پاییز آمد
در میان درختان
لانه کرده کبوتر
از تراوش باران میگریزد
خورشید از غم
با تمام غرورش پشت ابر سیاهی
عاشقانه به گریه مینشیند
من با قلبی به سپیدی صبح
با امید بهاران
میروم به گلستان
همچو عطر اقاقی
لابلای درختان مینشینم
باشد روزی به امید بهاران
روی دامن صحرا لاله روید
شعر هستی بر لبانم جاری
پر توانم آری
میروم در کوه و دشت و صحرا
رهپیمای قلهها هستم من
راه خود در توفان
در کنار یاران مینوردم
دارم امید که دهد روزی سختی کوهستان
بر روان و جانم
پاکی این کوه و دشت و صحرا
باشد روزی برسد به جهان شعر هستی بر لب
جان نهاده بر کف
راه انسانها را در نوردم
رهپیمای قلهها هستم من
راه خود در توفان
در کنار یاران مینوردم
در کوهستان یا کویر تشنه
یا که در جنگلها
رهنوردی شاد و پر امیدم
«شعر هستی
بودن و کوشیدن
رفتن و پیوستن
از کژی بگسستن
جان فدا کردن در راه حق است.»
هدایت شده از KHAMENEI.IR
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚 ویژه روز کتاب و کتابخوانی
🎥 نماهنگ جدید KHAMENEI.IR | کتاب، ماندگارترین اثر هنری
☝ بیانات رهبر انقلاب درباره اهمیت کتاب و ترویج کتابخوانی
✏️ کتاب ماندگارترین اثر هنری است؛ یعنی بقیّهی چیزها گذرا است، [امّا] کتاب میماند و صد سال، دویست سال از کتاب میشود استفاده کرد.
✏️ اگر کتاب را خوب تدوین کنیم، خیلی مهم است. کتاب است که فرهنگ را منتقل میکند از یک نسل به نسل دیگر. ۱۴۰۳/۵/۲۹
✏️ امروز یک مقداری شاغلهای دیگر، مثل فضای مجازی، مثل اینجور چیزها، جای کتابخوانی را گرفته؛ این حرکتِ صحیحی نیست.۱۴۰۳/۲/۲۴
💻 Farsi.Khamenei.ir
گاه نوشت | مجید تقی زاده
💥 «کتابِ کتاب» (رهیافتی به منظومه فکری رهبر معظم انقلاب درباره کتاب)
🔹کتاب ارزشمند و خواندنی «کتابِ کتاب» در ۶۱۶ صفحه ازسوی نشر کتاب فردا روانه بازار نشر شد. این کتاب، حاوی منظومه فکری رهبر معظم انقلاب درباره کتاب و کتابخوانی است.
🔹ویژگی نخست «کتاب کتاب» که توسط مجید تقی زاده تألیف شده است، این است که همۀ «بیانات مشروح» امام سیدعلی خامنهای در موضوعات مرتبط با «کتاب و کتابخوانی» را استخراج و طبقهبندی کرده است که کاملاً بیسابقه و در جای خود جالب است. حجم کتاب به حدی است که بسیاری از فعالان حوزۀ کتاب و کتابخوانی، از اينکه حضرت آقا این حجم بیانات در این حوزه دارند، شگفت زده شدند!
🔹در این کتاب سعی شده است براساس تجارب قبلی در این حوزه، نمودار درختی موضوعی با ساختاری کاملاً منطقی ترسیم شود؛ بدین ترتیب خوانندگانِ بادقت و حرفهایتر، میتوانند علاوه بر مطالعۀ نظرهای حضرت آقا در جزئیاتِ موضوعات مرتبط با کتاب و کتابخوانی، با شاکله و کلیت «#نظام_فکری» ايشان در این موضوع نیز آشنا شوند.
🔹ویژگی ديگر این کتاب، نگاه «#راهبردی» به موضوع کتاب و کتابخوانی است. این نگاه، فراتر از نگاه «شخصی» حداکثر عرضۀ يک سری «راهکارهای موردی» است که در بیشتر کتاب های منتشرشده در این حوزه مدّ نظر قرار گرفته است.
🔹«کتاب کتاب» کتابی مفید و خواندنی برای #کتابداران، #کتابیاران، #کتابخوانان، #نویسندگان، #مترجمان و #ویراستاران است.
