دکترمحیی: ✨✨👈گاهی وقتها #مشاجره با یک #احمق، ما را هم احمق جلوه می دهد... ❗️ مراقب باشید... ❕ #کلینیک_دکتر_محیی

💠امیرالمؤمنین حضرت امام علی(ع): از خشم بپرهيز، كه آغاز آن ديوانگى و پایان آن پشيمانى است. 📚 غررالحكم / ح 2635 #یامحیی

دکترمحیی: #مارک_فیشر میگه: همیشه یادت باشد که؛ در #ارتفاعی معین، دیگر هیچ ابری وجود ندارد... اگر آسمان زندگی‌ات ابری‌ست، به این دلیل است که هنوز آن‌قدر #بالا نرفته‌ای... ❗️ بسیار جالب است زمانی که در بالاترین نقطه قله، یا در آسمان قرار میگیری که #ابرها در زیر پایت خودنمایی میکنن... گویی تو بر ابرها و جهان اشراف داری؛ اما آیا تاکنون‌ اندیشیده ای که چقدر با عظمت هستی و خودت را درگیر مسائل و مشکلات و چیزهایی کرده ای که قابلیت اندیشیدن و ارزش غصه خوردن را هم ندارند چه برسد به اینکه غصه بخوری و گریه کنی... ❗️ #دکترحسین_مهدیخانلو #عکس های ارسالی از منطقه ی بکر و فوق العاده زیبای #گلیران( مازندارن) با هنرمندی #دکترحسین_مهدیخانلو میباشد

🔶جمعیت جهان از مرز ۸ میلیارد نفر گذشت... ❗️ 🔹بر اساس برآورد رسمی صورت گرفته از سوی سازمان ملل متحد، جمعیت جهان در روز سه‌شنبه ۱۵ نوامبر ۲۰۲۲ از مرز ۸ میلیارد نفر فراتر رفت... ❗️ سهم تو از بین این ۸میلیارد انسان چیست ⁉️ #یامحیی @drmahdikhanloo Drmahdikhanloo.com

دکترمحیی: 👌 #تغذیه_کودکان در روایات 🔰 یحیی صنعانی می‌گوید: در مکه خدمت امام رضا (ع) رسیدم. دیدم آن حضرت #موزی را پوست کنده و به جوادالائمه( ع)(فرزندمبارکشان) می‌خوراند. 📖 (طب الأئمه، علامه سید عبدالله شبر) 🔬 پروفسور لئونس کارلیه آلمانی، متولد ورتمبرگ آلمان یکی از #دانشمندان علم تغذیه در رابطه با مصرف موز در کودکان می نویسد: حتما موز به کودکان خورانده شود: 🔖 زیرا #استخوان_بندی را مستحکم، رشد آن‌ها را سریع، دربالا بردن ضریب هوش و #حافظه کودکان نقش بسزایی دارد. #یامحیی 📚 منبع: (دانشنامه طب اهل بیت علیهم السلام، دکتر محمدرسول دریایی، متخصص علوم زیستی، ص 252) #کلینیک_دکتر_محیی Drmahdikhanloo.com @drmahdikhanloo

دکترمحیی: 🍃 #پنی_سیلین_گیاهی 🔹دمنوش #سیب‌دارچین یک آنتی بیوتیک طبیعی و بسیار #آرامش_بخش است که برای رفع خستگی بسیار عالی است. ✅طرز تهیه: 🔹پوست و مغز میانی سیب را داخل قوری ریخته و چوب دارچین را نیز تکه تکه کرده به همراه یک برش لیمو به قوری اضافه کنید. سپس آب جوش را نیز به آن اضافه کنید و به مدت ۳۰ دقیقه بگذارید تا دم بکشد. #کلینیک_دکتر_محیی دکترحسین مهدیخانلو splus.ir/drmahdikhanloo https://ble.ir/drmahdikhanlo https://iGap.net/drmahdikhanloo http://eitaa.com/drmahdikhanloo https://t.me/Drmahdikhanloo https://www.instagram.com/drmahdikhanloo Drmahdikhanloo.com صفحات مجازی #دکترمحیی (حسین مهدی خانلو) در نرم افزارهای های داخلی و خارجی...

