eitaa logo
دفاع همچنان باقیست
1.1هزار دنبال‌کننده
38.9هزار عکس
10.3هزار ویدیو
863 فایل
«لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» مؤمن انقلابی، از صحنه مبارزه کناره‌گیری نمی‌كند. کسانی که از میدان مبارزه عقب‌نشینی می‌کنند، گروهى بی‌ایمان هستند. @Admin_Channel_Defa لینک ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
من دوست میدارم تو را یک جورِ دیگر اصلا نمیدانم چرا یک جورِ دیگر؟ از خاندانت هرچه که می شد گرفتم اما ز دستان شما یک جورِ دیگر خود را به دارایی زدم در نزد مَردم هستم به عشق تو گدا یک جورِ دیگر القاب تو هر یک به طرزی دلربایند ... نامِ قشنگِ یک جورِ دیگر وقتی که نامت می شود فریادِ عشقم اصلا شود جنس صدا یک جورِ دیگر لطفت همیشه شاملم بوده، ولیکن ای کاش، دریابی مرا یک جورِ دیگر ذاتا کبوتر مَسلَکَم، پرواز کیشم یک بام دارم دو هوا یک جورِ دیگر در اصل، فرقی با جانت نداری هستی برایم یک جورِ دیگر وقتی که حرفِ آرزوی گنبد توست اصلا شود جنس دعا یک جورِ دیگر آخر برایت می سازیم، آقا مثل همین صحن یک جورِ : عجـم‌ شدم‌ که شوم‌ شیعـه‌ با نگاه‌ حسن که شیعه گشتن‌ ایران‌ کرامت حسن‌ است سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
سلام من به حَسَن شاهِ بی مِثال و قَرین سلام من به حَسَن نورِ چشم اهلِ یقین سلام من به صفایَش به صُلحِ بی مَثَلَش سلام من به حَسَن پیشوایِ اهلِ یمین سلام من به تو ای جلوه گاهِ حضرت حق  سلام من به تو اُستادِ جبرئیلِ امین سلام من به تو ای قبله ی بدونِ حرم سلام من به تو ای نورِ آسمان و زمین سلام میدَهَمَت ای سرورِ قلبِ نبی اِی آنکه حبِّ تو باشد کلیدِ خُلدِ برین هزار شُکر که هستم غلام درگَهِ تان نباشَدَم به جهان منصبی فراتر از این : 💔 حسن امام من است و منم گدای حسن تمام هفته فدای دوشنبه های حسن سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
دل را سپرده ایم به دست کریمها امروز نه، ز روز ازل از قدیمها ما خاک پای خادمتان هم نمی شویم دلداده ی تو نوح و مسیح و کلیم ها بر سینه ی کسی نزند دست رد حسن دلبسته ی عطای تو حتی رجیم ها هرکس که زیر سایه ی حُسنِ حَسن رسید پر میزند ز قلب و دلش کل بیم ها خیره شدن به تابش خورشید کی شود درک شما کجا و عقول فهیم ها؟ وقتی حسن امام شود در تمام شهر راحت شود خیال تمام یتیم ها در اوج غربتش به برادر خطاب کرد لا یوم مثل قصه ی ذبح عظیم ها از تربت تو بوی غم و غصه میوزد بویی ز دود کوچه گرفته نسیم ها : بی مرحمت که روز شما شب نمیشود اصلا تـو  آفـریده برای کَـرَم شدی سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
دامن چشم من از گریه به دریا اُفتاد چشم زخمی‌شده از کار تماشا اُفتاد پاره‌هایِ جگرم میچكد از كُنجِ لبم عاقبت سایه‌ی مرگ آمد و بر ما اُفتاد باز هم خاطره‌هایم همگی زنده شدند راه من باز بر آن كوچه‌ی غمها اُفتاد یاد آن کوچه که با مادر خود میرفتم به سرم سایه‌ای از غربتِ بابا اُفتاد کوچه بن‌بست شد و در دل آن وانفسا چشم نامرد به ناموس علی تا اُفتاد آنچنان زد که رَهِ خانه‌ی خود گُم كردیم آنچنان زد که به رخساره‌ی گُل جا اُفتاد گاه می‌خورد به دیوار و گَهی رویِ زمین چشمِ زخمی‌ شده از کار تماشا اُفتاد من از آن دست‌کشیدن به زمین فهمیدم گوشواری که شکسته است در آنجا اُفتاد شانه‌ام بود عصایش ولی از شدت درد من قدم خم شد و او هر قدم اما اُفتاد : زَهرا حَرَم نداشت تو هم بی‌حَرَم شدی از کـودکـی هَمیشه هَوادار مـادری... سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
کلید کرب وبلا در متانت حسن است قیام آنکه به نی شد قیامت حسن است سکوت مسئله سازش فراتر از درک است که حفظ وحدت امت سیاست حسن است نه با معاویه لبخند زد نه سازش کرد به زیر سلطه نرفتن ظرافت حسن است به رغم مدعیانی که در پی صلحند زمان گواه شکوه و شجاعت حسن است فقط سکوت حسن را شنیده اند انگار وگرنه جنگ جمل هم علامت حسن است فقط نه اینکه به یادش دل من آشفته است زمین، زمان، همه جا حرف غربت حسن است : 💔 دوشنبه ها بپاست در قلبم سلام میدهم از عمقِ‌ جان بسمت سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
آنکه دارد به دلش غصه‌ی بسیار، منم ساکن غمکده‌ی ماتم دلدار، منم همه‌ی شهر، سر سفره‌ی من نان خوردند ولی انگار به یک شهر بدهکار، منم آنکه یک عمر، شبش سر شده با کابوسی که در آن مادرِ او می‌شود آزار، منم وسط کوچه‌ی غم، خانه خرابم کردند آنکه دنیا شده روی سرش آوار، منم مقتل اصلی من در وسط آتش بود آنکه جان داده میان در و دیوار، منم اشک هم داغ دلِ خون مرا سرد نکرد سینه‌ی سوخته از سرخی مسمار، منم دست سنگین کسی خورد به روی مادر ولی آنکه شده نیلی رخش انگار، منم : 💔 تو کریم اهل بیتی، من تهیدست و فقیر ای عصای دست مادر دست مارا هم بگیر سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
فرق داردبه یقین مزه ی احسان حسن لب ما بوسه نگیرد مگر از نان حسن زلف خود را به نخ چادر زهرا بسته هرکسی هست دراین دَهرپریشان حسن کرمش دست گدا را به خداوند رساند سائلان را بنویسید مسلمان حسن بی حرم هست ولی هرچه حرم زنده از اوست زائر کرببلا هم شده مهمان حسن عاقبت بامددحضرت زهرای بتول مثل ایوان نجف میشودایوان حسن سردرباغ حسن نام حسین است فقط نذرگلهای حسین است گلستان حسن بعدیک عمرفقط زهر توانست شود مرهم زخم دل وسینه ی سوزان حسن ظاهراً زهر شده قاتل او اما نه کوچه ای تنگ شده نقطه ی پایان حسن : بیـن تاریکی دُنیـا، نَظـری کَرد به مـا ما هدایت شُده ی چهره ی ماهِ حَسَنیم سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
پدرم با غمِ بی گنبدی ات خو کرده چشم خود را ز غریبی تو کم سو کرده در خیالات خودش خادم صحن تو شده حرمت را چقَدَر با مژه جارو کرده هر کجا روضه ای از غربت تو خوانده شده مجلست را پرِ فریاد و هیاهو کرده به امیدی که به درد حرم تو بخورد نذرِ ضریح تو النگو کرده با گسل های غمت پیکر او لرزیده درد خود را همه شب لرزش زانو کرده آنقَدَر غصه ی خاک حرمت را خورده بوی "نا" را فقط از چشم ترش بو کرده شکر، که بچه ی یک و یک ادبِ این دو مرا نیز، "حَسَن جو" کرده عاقبت نوکر تو صحن تو را می سازد چون در حرم کرده : 💔 من که از کار شما سر در نیاوردم کریم هرچه من بد میکنم، آقا بزرگم می کنی سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