همچنین خواندن این کتاب را به #مسئولان و #سیاستگذاران_فرهنگی کشور توصیه میکنیم.
□ مركز توزیع: قم - پاساژ ناشران - طبقه همکف - فروشگاه انتشارات کتاب فردا
□ فروش اینترنتی: پاتوق كتاب فردا:
https://bookroom.ir/book/65327
@Gah_newesht
هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
3.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این چشمهای سبز زیبای ساچمهخورده.
این پلکهای متورم دردآلوده.
این گونههای زخمی که بوسهگاه دائمی مادری بوده. ابروی کجی که چون خنجری خونآلود خودنمایی میکند؛ و لبان زخمخورده تلخی که تا چند روز قبل برای بابا شیرینزبانی میکرده.
این صورت خونآلود دخترک ساکت، که تمام اعضای خانوادهاش را از دست داده و حالا در آغوش مردی غریبه کز کرده، روزی یقه تمام مسلمین جهان را خواهد گرفت. که حتی برای آنکه قلبشان نسوزد، از دانلود و نگاه به تصاویر مصائب غزه هم خودداری کردند و شبکه تلویزیون را عوض کردند. یقه مسلمین بیمواسات فراموشکار را.
.
#حمزه
پرده اول: شجاع قبیله بود؛ بزرگجثه و قد بلند. با شانههایی پهن و ریشهایی پرپشت. با موهایی به تمامه سیاه و شلال شده بر شانهها. دستمالی به سر میبست و موهایش را از زیر دستمال روی چهره میریخت. سوار بر اسب و نقاب زده بر چهره از غبارهای بسیار حجاز، از میانه شهر میگذشت و همهی عرب به احترامش سر خم میکرد. پهلوان قبیله بود. شیر! نامش شیر بود. یعنی نامش حمزه بود که در عربی به معنی شیر است. انگار اما این نام برای هیبت او کافی نبود. مردم کنیهاش را هم شیر گذاشته بودند. حمزه اسدالله! اهل شکار بود. قوت اندکی در توبره مرکباش میگذاشت و کمان به شانه حمایل میکرد و نیزه بر رکاب میزد و از شهر خارج میشد. صبح فردا آهویی و مرالی بر شانه انداخته از سوی صحرا وارد شهر میشد. صبح آن روز که وارد شهر شد، به رسم هربار مستقیم سوی کعبه رفت. برای احترام و شاید برای تبرک شکار گرم روز. به محمد هم سری میزد. برادرزادهاش بود. داعیه نبوت کرده بود. گرچه شیر به آیین او نبود اما برخلاف همه شهر، احترام او را داشت و عزیزش میداشت. محمد آن روز، توی خودش بود و حرف نمیزد. بیحوصلگی از وجناتش پیدا بود. شیر که پیگیر ماجرا شد، گفت «چیزی نیست حمزه...چیزی نیست.». کنیزکی لقزبان ناگهان از کنار حوض میان حیاط گفت:« حمزه نبودی ببینی که امروز پای کوه صفا ابوجهل چه دشنامها و تمسخرها حواله برادرزادهات کرد». حمزه دیگر هیچ نگفت. آهوی سپید خونآلوده را کنار دیوار گذاشت که غلامان و کنیزان پوست و گوشتش را سوا کنند. و اسبش را هی کرد... محمد لبخند به لب رو به کنیزک گفت:«نباید چیزی به او میگفتی».
