eitaa logo
ارتباط موثر
1.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
404 ویدیو
8 فایل
مسیری برای یادآوری و تداوم مطالعه و آموختن مهارت‌های توسعه فردی به خصوص مهارت‌های ارتباطی مربوط به دوره‌های ارتباط موثرِ حجة الاسلام مخدوم این‌کانال با هدف تامل و به کارگیری مهارت‌ها، در هفته به طور متوسط با سه مطلب کاربردی به روز رسانی می‌شود.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ارتباط موثر
گر دست سائلی به عصایی گرفته‌ای در تکیه‌گاه خلد به دولت سریر توست شعر: صائب تبریزی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در ماه مغفرت و برکت، و در آستانه بهار طبیعت و عید نوروز، بیشتر به فکر همدیگر باشیم. @ertebatmoaserdini .
2.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🐿 واکنش یک سنجاب به مهربانی... نوشته بود: "فکر کنم این سنجاب اولین بارشه داره نوازش و محبت رو تجربه میکنه" تصور کنید رفتار مهربانانه برای انسانی که دارای عقل و تشخیص و یادسپاری است، چقدر موثر است... کانال ارتباط موثر @ertebatmoaserdini .
🖋کمبود رابطه... نوشته اند: هربار به ذهنت آمد که فلان دانش آموز قصد "جلب توجه" و کمبودِ توجه دارد؛ یک لحظه فکر کن شاید "کمبود رابطه" دارد. آنگاه ببین چه تغییری در زاویه نگاهت رخ خواهد داد. کانال ارتباط موثر @ertebatmoaserdini .
4.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 بغض جوانمردانه... 🔹جوانمردی خصلت اجداد اوست. 🔹و قلبی مهربان، لطیف و حساس نسبت به دردِ دردمندان، درسی که او نیز(همانند انسان های رئوف و عطوف دیگر) از جد و مولایش امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام، آموخته و بلکه به ارث برده است. کانال ارتباط موثر @ertebatmoaserdini .
⭕️خانم مهماندار یک انسان بود. دیروز خیلی خسته از یه ماموریت کاری داشتم برمیگشتم تهران. به طور اتفاقی توی این هواپیما یک فرد نابینا همسفر ما بودن. فرد نابینا روی صندلی جلو من نشسته بود. توی یه لحظه دیدم خانم مهمانداری با نهایت مهربانی اومدن و کنار صندلی این مسافر نابینا نشستن و نکات ایمنی رو خیلی آروم طوری که توجه کسی جلب نشه توضیح دادن. خیلی جالب بود که هر مدتی یکبار این خانم میومدن و از اون مسافر نابینا میپرسیدن که چیزی لازم دارن یا نه؟ (یادداشتی از امید رمضان) ☑️تحلیل و تجویز راهبردی: همه ما یک کاری داریم. یکی معلم است، دیگری مدیر است یکی خانه دار است و یکی هم پرستار. هر کدام از این ها هم یک شرح شغل و یا وظایف مشخص یا متعارفی دارد. 📌 مشخص: زمانی است که در یک سازمان رسمی به سر می بریم متعارف: زمانی است که در یک سازوکار غیررسمی هستیم. ولی در هر دو وظایف مشخص یا متعارفی برای همه ما تعریف شده است. بنابراین ما می توانیم به مرزهای تعریف شده (چه بر اساس شرح شغل رسمی یا محدوده وظیفه متعارف) بسنده کنیم. و هیچ کس هم نمی تواند به ما ایراد بگیرد. اما فراموش نکنیم که اگر چنین کنیم در حد یک ماشین یا ربات تنزل پیدا می کنیم. انسانیت زمانی آغاز می شود که وظیفه به پایان می رسد. 