دکترمحیی: به خدا اعتماد کنیم کشیش سوار هواپیما شد. سمینارش تازه به پایان رسیده بود و او می‎رفت تا در سمینار بعدی شرکت کند و دیگران را به سوی خدا بخواند و به رحمت الهی امیدوار سازد. هواپیما از زمین برخاست. پاسی گذشت... همه به گفتگو مشغول بودند. کشیش در افکارش غوطه‌ور که در جلسه‌ی بعدی چه‎ بگوید و چگونه بر مردم تأثیر بگذارد. ناگاه چراغ بالای سرش روشن شد: «کمربندها را ببندید... ❗️ » اندکی بعد، صدایی از بلندگو به گوش رسید: « لطفاً همگی در صندلی‌های خود بنشینید. طوفان بزرگی در پیش است.» موجی از نگرانی به دلها راه یافت، امّا همه کوشیدند ظاهر خود را آرام نشان دهند. کمی گذشت...❗️ طوفان شروع شد. صاعقه زد و نعره ی رعد برخاست. کم کم نگرانی از درون دلها به چهره‌ها راه یافت. بعضی دست به دعا برداشتند. طولی نکشید که هواپیما در طوفانی خروشان بالا و پایین می‌رفت. گویی هم‌اکنون به زمین برخورد می‎کند و از هم متلاشی می‎گردد. کشیش نیز نگران شد. اضطراب به جانش چنگ انداخت. از آن همه مطالب که برای گفتن به مردم در ذهن اندوخته بود، هیچ باقی نماند! سعی کرد اضطراب را از خود دور کند امّا سودی نداشت. نگاهی به دیگران انداخت. همه آشفته بودند و نگران که آیا از این سفر جان به سلامت به در خواهند برد!؟ ناگاه نگاهش به دخترکی خردسال افتاد. آرام و بی‎صدا نشسته بود و عکسهای کتابش را تماشا می‌کرد . آرامشی زیبا چهره‌اش را در خود فرو برده بود. هواپیما زیر ضربات طوفان مبارزه می‎کرد، انگار طوفان مشت‎های خود را به هواپیما می‎کوفت. امّا هیچکدام اینها در دخترک تأثیری نداشت. گویی در گهواره نشسته و آرام تکان می‌خورد.. کشیش ابداً نمی‎توانست باور کند. او چگونه می‎توانست چنین ساکن و خاموش بماند و آرامش خویش حفظ کند؟ بالاخره هواپیما از چنگ طوفان رها شد و فرود آمد. مسافران شتابان هواپیما را ترک کردند، امّا کشیش می‎خواست راز این آرامش را بداند. همه رفتند. او ماند و دخترک... ❗️ کشیش به او نزدیک شد و از طوفان سخن گفت و سپس از آرامش او پرسید و سؤال کرد که چرا هیچ هراسی در دلش نبود زمانی که همه آشفته بودند؟؟ دخترک به سادگی جواب داد: «چون خلبان  پدرم بود. او داشت مرا به خانه می‎برد . اطمینان داشتم که هیچ نخواهد شد و او مرا در میان این طوفان به سلامت به مقصد خواهد رساند.» گویی آب سردی بود بر بدن کشیش. سخن از اطمینان گفتن و خود به آن ایمان داشتن؛ این است راز آرامش و فراغت از اضطراب! به خدا اعتماد کنیم حتی در سهمگین ترین طوفان‌ها... او  خلبان ماهری است... #یامحیی درود بی پایان🍃🌸 لحظه لحظه هایتان پراز آرامش الهی ..‌. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