برایش خواستگار بیایید. خواستگاری را بهم زد و گفت: میخواهم بروم به زائران حاج قاسم خدمت رسانی کنم.
شب سیزدهمدی ماه تا ساعت ده شب سر شیفت بود. آن شب غذایی را که به او داده بودند، به من داد و گفت: تقسیم کن و به همه بده. گفتم: ما غذا خورده ایم. گفت: به همه بده و خودش فقط چهار تا بیشتر نخورد. توی فکر بود. آن شب تا صبح نخوابید. مدام در حال راه رفتن بود. گفتم:چرا نمیخوابی؟ صبح زود باید بروی سر شیفت. گفت: خیلی خوشحالم که صبح روز شهادت حاج قاسم باید سر شیفت باشم و خدمت کنم.
روز سیزدهم دی ماه صبح زود مکرمه با خواهرش لباس هلال احمر را پوشید و رفتند. اول زیر گذر بودند زنگ زدم که کجایید؟ مگه شما نمیخواستید سر مزار حاج قاسم باشید؟ گفتند: کم کم میرویم جلو. بار دیگر زنگ زدم گفتند ما عمود ۱۳ هستیم و دخترم روز سیزدهم دی ماه و سالروز تولد حضرت فاطمه زهرا(س) در عمود ۱۳ ساعت ۳ عصر آسمانی شد.
همیشه حجابش را رعایت میکرد. توی خانه پدر بزرگش دوربین مدار بسته بود. هر چه مادربزرگش میگفت مکرمه چادرت را در بیار و راحت باش، میگفت: نه مادربزرگ! توی دوربین افراد ما را نگاه میکنند.
دخترم در روز سیزدهم دی ماه در لباس خدمت هلال احمر به شهادت رسید. لباس خونین او به موزه حفظ آثار دفاع مقدس سپرده شد و روحش همنشین حضرت زهرا(س) شد.
راوی: مادر شهیده
✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔@golzarkerman