🔹 اگر من به وظیفه ام عمل کنم، یک کارمند خوب، یک خانه دار خوب، یک استاندار باوجدان یا پرستار وظیفه شناس هستم. اما زمانی که فراتر از مرزهای وظیفه، مسوولیت می پذیرم انسانیت آغاز می شود. انتهای وظیفه، ابتدای انسانیت است. ⬅️ اکنون می خواهم از این هم همراهی و هم‌دردی شخصی پل بزنم به همراهی و «هم‌دردی جمعی!» 🗒نتایج آمارگیری گذران وقت ایران که مرکز آمار ایران منتشر کرده نشان می دهد که ما برای «رسیدگی و خود مراقبتی» از جمله خوابیدن، خوردن و آشامیدن، مراقبت‌های بهداشتی و... ۱۱ ساعت و ۳۴ دقیقه اختصاص می دهیم. برای«فرهنگ، فراغت، رسانه‌های گروهی، تمرین‌های ورزشی» شامل بازدید مکان‌های فرهنگی، تفریحی و ورزشی، سرگرمی‌ها، شرکت در ورزش‌ها، استفاده از رسانه‌های گروهی، مطالعه، تلویزیون، رادیو، سفر مرتبط با فرهنگ، فراغت، رسانه‌های گروهی و تمرین‌های ورزشی و... ۴ساعت و ۱۹ دقیقه. برای «اشتغال و فعالیت‌های مرتبط برای مزد» هر ایرانی (شامل شاغل و بیکار، پیر و جوان) به صورت متوسط دو ساعت و ۴۶ دقیقه وقت می گذاریم که این مدت زمان برای مردان حدود چهار ساعت و ۵۹ دقیقه است. 🤍 کمترین مقدار در گذران اوقات ما «دو دقیقه ای» است که برای کارهای دواطلبانه بدون مزد(مانند عضویت در انجمن ها، تشکل ها، اصناف و ...) است. اصولا کمتر از نیم درصد جمعیت در این نهادهای مدنی عضویت دارند. به نظر من یکی از کلیدهای توسعه ما افزودن به این دو دقیقه است! این دو دقیقه یعنی من پا را فراتر از نقش پدری و مادری، کارمندی، معلمی و کارگری می گذارم و برای تو و برای همه و خلاصه بگویم برای «مــا» وقت می گذارم. این دو دقیقه یعنی وقتی که برای «هم» می گذاریم. «هم» در توسعه بسیار کلیدی است: هم‌شنوی، هم‌کاری، هم‌دردی، هم‌آهنگی، هم‌محلگی، هم‌آرزویی و بالاخره هم سرنوشتی! این «هم» را جدی بگیریم! بیشتر از قبل! و فراموش نکنیم که آن مهمان دار فراتر از وظایفش یک انسان بود. او شاید یک فرشته نبود اما قطعا یک انسان بود. نقل از: کانال شخصی دکتر مجتبی لشکربلوکی کانال ارتباط موثر @ertebatmoaserdini .
گر دست سائلی به عصایی گرفته‌ای در تکیه‌گاه خلد به دولت سریر توست شعر: صائب تبریزی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در ماه مغفرت و برکت، در روزهای شهادت پدر آسمانی امت و یاور درماندگان، و در آستانه بهار طبیعت و عید نوروز، بیشتر به فکر همدیگر باشیم. کانال ارتباط موثر @ertebatmoaserdini .
🌸عصاره معارف عرض کردم: آقا! من عجول و بی‌صبرم، خلاصه و عصاره همه معارف را در یک جمله برایم بیان کنید! آن روز صحبت من به لطیفه‌ای بیشتر شبیه بود تا یک پرسش که باعث خنده ملیح علامه شد؛ نگاهی از سر لطف و رأفت به من کردند. و سپس فرمودند: « با همه مهربان باش. با دوستان مروّت و با دشمنان مدارا کن. خلاصه همه دین و قرآن بسم الله الرحمن الرحیم است. هر حرکت که از تو سر میزند متذكر اسم الله، رحمن و رحیم باش، یعنی هم رحمان باش با تمام خلق خدا و هم رحیم باش با اهل ایمان و محبت.» آنگاه با تبسمی که دل می‌ربود و با صدای لرزان جان بخش زمزمه فرمود: در خانه اگر کس است یک حرف بس است. آشنای آسمان، ص ١۶٠ (خاطرات و اسناد درباره مرحوم علامه طباطبائی) @ertebatmoaserdini .