پرده دوم: عادت اشراف و بزرگان قریش است که در میانه روز، در گرماکش آفتاب حجاز، سایهبانی کوچک و خنک در کناره مسجدالحرام و نزدیکی کعبه برپا کنند و در گعدههای چند نفره، دور هم به گفتگو و سرگرمی و قمار بنشینند. با غلامانی به خدمت. و با خوردنیها و آشامیدنیهای لذیذ. و عوام از دور بیآنکه جرئت نزدیک شدن داشته باشند، به سرانگشت اشاره به یکدیگر نشانشان دهند و حسرت ببرند. اشرافاند و قدرتمندان و ملّاکان مکه. مشغول قهقهه و تاس ریختناند؛ مست انگار. سوارهای سوی سایهبان میآید. منقّب. به نزدیکای گعده اشراف که میرسد به جستی پایین میپرد. نیازی به کنار زدن نقاب نیست. قامت و تنومندیاش و چشمان نافذش و کمان حمایل بر شانهاش، همگی داد میزنند که حمزه است. به ابروانی در هم کشیده. شیر اما نقابش را کنار میزند. کمان از پهلو میگیرد، بالای سر میبرد و به تمام قوت بر فرق سر ابوجهل میکوبد. گعده از هم میپاشد و هیاهو به جمع اشراف میافتد. خون از سر ابوجهل شتک میزند به لباسهای جماعت. « منم حمزه! من بر آیین محمد درآمدم. پس هرچه به او بگویید به من گفتهاید. و این سزای کسی است که صدا بر محمد بلند کند»
پرده سوم: شیر در جمع کفتارها بر زمین افتاده. در میانه احد. به ناجوانمردی از قفا او را زدهاند. خنجر به سینهاش زده و جگرش را بیرون کشیدهاند. هلهله در اردوی اشراف به پاست. پیکر در تف آفتاب حجاز بر خاک است. اشراف در اردوگاه باز در سایهبانی نشستهاند. قهقهه میزنند و تاس میریزند. مست انگار. جنگ که تمام میشود، محمد بالای سر میایستد. طوری که سایهاش بر پیکر او باشد. محمد میگوید که خواهر حمزه نزدیک است که به قتلگاه او برسد. روی پیکرش را بپوشانید. و اطراف او نوحه کنید و اشک بریزید. که یل قبیله ما را ناجوانمردانه انداختند. نیکو یاوری برای ما بود. حمزه اسدالله!
«مهدی مولایی»
یادداشت منتشر شده در روزنامه جوان.
🔴 50 کشور قدرتمند جهان در سال2025 !
💢کشورهای قدرتمند جهان، آنهایی هستند که همواره در تیتر اخبار جهانی حضور دارند، سیاستگذاران را به خود مشغول میکنند و الگوهای اقتصادی جهانی را شکل میدهند. شامل: رهبری، دارای نفوذ اقتصادی، صادرات قوی، نفوذ سیاسی، اتحادهای بینالمللی قوی و ارتش قدرتمند.
◀️رتبه احراز شده برای ایران در این جدول ۱۶ است. رتبه اول آمریکا ، رتبه دوم چین و رتبه سوم روسیه است.
منبع: U.S. News & World Report
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
.
تو را در دوردستهایی به غربت کشتند. پیکرت روی زمین مانده بود؛ پراکنده. ساعتها. دهاتیها دنبال یافتنات رفتند. دهاتیها پیدایت کردند. دهاتیها یکجا جمع کردندت. میگویند تکههایی از تو هنوز در آن کوههاست.
مردان فاسق به شادمانه ریختهشدن خونت شراب نوشیدند و زنان فاجر، همه لخت رقصیدند و تصویرشان را منتشر کردند.
بعد از تو دلهای زیادی سوخت؛ و زندگی بر جماعت کثیری سخت گرفت. بعد از تو باز روستاهای دور فراموش شد. نامهها در دست پیرمردها چروکید. چشم پیرزنهای مادرشهید به در ماند.
بعد از تو هیچ کفش خاکی در خیابان پاستور نیست. جمعهها چراغ پاستور خاموش است. همه به خانههایشان رفتهاند. به قطب. به کیش.
بعد از تو کسی ناگهان در راهروهای یک بیمارستان ظاهر نمیشود به پیگیری مشکلات بیماران. خودروی مشکی هیچ مسئولی، بهپای درد دلهای هیچ پیرزن در راهنشستهای نیشترمز نزد. بعد از تو همه نهادها نفس آسوده کشیدند از اضطراب سرکشیهای ناگهانی و سرزده یک رئیسجمهور. هر لحظه ممکن بود درب باز شود و مرد عمامه بهسری وارد شود.
تو حیف بودی. تو سوختی و با سوختنات دود سیاه افسوس از دلهای مستضعفان برخاست. تو؛ مردی افتاده در میان انبوه درختان آن کوهپایه مهآلوده در لعنتیترین مختصات ورزقان.
«مهدی مولایی»
گاه نوشت | مجید تقی زاده
. کتاب پاییز آمد، به صفحه ۱۴۲ که می رسی، با تمام وجودت احساس نیاز می کنی ترانه زیبای پاییز آمد را با
.
