#زندگے_شہدا
📚داستانک از شہید نور محمدۍ✨
باران تندی میبارید، هر کس دنبال یک سر پناه میگشت.🌧️
بعضی ها پتو ها را کشیده بودند روی سرشون که بارون خیسشون نکنه، اما اون داشت اسلحه ها را جمع میکرد از زیر بارون؛ پتوی خودش را کشید روی همه ی اسلحه ها تا زنگ نزنه...
میگفت:«بیت المال ارزش داره!..»
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir