eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)💠
11.8هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
124 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️ ﷽ مسلمان شدن دختری مسیحی به نام ژاکلین زکریا توسط شهید علمدار در عالم رویا 🆔 @dastanak_ir خلاصه پس از اینکه از جنوب برگشتم، تمام شک هایم به یقین تبدیل شد، آن موقع بود که از مریم خواستم طریقه اسلام آوردن را به من یاد بدهد. او هم خیلی خوشحال شد. بعد از اینکه شهادتین را گفتم یک حال دیگری داشتم. احساس می کردم مثل مریم و دوستانش شده ام. من هم مسلمان شدم. فقط این را بگویم که همه اعمال مسلمانی و نماز را مخفیانه بجا می آوردم. از سفر جنوب هم که برگشتم، لطف خدا شامل حالم شد و تا همین امروز هیچ درد و مشکلی از این لحاظ پیدا نکرده ام. روز 28 خرداد سال 78 بود که تصمیم گرفتم رک و پوست کنده به خانواده بگویم که مسلمان شده ام. هنگامی که مسئله را مطرح کردم، همه عصبانی شدند. پدرم از شدت عصبانیت قندان را به طرفم پرت کرد که خوشبختانه یا متأسفانه به من نخورد. از آن روز به بعد دیگر کسی در خانه رفتار خوبی با من نداشت. همه اش می گفتند تو دیوانه شدی، کافر شدی و از این حرف ها. آنها فشار زیادی به من می آوردند. حتی کار به ضرب و شتم کشید. در کدام دین آمده که پدر می تواند زیر چشم دختر 18 ساله اش را با مشت کبود کند؟ ولی من صبر کردم تا همین الان هم کوچکترین بی احترامی به پدر و مادرم نکرده ام و نمی کنم. خیلی هم عاشقشان هستم و آنها را با جان و دل دوست دارم، ولی من می خواهم مسلمان بمانم. سعی می کردم درگیری آنها با من باعث نشود خدای ناکرده کلمه بدی نسبت به آنها ادا کنم یا جوابشان را بدهم. مگر خدا خودش نگفته که اطاعت از پدر و مادر واجب است حتی اگر کافر باشند. من هم به خودم اجازه ندادم و نمی دهم نسبت به آنها توهین و بی ادبی بکنم. فقط هر بار که شدت ضرب و شتم و فشارها زیاد می شود، از خانه بیرون می روم. من تازه اسلام را پیدا کرده ام، امکان ندارد از دینم برگردم، یک عمر بدبخت بودم بس است، حالا دیگر نمی خواهم توی وضعیت قبل زندگی کنم. نه، از اسلام دست بر نمی دارم. اگر دوباره دیدار آقا حاصل شود به ایشان می گویم: «آقا با تمام وجودم پیروتان هستم و دوستتان دارم. درست است که من یک دخترم، ولی حاضرم جانم را فدایتان سازم، البته جانم در قبال یک تار موی شما ارزشی ندارد، اما به کوری چشم دشمن عاشق شما و دین اسلام هستم.» ان شاء الله اگر در کنکور قبول بشوم، می خواهم درسم را ادامه بدهم. شما هم فقط دعا کنید که قبول بشوم و به یک شهر دیگر بروم تا کمی خانواده ام در رفتارشان تجدیدنظر کنند. امیدوارم در آینده نزدیک با فردی مسلمان و مومن که از لحاظ معنوی بتواند من و خودش را به درجات عالی برساند، ازدواج کنم تا بیشتر در زندگی موفق بشوم. پایان. ــــــــــــــــــ ☑️با داســـتانڪــــبدرخشید👇 🆔 @dastanak_ir
داناب (داستانک+نکات‌ناب)💠
▫️ ﷽ مسلمان شدن دختری مسیحی به نام ژاکلین زکریا توسط شهید علمدار در عالم رویا
▫️ ﷽ مسلمان شدن دختری مسیحی به نام ژاکلین زکریا توسط شهید علمدار در عالم رویا 🆔 @dastanak_ir خلاصه پس از اینکه از جنوب برگشتم، تمام شک هایم به یقین تبدیل شد، آن موقع بود که از مریم خواستم طریقه اسلام آوردن را به من یاد بدهد. او هم خیلی خوشحال شد. بعد از اینکه شهادتین را گفتم یک حال دیگری داشتم. احساس می کردم مثل مریم و دوستانش شده ام. من هم مسلمان شدم. فقط این را بگویم که همه اعمال مسلمانی و نماز را مخفیانه بجا می آوردم. از سفر جنوب هم که برگشتم، لطف خدا شامل حالم شد و تا همین امروز هیچ درد و مشکلی از این لحاظ پیدا نکرده ام. روز 28 خرداد سال 78 بود که تصمیم گرفتم رک و پوست کنده به خانواده بگویم که مسلمان شده ام. هنگامی که مسئله را مطرح کردم، همه عصبانی شدند. پدرم از شدت عصبانیت قندان را به طرفم پرت کرد که خوشبختانه یا متأسفانه به من نخورد. از آن روز به بعد دیگر کسی در خانه رفتار خوبی با من نداشت. همه اش می گفتند تو دیوانه شدی، کافر شدی و از این حرف ها. آنها فشار زیادی به من می آوردند. حتی کار به ضرب و شتم کشید. در کدام دین آمده که پدر می تواند زیر چشم دختر 18 ساله اش را با مشت کبود کند؟ ولی من صبر کردم تا همین الان هم کوچکترین بی احترامی به پدر و مادرم نکرده ام و نمی کنم. خیلی هم عاشقشان هستم و آنها را با جان و دل دوست دارم، ولی من می خواهم مسلمان بمانم. سعی می کردم درگیری آنها با من باعث نشود خدای ناکرده کلمه بدی نسبت به آنها ادا کنم یا جوابشان را بدهم. مگر خدا خودش نگفته که اطاعت از پدر و مادر واجب است حتی اگر کافر باشند. من هم به خودم اجازه ندادم و نمی دهم نسبت به آنها توهین و بی ادبی بکنم. فقط هر بار که شدت ضرب و شتم و فشارها زیاد می شود، از خانه بیرون می روم. من تازه اسلام را پیدا کرده ام، امکان ندارد از دینم برگردم، یک عمر بدبخت بودم بس است، حالا دیگر نمی خواهم توی وضعیت قبل زندگی کنم. نه، از اسلام دست بر نمی دارم. اگر دوباره دیدار آقا حاصل شود به ایشان می گویم: «آقا با تمام وجودم پیروتان هستم و دوستتان دارم. درست است که من یک دخترم، ولی حاضرم جانم را فدایتان سازم، البته جانم در قبال یک تار موی شما ارزشی ندارد، اما به کوری چشم دشمن عاشق شما و دین اسلام هستم.» ان شاء الله اگر در کنکور قبول بشوم، می خواهم درسم را ادامه بدهم. شما هم فقط دعا کنید که قبول بشوم و به یک شهر دیگر بروم تا کمی خانواده ام در رفتارشان تجدیدنظر کنند. امیدوارم در آینده نزدیک با فردی مسلمان و مومن که از لحاظ معنوی بتواند من و خودش را به درجات عالی برساند، ازدواج کنم تا بیشتر در زندگی موفق بشوم. پایان. ــــــــــــــــــ ☑️با داســـتانڪــــبدرخشید👇 🆔 @dastanak_ir