🔵 خاك بر سرت! اگه اون آدمه، تو چي هستي؟ من در روایت فتح رفیقی داشتم که از دوران بعد از انقلاب که در سمعی بصری ورامین بودم، میشناختمش. در ورامین فیلم نمایش می دادم. ایشان دبیر عربی بود ولی به این کارها هم خیلی علاقه داشت. از آنجا باهم رفیق شده بودیم. بعدها که من به تهران آمدم و در روایت فتح رفتم شنیدم که این هم آمده تهران ولی معتاد شده. از آن معتادهای تیر. این بنده خدا جای من را پیدا کرده بود هر چند وقت یکبار به روایت می آمد. با چنان قیافه زاری می آمد که معلوم بود چه می خواهد. یک روز که آمد اساسی بهش توپیدم. بهش گفتم «فلانی من نشستم مونتاژ می زنم وقتی تو میای من دیگه حال کار کردن ندارم جون اون کسی که دوست داری دیگه نیا … محض رضای خدا نیا … این کارو نکن. دیگه هم بهت پول نمیدم». تا توانستم طرف را با تهدید و التماس طرد کردم. دیگر هم نیامد. بعد از شهادت آوینی دورادور شنیده بودم که دیگر ترک کرده و خوب شده است. افتاده تو فاز فیلمنامه نویسی و اصلا زندگی اش عوض شده است. یک روز دیدمش و بهش گفتم: «چی شد که تو دیگه ترک کردی؟ سر اون حرفایی که من بهت زدم بود؟» گفت: «نه بابا من اینقد شبیه تو باهام برخورد کرده بودن. تو بودی، زنم بود، مادرم بود، برادرم بود همه همینجور باهام برخورد کردن» آدم معتاد اصلا هیچ چیز برایش مهم نیست فقط میخواهد مواد بهش برسد. می گفت فهمیدم که تو رفیق آوینی هستی و این آوینی هم رئیس سوره است یک روز دیدم که از ساختمان سوره رفت بالا من هم پشت سرش رفتم. بهش گفتم «آقای فارسی سلام رسوند گفتن اگه دارید یه کمکی به من بکنید!» آوینی هم گفته بود «اصا نیاز نداره که آشنایی بدی من خودم باهات رفیقم». پولی بهش داده و گفته بود «هروقت نیاز داشتی بیا بگیر». هرچند وقت یکبار میرفت پیش آوینی. یکبار خیلی طولانی مدت پشت در اتاق جلسات نشسته بوده که آوینی از اتاق بیرون می آید تا به اتاق بغلی برود میبیند این بنده خدا هم نشسته منتظر. کلی ازش عذرخواهی میکند و میگوید «ببین دفعه بعد اومدی دیدی من تو جلسم یه یادداشت بده با (فلان) کد رمزی که من بفهمم شمایی و سریع بیام کارت رو راه بندازم … من عذر میخوام که معطل شدی». طرف می گفت همینطور میرفتم پیش آوینی بدون اینکه ازم بخواهد که تو کی هستی و یا حتی ذره ای نصیحتم بکند، از این حرفها اصلا نبود. حتی در این مدت اصلا و ابدا یک بار هم با من چک نکرد که «فارسی این بنده خدا کیه میاد از من پول میگیره؟». وظیفه خودش می دانست انگار طلبکاری آمده پیشش و طلبش را می خواهد. رفیق ما می گفت آوینی با کلی عذرخواهی طلبم را یواشکی می داد و من هم می رفتم. یکبار که رفتم پولی در جیب نداشت و کلی عذرخواهی کرد. در خیابان سمیه (خیابانی که دفتر حوزه هنری، محل کار آوینی در آن واقع بود) بانکی قرار داشت. از در سوره پایین آمدیم و رفتیم بانک. آوینی دفترچه بانکی اش را گذاشت روی پیشخوان بانک. من هم داشتم نگاه می کردم. باجه دار نگاهی کرد و به آوینی گفت «میخوای دفترچه رو ببندی؟» آوینی گفت چطور؟ – چون ۲هزار تومن بیشتر توش نیست. – آره آره میخوام ببندم حساب را بست و به من گفت «خداروشکر روزی امروزمون هم رسید. هزارش برای من و هزارش هم برای تو». از در بانک که بیرون آمدم تا در خانه گریه کردم که «خاک بر سرت اگر اون آدمه پس تو چی هستی؟» خودم خودم را سرزنش می کردم. آمدم خانه و افتادم به دست و پای مادرم. همان زمان ۳ تا بچه هم داشتم. به مادرم گفتم «دست و پای من رو با چادرت ببند به تخت». و برای همیشه ترک کرد. هرگز هم سراغ آوینی نرفت تا وقتی فهمید آوینی شهید شده است. سايت خاطره نگاری به مناسبت روز قلم از قول محمدعلی فارسی از همکاران آن شهید www.khaterenegari.com @ertebatmoaserdini .
💠 عالم لبنانی الاصل و از افتخارات ایران ما بهاء الدین محمد عاملی مشهور به شیخ بهایی از دانشمندان بنام عهد شاه عباس صفوی است. وی در سال ۹۵۳ هجری قمری در بعلبک لبنان متولد شد. او دانشمندی ذوالفنون و متبحر در علوم مختلف بود. این عالم بزرگوار علاوه بر عمق دانش متنوع، فردی خلاق، نوآور و کارافرینی نمونه بود. شیخ بهایی کیست؟ غزلی از ایشان: همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن ز مدینه تا به کعبه ، سر و پا برهنه رفتن دو لب از برای لبیّک ، به وظیفه باز کردن به مساجد و معابد ، همه اعتکاف جستن ز ملاهی و مناهی ، همه احتراز کردن شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن بخدا که هیچ کس را، ثمر آنقدر نباشد که به روی نا امیدی ، در بسته باز کردن کانال ارتباط موثر @ertebatmoaserdini .
✳️ یک صدای مهربان یک داستان، چند تامل ⚜داستانی زیبا از کتاب سوپ جو که در سال ۲۰۱۵ با بیش از ۳۴۵میلیون لایک رکوردار در دنیای مجازی بود و ادامه دارد... ما یکی از نخستین خانواده‌هایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.آن موقع من ۹-۸ ساله بودم.یادم می‌آید که با قاب برّاقی به دیوار نصب شده بود و گوشی‌اش به پهلوی قاب آویزان بود.من قدم به تلفن نمی‌رسید اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت می‌کرد با شیفتگی به حرف‌هایش گوش می‌کردم. بعدها پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفت‌انگیزی زندگی می‌کند به نام «اطلاعات لطفاً» ، که همه چیز را می‌داند. او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود. نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایه‌ رفته بود.من در زیرزمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی می‌کردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم درد وحشتناکی داشت؛ اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدلی (شرایط من را درک)کند انگشتم را در دهانم می‌مکیدم و دور خانه راه می‌رفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد به سرعت یک چهارپایه آوردم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم. و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً» چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید: «اطلاعات بفرمائید» من در حالی که اشک از چشمانم می‌آمد گفتم «انگشتم درد می‌کند» «مادرت خانه نیست؟» «هیچکس به جز من خانه نیست» «آیا خونریزی داری؟» «نه، با چکش روی انگشتم زدم و خیلی درد می‌کند» «آیا می‌توانی درِ جایخی یخچال را باز کنی؟» «بله، می‌توانم» «پس از آنجا کمی یخ بردار و روی انگشتت نگهدار» بعد از آن روز، من برای هر کاری به «اطلاعات لطفاً» مراجعه می‌کردم ... مثلاً موقع امتحانات در درس‌های جغرافی و ریاضی به من کمک می‌کرد. یک‌روز که قناری‌مان مرد و من خیلی ناراحت بودم دوباره سراغ «اطلاعات لطفاً» رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم. او به حرف‌هایم گوش داد و با من همدلی و همدردی کرد. به او گفتم: «چرا پرنده‌ای که چنین زیبا می‌خواند و همۀ اهل خانه را شاد می‌کند باید گوشۀ قفس بیفتد و بمیرد؟» او به من گفت «همیشه یادت باشد که دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست» من کمی تسکین یافتم. یک روز دیگر به او تلفن