👆 وقت شنیدن این آهنگ، امروزه!
از دستش ندید!!
#پاییز_آمد...
.
15.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻پسر بچهای پسرعموی شهید ۴ ساله خود را به سمت گورستان حمل میکند، ۳۳ نفر از خانواده مسعود توسط ارتش اشغالگر قتل و عام شدند و حالا او تنها بازمانده این خانواده است
به دوش کشیدن بار غم یعنی این تصویر، ایستاده مردن، مقاومت، مردانگی همه در این تصویر خلاصه شده است
#هولوکاست_صهیونیسم
#مرگ_بر_اسرائیل #جنایت_جنگی
.
3.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻ویدئویی دلخراش از طفل فلسطینی که تمام خانوادهاش را در بمباران وحشیانه اسرائیل از دست داده و اینگونه خدا را فریاد میزند
#هولوکاست_صهیونیسم
#مرگ_بر_اسرائیل #جنایت_جنگی
🔘آقای سنوار و منطق ابلیس: فلسفۀ شهادت در برابر شرّ بیچهره
✍🏻 دکتر محمد کرمینیا
🔸نبودنت یکساله شد، آقای سنوار. یکسال از لحظهای که آسمانِ غزه، شاهدِ یکی از ژرفترین مواجهههای انسان با شر بود. شهادت تو صرفاً واقعهای نظامی نبود؛ رخدادی بود در مرز فلسفه و ایمان، جایی که انسان در برابر بیچهرهترین شکل قدرت ایستاد و از «بودن» معنای تازهای ساخت.
🔹در جهان امروز، دشمن دیگر چهره ندارد. او در قالب داده، در هوش مصنوعی و در ماشینی عمل میکند که میکُشد بیآنکه بیندیشد. شر در روزگار ما مکانیکی شده است؛ بیحس، بیتأمل و بیگفتوگو. و شهادت تو، در برابر همین شرِ بیچهره معنا یافت. آن ریزپرندهای که از آسمان فرود آمد، تجسّد همان عقل ابزاری بود که میخواهد انسان را از تاریخ حذف کند. اما تو، با پیکرِ زخمی و عصا در دست، با همان خونسردی اسطورهای، نشان دادی که روح هنوز میتواند در برابر ماشین بایستد.
🔸آقای سنوار در میدان، فیلسوفی بود که با عمل میاندیشید. او میدانست که دشمن، تنها اشغالگر زمین نیست؛ بلکه تصرفکنندهی معناست. دشمن میخواهد مفاهیم را از درون تهی کند: آزادی را به شعار، مقاومت را به خشونت، و انسان را به دادهی بیچهره بدل سازد. شهادت تو بازگرداندن معنا بود؛ بازسازی حضور در جهانی که از حضور میترسد.
🔹از هگل تا آرنت، فیلسوفان کوشیدند شر را توضیح دهند، اما کمتر کسی توانست چون تو، شر را شکست دهد. شر، در عصر مدرن، بیوجدان است؛ و وجدان، همان سلاحی بود که تو از آن ساخته شدی. تو، در لحظهی شهادت، مرز میان فنا و بقا را از میان برداشتی. در برابر تکنولوژیِ سردِ قدرت، تو به گرمای حضور بدل شدی. در جهانی که مرگ را از انسان جدا کردهاند، تو مرگ را دوباره به کرامت آغشته کردی.
🔸آقای شهید، فلسفۀ تو ساده بود: انسان، تا زمانی که معنا دارد، مغلوب نمیشود. و شهادت، اوجِ معناست. تو نشان دادی که در برابر دشمنِ بیچهره، بهترین پاسخ، بازگشت به چهرهی انسان است؛ انسانی که از آگاهی و ایمان ساخته شده است، نه از ترس و عدد.
🔹اکنون، یکسال پس از شهادتت، جهان هنوز در حال فهمیدنِ آن واقعه است. تو رفتی، اما اندیشهات ماند: اینکه قدرت، هرچقدر بیچهره شود، باز هم از حقیقتِ انسان شکست خواهد خورد.
🔸 آقای سنوار، شهادت تو نه پایان، بلکه پردهبرداری از ماهیت دشمن بود. و این، بزرگترین پیروزیِ یک انسان در برابر جهانِ سردِ ماشین است.
#یادداشت #یحیی_سنوار #مقاومت
.