«هوالنور»
به مناسبت به امامت رسیدن صاحب الزمان(عج)
زبان حال امام حسن عسکری(علیه السلام)
به پسرش مهدی(عج):
بلند شو پسرم، تو قیام خواهی کرد
رسالت پدرت را تمام خواهی کرد
تویی که جد تو خورشید و روحت از صبح است
به حکم نور، طلوعی مدام خواهی کرد
و با تبسم خود، ای گل محمدیام!
به انتشار بهار اهتمام خواهی کرد
به شاخهها هیجان می دهی به چشمه تپش
به خشک و تر همه جا لطف عام خواهی کرد
به پای بذر و جوانه امید می پاشی
به سروهای کهن احترام خواهی کرد
و سجده کن که قیامی بلند در راه است
که عاقبت به پیمبر سلام خواهی کرد
#عاطفه_جوشقانیان
@sobhetazedam
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
السلام علیک بجوامع السلام...
بی تو اینجا همه در کنج بیابانی سرد
سالها حبس در اندوه زمستانی سرد
همه در فکر بهاریم، ولیکن افسوس
سهم مان نیست به جز نمنم بارانی سرد
چقدر درد به جان همه گان افتاده
کم نبوده ست در این واقعه تاوانی سرد
چشم هامان نگران در پی نورند ولی
ما ندیدیم به جز ظاهرِ ایمانی سرد
و جهان زیر لبش باز تو را میخواند
کاش آغاز شوی آخرِ پایانی سرد
#فاطمه_خوارزمی
#شعر_انتظار
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
هنوز درصدی از نیمه های جان باقیست
که رد پای جهان پشت پایتان باقیست
اگرچه باد خزان خورده باشد این دوران
درون باغچه آثار باغبان باقیست
به نبض قلب زمین ذکر یاعلی گفتند
هنوز جوشش خونش بر آن تکان باقیست
برای نسل نمک خورده ام پدر بودی
درون آب و گلم تکه های نان باقیست
کسی که مثل خودش را به ارمغان آورد
دوباره فرصت نزدیک امتحان باقیست
خدا که خواست جهان جای بهتری باشد
برای خاطر اولاد او زمان باقی ست
به دشمنان علی گو خبر موثق بود
ظهور میرسد این خط و این نشان باقیست
ثریا ستوده بحرینی
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
السلام علیک یا صاحب الزمان🌹
سر میرسد قرار و دلم بیقرار نیست
این انتظار بیهیجان، انتظار نیست
آیینه شد دلی که به عشقت دچار شد
سنگ است آن دلی که به عشقت دچار نیست
خاکی که گل نمیدهد انگار مرده است
شوری میان زندگی شورهزار نیست
سودی نداشت همدم پاییزها شدن
چون شاخهای که روی تنش برگوبار نیست
پاییز، سرگذشتِ منِ بیبهار بود
این صورتی که سرخ شد از شرم انار نیست
عشق تو سبز میکند این کوچه باغ را
هر جا که نیست یاد تو، آنجا بهار نیست
رودیم و تشنهکامِ به دریا رسیدنیم
مرداب در تلاطم این انتظار نیست...
#معصومه_توکلی
@sherekhobb
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
ندبه
اگر به گریه نیفتم ز غصه میمیرم
وگرنه آه، همین غصه میکند پیرم
مرا ببخش اگر غصهٔ مرا خوردی
مرا ببخش برای تو دست و پاگیرم
دوای درد مرا دادهاند دست شما
خوشم که با تو گره خوردهاست تقدیرم
تویی که موج دعایت به ساحلم آورد
شکست خورده وگرنه همه تدابیرم
ببخش اگر که شکایت ز زندگی کردم
تو زندگی منی کی ز زندگی سیرم؟!
ببخش سعی نکردم ببینمت، حتی
مرا ببخش اگر جاهلم به تقصیرم
از اینکه هیچ کسی هیچ جا به فکرت نیست
به زیر قبهٔ حتی حسین، دلگیرم
ببخش هیچ نکردم برای آمدنت
چه بوده آه بر این روزگار تأثیرم؟!
مریم بسحاق
#هذا_یوم_الجمعه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شعر_انتظار
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
نشستم با دلی لبریز و با دستان خالی
دوباره زل زدم بر بُتّه های روی قالی
گذشتم از حصار روزهای سخت بی تو
سفر کردم به سمتت با پر و بالی خیالی
به دستم ظرفی از آرامش و لبخند دادی
چشیدم نور را از کاسه ای سبز و سفالی
عجب رویای خوبی بود بودن در کنارت
تنفس کردن عطر عبایت این حوالی
پریدم ناگهان از خواب، ای رویای صادق!
و دیدم منتظر هستند در شهرم، اهالی
تو می آیی و جان میگیرد از نور جمالت
تمام روزهای سرد تقویم جلالی
دوباره بر لب هر پنجره لبخند تازه...
دوباره عطر نرگس در دل گلدان خالی...