کردم و پرسیدم کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند. یکسال بعد از شهر کوچکمان (پاسیفیک نورث وست) به بوستن نقل مکان کردیم و من خیلی دلم برای دوستم تنگ شد. «اطلاعات لطفاً» متعلّق به همان تلفن دیواری قدیمی بود و من هیچگاه با تلفن جدیدی که روی میز خانه‌مان در بوستن بود تجربۀ مشابهی نداشتم. من کم‌کم به سن نوجوانی رسیدم اما هرگز خاطرات آن مکالمات را فراموش نکردم. غالباً در لحظات تردید و سرگشتگی به یاد حس امنیت و آرامشی که از وجود دوست تلفنی داشتم می‌افتادم. راستی چقدر مهربان و صبور بود و برای یک پسربچه چقدر وقت می‌گذاشت. چند سال بعد، بر سر راه رفتن به دانشگاه، هواپیمایم در سیاتل برای نیم ساعت توقف کرد. من ۱۵ دقیقه با خواهرم که در آن شهر زندگی می‌کرد تلفنی حرف زدم و بعد از آن بدون آن که فکر کنم چکار دارم می‌کنم، تلفن اپراتور شهر کوچک دوران کودکی را گرفتم و گفتم «اطلاعات لطفاً». به طرز معجزه‌آسایی همان صدای آشنا جواب داد. «اطلاعات بفرمائید» من بدون آن که از قبل فکرش را کرده باشم پرسیدم «کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند؟» مدتی سکوت برقرار شد و سپس او گفت «فکر می‌کنم انگشتت دیگر خوب شده باشد.» من خیلی خندیدم و گفتم «خودت هستی؟» و ادامه دادم «نمی‌دانم می‌دانی که در آن دوران چقدر برایم با ارزش بودی یا نه؟» او گفت «تو هم می‌دانی که تلفن‌هایت چقدر برایم با ارزش بودند؟» من به او گفتم که در تمام این سال‌ها بارها به یادش بوده‌ام و از او اجازه خواستم که بار بعد که به ملاقات خواهرم آمدم دوباره با او تماس بگیرم. او گفت «حتماً این کار را بکن. اسم من شارون است.» سه ماه بعد به سیاتل برگشتم. تلفن کردم اما صدای دیگری پاسخ داد. «اطلاعات بفرمائید» «می‌توانم با شارون صحبت کنم؟» «آیا دوستش هستید؟» «بله، دوست قدیمی» «متأسفم که این مطلب را به شما می‌گویم. شارون این چند سال آخر به صورت نیمه‌وقت کار می‌کرد زیرا بیمار بود. او ۵ هفته پیش در گذشت» قبل از این که تلفن را قطع کنم گفت «گفتید دوست قدیمی‌اش هستید. همان کسی که با چکش روی انگشتتان زده بودید؟» با تعجب گفتم «بله» «شارون برای شما یک پیغام گذاشته است.» سپس چند لحظه طول کشید تا درِ پاکتی را باز کرد و گفت: «نوشته به او بگو دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست. خودش منظورم را می‌فهمد...» ______ هرگز تأثیری که ممکن است بر دیگران بگذارید را دست کم نگیرید. 🌸تقديم به همه‌ی آدم‌های تاثير گذار زندگی‌مان. کانال ارتباط موثر @ertebatmoaserdini .
ارتباط موثر
✊🏼برای حفظ امید و ایستادگی در دفاع مقدس(۲۲) چطور در شرایط بحران‌، آرامش خود را حفظ کنیم؟ ۱۲) موفق
✊🏼برای حفظ امید و ایستادگی در دفاع مقدس(۲۳) چطور در شرایط بحران‌، آرامش خود را حفظ کنیم؟ ۱۳) کمک خواستن نشانه ضعف نیست؛ نشانه بلوغ است. در بحران‌های اجتماعی و فشارهای روانی، گاهی دچار این توهم می‌شویم که «باید خودم به‌تنهایی از پس همه‌چیز برایم». اما واقعیت این است که کمک خواستن کاری معقول و از نشانه‌های بلوغ روانی است. (بلوغ روانی: دانستن اینکه چه زمانی، از چه کسی و چگونه کمک بخواهیم.) ✅ کمک‌خواهی یعنی: اولا تشخیص واقعی محدودیت‌های خود. ثانیا پذیرش اینکه انسان، یک موجود اجتماعی است. ثالثا استفاده هوشمندانه از سرمایه انسانی و حمایت‌های عاطفی که در اطراف خود داریم. 🧠 پژوهش‌ها نشان داده‌اند یکی از مؤلفه‌های کلیدی تاب‌آوری (resilience) در بحران‌ها، توانایی کمک‌خواهی از دیگران و داشتن روابط حمایتی است. یافته‌های پژوهشی فوق تأکید دارند که افرادی که از حمایت اجتماعی برخوردارند یا در شرایط سخت، از سرمایه های انسانی پیرامون خود کمک می‌طلبند، کمتر دچار افسردگی، اضطراب یا اختلال استرس پس از سانحه می‌شوند. البته افرادی که در بحران‌ها از کمک حرفه‌ای یا کمک جمعی بهره می‌برند، سریع‌تر به تعادل روانی بازمی‌گردند و کمتر دچار فرسودگی می‌شوند. 👥 گاهی یک مشورت کوتاه، یک گفت‌وگو با یک دوست امین یا مراجعه به مشاور متخصص، از فروپاشی ذهنی جلوگیری می‌کند. 📌 به خاطر داشته باشیم در جامعه‌ای که کمک‌خواهی، ضعف(و یا حتی ننگ) تلقی می‌شود، دردها پنهان و بحران‌ها عمیق‌تر می‌شوند. فرهنگ سازی الگویی که در آن گفتن «نیاز به کمک دارم» نشانه شجاعت و خودآگاهی باشد، یک ضرورت اجتماعی است. ادامه دارد... به لطف خداوند همه باهم هستیم. بخش‌های پیشین این موضوع اول دوم سوم چهارم پنجم ششم هفتم هشتم نهم دهم یازدهم دوازدهم سیزدهم چهاردهم پانزدهم شانزدهم هفدهم هیجدهم نوزدهم بیستم بیست و یکم بیست و دوم کانال ارتباط موثر @ertebatmoaserdini .
ارتباط موثر
✊🏼برای حفظ امید و ایستادگی در دفاع مقدس(۲۳) چطور در شرایط بحران‌، آرامش خود را حفظ کنیم؟ ۱۳) کمک خ
✊🏼برای حفظ امید و ایستادگی در دفاع مقدس(۲۴) چطور در شرایط بحران‌، آرامش خود را حفظ کنیم؟ ۱۴) بحران‌ها فقط نقطه پایان نیستند؛ شاید نقطه آغاز باشند... در روان‌شناسی رشد، مفهومی کلیدی وجود دارد به نام: "رشد پس از سانحه" (Post-Traumatic Growth ) یا به اختصار PTG، این مفهوم به تغییرات مثبت روانشناختی اشاره دارد که فرد پس از تجربه یک رویداد آسیب‌زا تجربه می‌کند. این تغییرات می‌تواند شامل: احساس قدرت شخصی بیشتر، روابط عمیق‌تر، درک تازه‌ای از زندگی و اولویت‌ها، شکوفایی معنوی، و توانایی دیدن فرصت در دل بحران باشد. به عبارت دیگر، PTG زمانی اتفاق می‌افتد که فرد نه تنها از یک بحران یا حادثه آسیب‌زا جان سالم به در می‌برد، بلکه از این تجربه برای رشد و تغییر مثبت در زندگی خود استفاده می‌کند. 🔹این مفهوم با تاب‌آوری که به معنای بازگشت به وضعیت اولیه بعد از بحران است، متفاوت است، زیرا PTG به معنای فراتر رفتن از وضعیت اولیه و رسیدن به سطح بالاتری از رشد روانی است. به طور کلی، PTG یک مفهوم امیدبخش است که نشان می‌دهد چگونه می‌توان از تجربیات آسیب‌زا به عنوان فرصتی برای رشد و تحول شخصی استفاده کرد. ✅ تحقیقات نشان می‌دهد که افرادی که در دل بحران‌ها به دنبال معنا می‌گردند، نه تنها تاب‌آوری بیشتری نشان می‌دهند، بلکه احساس کنترل، هدفمندی و رضایت بیشتری از زندگی پیدا می‌کنند. 🌼 امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: ما اهل صبر هستیم، امّا شیعیان ما از ما صبورتر هستند؛ زیرا صبر ما بر چیزى است که مى‌دانیم، ولى آنان بر چیزى صبر مى‌کنند که نمى‌دانند. ادامه دارد... به لطف خداوند همه باهم هستیم. بخش‌های پیشین این موضوع اول دوم سوم چهارم پنجم ششم هفتم هشتم نهم دهم یازدهم دوازدهم سیزدهم چهاردهم پانزدهم شانزدهم هفدهم هیجدهم نوزدهم بیستم بیست و یکم بیست و دوم بیست و سه کانال ارتباط موثر @ertebatmoaserdini .