شروعِ روضه‌ی او انتهایِ آن کوچه‌ست وَ قتلگاهِ حسن در فضایِ آن کوچه‌ست چه روضه‌ها که نخوانده‌ست در سکوتِ خودش چرا که مرثیه‌ی بی صدایِ آن کوچه‌ست نرفته‌ خاطره‌ی تلخِ کوچه از ذهنش هنوز شاهده بر روضه‌هایِ آن کوچه‌ست همیشه خلوتِ خود را به گریه پر کرده دو چشمِ خیسِ حسن از بلایِ آن کوچه‌ست شبیه صاعقه، دستی به رویِ مادر خورد که بغضِ او فقط از بی حیایِ آن کوچه‌ست به جز حسن که خودش دیده، ما نفهمیدم که گوشواره‌‌ی مادر کجایِ آن کوچه‌ست به شکلِ خون، غمِ در سینه‌اش به لب آمد نه سم، که قاتلِ او ماجرایِ آن کوچه‌ست میانِ بستر خود گفت: ای برادرِ من تمامِ شامِ بلا از بنایِ آن کوچه‌ست : سخت است تماشای زمین خوردن مادر ای وای که این قرعه به نام حسن افتاد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
صحنه ی رزم شلوغ است و پر از گردو غبار شیر در گله ی روباه به دنبال شکار... ضربه در ضربه جسد بعد جسد می افتد جملی بر جملی پای اسد می افتد همه را کشتهِ ی چشمان سیاهش کرده است جسدی تیغ نخورده است، نگاهش کرده است وای از این همه بی باکی و پرچمداری لشکر از دست حسن رد شده یک صد باری وسعت جنگی او از سر تیغش تا چشم در به در کرده اهالی جمل را با چشم مجتبی مصطفوی مرتضوی زهرایی رجز روی لبش کرده عجب غوغایی تک به تک کی و کجا مرد مصافش هستند همه ناخواسته مشغول طوافش هستند کعبه کرده رخ دلجوی خودش را لبیک مرتضی دید شکوه احدش را لبیک : دشت یک مرتبه لرزید، سر تکبیِرت شُتر عایشه را زد به زمین شمشیرت سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
پایین پلک چشم تو دائم پر از نم است چشمت قشنگ، سوی نگاهت ولی کم است از بس که اشک ریخته ای در عزای یاس از بس که کوچه پیش نگاهت مجسم است رد شراره بر رخ تو نقش بسته است یا ردپای ضربه سیلی محکم است؟ سنّت زیاد نیست ولی پیر گشته ای این ارث مادریست که قد شما خم است آقا فدات شم چقدر غصه میخوری تصویر لحظه لحظه ی عمرت چه پر غم است این گریه ها که میکنی از بهر مادرت پایه گذار اشک عـزای محـرّم است در روضه های حضرت ارباب سرمشق حسین دمادم است هـرکس که سائل کـرم مجتبـی نشد شایسته ی بکاء به شه کـرب و بلا نشد : دلبران روی زمین گر چه بگردند زیاد تا حسن هست نباید به کسی دل را داد سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،
نمی خواهم بگویم آنچه بین کوچه ها دیدم مکن اصرار ای زینب بدانی آنچه را دیدم به بند غم گرفتار و اسیرم تا دم مرگم که بند ریسمان بر گردن شیرخدا دیدم خدا داند که آن سیلی شروع دردهایم شد به یک لحظه در آن کوچه دو صد کرب و بلا دیدم از آن خنجر که بر پایم نشست هرگز نمی نالم که من مسمار را در سینه ی خیرالنساء دیدم شرار طعنه و زخم زبان از زهر بدتر بود چه گویم من چه از دوستان بی وفا دیدم در این غربت شبیه جد خود خیرالبشر هستم که از ملعونه ای همسرنما جور و جفا دیدم : کابوس هر شب حسنت میکشد مرا این ماجرای گم شدن گوشواره چیست؟ سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،