#عاطفه_خرّمی
#گل_نرگس
#امام_زمانم(همه دار و ندارم)
#عید_امامت
عیدمون مبارک🌺
@atefe_khorrami
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
#شعر_انتظار
تو می آیی و کعبه ریسه بندان می شود روزی
جهان از شوق دیدارت گلستان می شود روزی
تو می آیی چُنان موسی، تو می آیی چنان حیدر
زمستان با گل نرگس، بهاران می شود روزی
فراق یار، بی تابی، تمام درد این عالم
و زخم کهنه ی من نیز درمان می شود روزی
بیابان های خشک و شوره زار بی علف حتی
به یُمن یک نگاهت، غرقِ باران می شود روزی
معطر میشود عالَم ز حسن یوسف زهرا
و لبریز شمیم و عطر ریحان می شود روزی
عارفه کوچک یزدی
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
ابر لکنت گرفته، درمانده
قاصدک تشنهٔ خبر مانده
آن نسیمی که بوی باران داشت
چند سالیست در سفر مانده
همه اوقات مزرعه تلخ است
بر دلش داغ نیشکر مانده
هرچه دشت است بی گل و گندم
هرچه باغ است بیثمر مانده
باید آهسته خرج خاک شود
رود را طاقتی اگر مانده
نرسیدند به توانستن
خواستنهای بیاثرمانده
باز چشمانتظار معجزهاند
مردمِ بین خیر و شر مانده
تو بگو کی سپیده میآید؟
چند شبگریه تا سحر مانده؟
ما همه آفتابگردانیم
اوست خورشید و اوست فرمانده
#فاطمه_عارفنژاد
إِلهى عَظُمَ البلاء
و بَرِحَ الخَفاء
و انكَشَفَ الغِطاء
و انقَطَعَ الرَّجاء
و ضاقَتِ الاَرضُ و مُنِعَتِ السَّمآء…
@fatemeh_arefnejad
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
بسم الله
#از_آرزوهایم
هروقت دختر میرزا ابوالفضل خدا بیامرز را میدیدم که توی مغازه پدرش نشسته و یک عالمه خوراکی دور و برش است، حسرت میخوردم. دختر بچهها معمولاً عاشق آلوچه و لواشک ترشاند، من هم آن زمان عاشق لواشک بودم. دلم میخواست بابا یک مغازه داشت یا یک خانه داشتیم مثل خانهی شکلاتی اما به جای شکلات در و دیوارش از لواشک بود. شبها توی رختخواب به خانه فکر میکردم که مثلاً زنگش را آلوچه بگذارم و پنجرههایش را تمر هندی! (اگر دهانتان آب افتاد و دسترسی به هیچ چیز ترش ندارید معذرت میخواهم)
ده پانزده ساله که شدم فکر کردم چه آرزوی مسخرهای داشتم و خدا را شکر کردم که به حرفم گوش نکرد و به ما خانهی لواشکی نداد و بابا را مغازه دار نکرد. آنروزها آرزویم این بود که مثل دوستم نرگس تک فرزند باشم و همه چیز برایم مهیا باشد. هروقت نرگس را میدیدم فکر میکردم چقدر خوشبخت است که تا چیزی را اراده میکند بهترینش نصیبش میشود. شبها فکر میکردم اگر مثل نرگس فقط خودم فرزند خانواده بودم، الان به جای اینکه بخواهم از لای دست و پای خواهر و برادرم موهایم را جمع کنم، داشتم به ستارههای چسبیده به سقف اتاقم نگاه میکردم و به جای صدای خرّوپف، موزیک عروسک کوکیام را گوش میدادم. بعد از یکی دو سال وقتی خواهرم عروس شد و برادرم داماد، مامان نوهدار شد و سرم گرم مهمانی و... شد و دیدم خانهی نرگس سوت و کور است، از اینکه این آرزو را داشتم خجالت کشیدم.
حالا که اینجا هستم، کوهی از آرزوها را گذاشته توی کودکی و نوجوانیام و گاهی با لبخند برایشان دست تکان میدهم...
اما هنوز یک دنیا آرزو دارم. مثلاً آرزو دارم یک ساعت داشتم که با آن میشد زمان را نگه دارم تا به کارهایم برسم و یک اتاق پر از کتاب و یک میز مطالعه و یک صندلی چرخدار یا یک صندلی گهواره ای و یک عالمه وقت که بروم توی دنیای کتابها و بیرون نیایم. میدانم یک روز به این آرزوها هم خواهم خندید.
امروز کلمهی آرزو را در روایات رصد میکردم که به این کلام از حضرت امیر علیه السلام برخوردم:
«الأملُ رَفيقٌ مُؤْنِسٌ .
آرزو، رفيقى همدم است.»
«غرر الحكم : ۱۰۴۲»
من عمریست با آرزوهایم زندگی میکنم. گاه با هم میخندیم و گاهی به هم ...
بعضی وقتها هم با یک جفت ابر بر مزارشان فاتحه میخوانم...
این است روزگار...
#یادداشت_نویسی
#آرزو
✍️ طاهره سادات ملکی
@tahere_sadat_maleki
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
به نام خدا
من تشنه ام باران نمی بارد،در اسمان ابری خیالی نیست
شاید مسیر بارش باران،در روستایی این حوالی نیست
این روستا در سالیانی دور،ازچشمه های اسمان پر،بود
حالا ولی در چشمه هایش آه! غیر ازهجوم خشک سالی نیست
من تشنه بودم، دیدم، اما نه! در روبرویم گرچه دریاهاست
در دست های تشنه ام حتی،یک کوزه ی سرد سفالی نیست
هی با خودم گفتم نمی دانم،هی با خودم گفتم نخواهم رفت
در چشم های عابران دیدم، نه پاسخی و،
نه سوالی، نیست
من در درون قصه می رفتم،در قصه های سرد آدم ها
اما کلاغ قصه با من گفت،در آخر قصه ملالی نیست
یک ابر باشادی به من می گفت،دارد بهار از دور می اید
انقدر باران می رسد از راه،آنقدر که غیر از زلالی نیست
یک روز آری می رسد از راه،دیگر کسی غمگین نخواهد بود
روزی جواب مردم دنیا،غیر از خداراشکر!عالی!،نیست
زهرا سلیمی
https://eitaa.com/shabenoghreie
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom